در این بخش از مجلهی اینترنتی روز تازه، برگزیدهای از بهترین و زیباترین نامهای دخترانه با «حرف ن» گردآوری شده است.
نام - زبان - لاتیننویسی - معنی
نائِله - عربی - nāele - مؤنث نائل، آنکه به مقصود رسیده است، نام همسر عثمان خلیفهی سوم از خلفای راشدین
ناجیه - عربی - nājiye - مؤنث ناجی، نجات یافته، رستگار
نادِره - عربی - nādere - مؤنث نادر، شخص هوشمند و دارای نبوغ که نظیر او کمتر ظهور میکند، کمیاب، بیهمتا
نادیا - عربی - nādiyā - نام فاعل مؤنث از نادی، زن خوش آواز
نادیا - فرنگی - nādiyā - امید، آرزو
نادیه - عربی - nādiye - مؤنث نادی، ندادهنده، صداکننده
ناردانه - فارسی - nārdāne - دانهی انار، به مجاز اشک خونین
ناردُخت - فارسی، عربی - nārdoxt - نار (عربی) + دخت (فارسی)، دختر آتشین
ناردین - فارسی - nārdin - گل خوشهای بلند، به هم فشرده و خوشبو به رنگهای سرخ، آبی، سفید و زرد، به مجاز گیسو، زلف، موی صورت
نارسیس - یونانی - nārsis - نرگس، نام جوانی زیبا روی در اساطیر یونان که وقتی صورت خود را در آب دید عاشق خود شد و در آب پرید و غرق گشت و تبدیل به گل نرگس گردید.
نارگُل - فارسی - nārgol - گل انار، آنکه چون گل لطیف و زیبا است.
نارمِلا - فارسی - nārmelā - شکوفهی گل انار
ناروَن - فارسی - nārvan - درختی خوش اندام و پُربَرگ و سایهدار
ناروُن - فارسی - nārvon - درخت انار، ناربُن
نارین - عربی، فارسی - nārin - منسوب به نار، آتش، سرخ رنگ
نارینا - عربی، فارسی - nārinā - منسوب به نارین، دختر برافروخته و آتشین
نارینه - ارمنی - nārine - ظریف
نارینه - عربی، فارسی - nārine - منسوب به انار، منسوب به آتش، سرخگون
ناریه - عربی - nāriye - آتشی، آتشین
ناز - فارسی - nāz - کرشمه، غمزه
نازآفَرین - فارسی - nāzāfarin - ناز (زیبا) + آفرین (آفریننده)، ناز آفریننده، معشوقی که ناز بسیار بهکار بَرَد، آنکه نعمت و رفاه پدید آوَرَد.
نازان - فارسی - nāzān - فخرکننده، نازکننده
نازانتا - آشوری - nāzāntā - عشوهگر، طناز
نازاو - کردی - nāzāv - با طراوت
نازبانو - فارسی - nāzbānu - بانوی زیبا و عشوهگر
نازبو - فارسی - nāzbu - ریحان
نازپَری - فارسی - nāzpari - آنکه مانند پری زیباست، نام دختر پادشاه خوارزم و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی
نازجَهان - فارسی - nāzjahān - موجب نازش و مباهات جهان
نازخاتون - فارسی - nāzxātun - بانوی زیبا، نام دختر امیر کردستان در زمان پادشاهی الجایتو
نازدار - فارسی - nāzdār - آنکه رفتاری خوشایند و جذاب دارد، ملوس
نازدانه - فارسی - nāzdāne - فرزند محبوب پدر و مادر، دردانه
نازدُخت - فارسی - nāzdoxt - دختر زیبا و ناز
نازدِلبَر - فارسی - nāzdelbar - معشوق زیبا و جذاب، نام دختری در منظومهی ویس و رامین
نازرُخ - فارسی - nāzrox - دارای روی زیبا و لطیف
نازُک - فارسی - nāzok - نازنین و زیبا، محبوب، معشوق، لطیف
نازگُل - فارسی - nāzgol - دختری که مانند گل زیبا و لطیف و ناز است.
نازگوهَر - فارسی - nāzgo(w)har - دارای گوهر زیبا، گوهر و سنگ زیبا و قیمتی
نازگیتی - فارسی - nāzgiti - موجب نازش و مباهات گیتی
نازلار - فارسی، ترکی - nāzlār - ناز + لار (پسوند جمع در ترکی)، زیباییها و قشنگیها، به مجاز ویژگی دختری که ناز دارد و زیباست.
نازلی - فارسی، ترکی - nāzli - ناز (فارسی) + لی (ترکی)، دارای ناز و عشوه، نام یکی از شهرهای ترکیه
نازمِهر - فارسی - nāzmehr - مهرناز، زیبا چون خورشید
نازنوش - فارسی - nāznuš - زیبا و شیرین، دارای ناز جاودان
نازَنین - فارسی - nāzanin - بسیار دوست داشتنی، عزیز، زیبا و ظریف
نازَنینچِهر - فارسی - nāzaninčehr - دارای صورتی ظریف، زیبا و دوست داشتنی
نازَنینرُقیه - عربی - nāzaninroqiye - رقیهی دوست داشتنی، رقیهی عزیز و گرامی، رقیهی زیبا و گرانمایه
نازَنینزَهرا - عربی - nāzaninzahrā - زهرای دوست داشتنی، زهرای عزیز و گرامی، زهرای زیبا و گرانمایه
نازَنینزِینَب - عربی - nāzaninzeynab - زینب دوست داشتنی، زینب عزیز و گرامی، زینب زیبا و گرانمایه
نازَنینفاطِمه - عربی - nāzaninfāteme - فاطمهی دوست داشتنی، فاطمهی عزیز و گرامی، فاطمهی زیبا و گرانمایه
نازی - فارسی - nāzi - منسوب به ناز، آنکه بسیار ناز کند.
نازیاب - فارسی - nāzyāb - از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی
نازیار - فارسی - nāzyār - یار همراه با ناز و کرشمه
نازیتا - فارسی - nāzitā - نازی + تا (نظیر، مانند)، نظیر و مانند نازی
نازیک - ارمنی - nāzik - نازی، منسوب به ناز
نازیک - ترکی - nāzik - نازک، باریک، ظریف، لطیف
نازیلا - فارسی، ترکی - nāzilā - دختر طناز و عشوهگر، با ناز و کرشمه
نازینه - فارسی - nāzine - منسوب به ناز
ناژ - فارسی - nāž - درخت صنوبر
ناصِره - عربی - nāsere - مؤنث ناصر، یاور
ناعِمه - عربی - nāeeme - مؤنث ناعم، نرم و لطیف، باغ
نانا - سانسکریت - nānā - لطافت و زیبایی
نانسی - عبری - nānsi - زیبایی، ظرافت
ناهید - فارسی - nāhid - زهره، دومین سیارهی منظومهی خورشیدی، آناهیتا، از شخصیتهای شاهنامه، نام دیگر کتایون همسر گشتاسب پادشاه کیانی
ناهیده - فارسی - nāhide - ناهید
نَبات - عربی - nabāt - مادهی خوراکی سفت، بلورین و شیرین
نَبیله - عربی - nabile - مؤنث نبیل، شریف، باهوش
نَبیه - عربی - nabih - شریف، بزرگوار، آگاه، هوشیار
نَجاح - عربی - najāh - رستگاری، کامیابی، پیروزی، موفقیت
نَجلا - عربی - najlā - مؤنث انجل، زن فراخ چشم، زنی که دارای چشمان درشت است.
نَجم - عربی - najm - ستاره، نام سورهای در قرآن کریم
نَجما - عربی - najmā - نجم (ستاره، عربی) + ا (پسوند نسبت فارسی)، منسوب به نجم، زیبا و درخشان مانند ستاره
نَجمه - عربی - najme - مؤنث نجم، ستاره، اختر، نام مادر گرامی امام رضا
نَجمیه - عربی - najmiye - منسوب به نجم، درخشان مانند ستاره
نَجوا - عربی - najvā - سخن آهسته
نَجیبه - عربی - najibe - مؤنث نجیب، شریف، اصیل، پاکدامن
نَحله - عربی - nahle - عطیه و بخشش، مذهب و دیانت
نِدا - عربی - nedā - صدای بلند، فریاد، بانگ
نَدیمه - عربی - nadime - مؤنث ندیم، همنشین و همصحبت، به ویژه با بزرگان
نَرجِس - عربی - narjes - معرب از فارسی نرگس، نام مادر امام زمان
نَرجسخاتون - فارسی - narjesxātun - نرگس، لقب مادر حضرت مهدی
نَرگِس - فارسی، یونانی - narges - گلی خوشبو و زینتی با گلبرگهای سفید و زرد، به مجاز چشمان معشوق را نیز به نرگس تشبیه کردهاند.
نَرمین - فارسی - narmin - منسوب به نرم، لطیف، مهربان
نُزهَت - عربی - nozhat - خوشی و شادی، پاکی و بیآلایشی
نُزهَتالزَمان - عربی - nozhatozzamān - موجب شادی و شادمانی اهل زمانه
نَژلا - فارسی - nažlā - نجلا
نِسا - عربی - nesā - زنان، نام سورهای در قرآن کریم
نَسار - فارسی - nasār - جایی که آفتاب کمتر به آن بتابد، سایه
نَستَر - فارسی - nastar - نسترن
نَستَرَن - فارسی - nastaran - گلی شبیه رز به رنگهای صورتی، سفید و زرد، (در قدیم) به مجاز رخسار و بناگوش معشوق
نَسرین - فارسی - nasrin - گلی به رنگ زرد یا سفید و خوشبو که یکی از گونههای نرگس است. (در قدیم) به مجاز صورت معشوق
نَسریندُخت - فارسی - nasrindoxt - دختر نسرینوش
نَسریننوش - فارسی - nasrinnuš - زیبا چون گل نسرین و شیرین چون عسل، نام دختر پادشاه سقلاب و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی
نَسیبه - عربی - nasibe - دختر با اصل و نسب، بانوی اصیل، بانویی که در صدر اسلام در جنگ احد شرکت داشت و به آسیب دیدگان کمک میکرد.
نَسیم - عربی - nasim - باد ملایم و خنک، باد بسیار آرام، بوی خوش
نَسیما - عربی، فارسی - nasimā - نسیم (عربی) + ا (پسوند نسبت فارسی)، منسوب به نسیم
نَسیمه - عربی، فارسی - nasime - نسیم (عربی) + ه (پسوند نسبت فارسی)، باد بسیار ملایم، بوی خوش
نِشاط - عربی - nešāt - شادی، خوشی، سرزندگی
نَشمیل - کردی - našmil - زیبای دلکش و نازک اندام
نُصرَت - عربی - nosrat - یاری، کمک، پیروزی، فتح
نَصیبه - عربی - nasibe - مؤنث نصیب، سهم کسی از چیزی، بهره، سرنوشت
نَظاره - عربی - nazāre - بیننده، تماشاگر
نَظیره - عربی - nazire - مؤنث نظیر، همتا، همانند
نَعنا - عربی - naenā - نعناع، گیاهی کاشتنی و خوشبو
نَعیما - عربی، فارسی - naeimā - منسوب به نعیم
نَعیمه - عربی، فارسی - naeime - مؤنث نعیم، نعمت، نرم و لطیف، منسوب به نعیم
نَغمه - عربی - naqme - آهنگ یا ملودی، آواز
نَفیسه - عربی - nafise - مؤنث نفیس، گرانبها، قیمتی، ارجمند و گرامی، نام دختر حسن بن زید از خاندان گرامی امام حسن مجتبی که بانویی خداپرست، عارف و زاهد بود.
نُقره - فارسی - noqre - فلزی گرانبها، نرم و سفید که در ساختن زیورآلات، آینه و... بهکار میرود.
نَقشین - عربی، فارسی - naqšin - دارای نقش، نقشدار
نِگار - فارسی - negār - نقش، تصویر، زیور، زینت، معشوق یا دختر یا زن زیباروی
نِگاربَسته - فارسی - negārbaste - نقشی که زنان با حنا بر دست و پای خود میبندند، کنایه از معشوق
نِگاره - فارسی - negāre - نقش، شکل، تصویر
نِگارین - فارسی - negārin - زیبا، آراسته، مزین
نِگاه - فارسی - negāh - عمل نگریستن، دید، نظر
نِگین - فارسی - negin - سنگ قیمتی و زینتی که بر روی انگشتر، گوشواره و... کار میگذارند.
نِگینه - فارسی - negine - نگین + های تشبیه، مانند نگین
نِلی - فارسی - neli - صورت دیگر نیلی
نِمونه - فارسی - ne(o,a)mune - مقداری از چیزی یا مجموعهای که نشاندهندهی ویژگیهای آن مجموعه است، مثال، سرمشق، الگو
نَوا - فارسی - navā - صدای آهنگین، نغمه، آواز، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی
نَوازِش - فارسی - navāzeš - از روی مهربانی دست بر سر کسی کشیدن، چیزی را به آرامی و پیاپی لمس کردن، مهربانی، تسلی دادن و دلجویی کردن
نَوال - عربی - navāl - عطا، عطیه، بخشش
نوبَر - فارسی - no(w)bar - تر و تازه، نو، شاداب
نوبَهار - سانسکریت - no(w)bahār - معشوق یا زن زیبارو، نام آتشکدهای در بلخ
نوبَهار - فارسی - no(w)bahār - آغاز فصل بهار
نورا - عربی، فارسی - nurā - نور (عربی) + ا (فارسی)، مؤنث انور، درخشان، تابان
نورا - فرنگی - nurā - محترم، باشرف، ارجمند
نورالعین - عربی - nurolein - نور چشم، به مجاز عزیز و گرامی
نورالهُدی - عربی - nurolhodā - نور رستگاری، وارستگی و پیروزی
نوران - عربی، فارسی - nurān - نور(روشنایی، عربی) + ان(پسوند نسبت فارسی)، منسوب به نور، روشن و درخشان، نام روستایی در نزدیکی اردبیل
نوراَنگیز - عربی، فارسی - nurangiz - نور انگیزنده، زیبا و تابان
نورُسته - فارسی - no(w)roste - تازه روییده، جوان، تازه بالغ شده
نورصَبا - عربی - nur(e)sabā - نور + صبا (نسیم ملایم و خنک که از شمال میوزد)، به مجاز جلوهی صبا، نوری که از صبا متصاعد میشود.
نوریه - عربی - nuriye - منسوب به نور، روشن و درخشان
نوژان - فارسی - nužān - فریاد، صدا و بانگ بلند
نوژین - فارسی - nužin - نوژ (نوز، گونهای کاج) + ین (پسوند نسبت)، منسوب به نوژ، به مجاز زیبا، سرسبز و با طراوت
نوشآذَر - فارسی - nušāzar - آذرنوش، نام آتشکدهی دوم از هفت آتشکدهی پارسیان
نوشآفَرید - فارسی - nušāfarid - آفریدهی بیمرگ، آفریدهی جاوید
نوشآفَرین - فارسی - nušāfarin - جاویدان آفریده شده، آفرینندهی شیرینی
نوشآگین - فارسی - nušāgin - به شهد و شکر آویخته، نوشین
نوشا - فارسی - nušā - نیوشا، شنوا، شنونده، یاد گیرنده و آموزنده
نوشزاد - فارسی - nušzād - زادهی جاوید، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر انوشیروان پادشاه ساسانی
نوشلَب - فارسی - nušlab - دارای لبی شیرین، شیرین لب
نوشناز - فارسی - nušnāz - دارای ناز و غمزهی شیرین
نوشه - فارسی - nuše - انوشه، جاوید، زنده، شاد، خوشحال، خرم، نام دختر نرسی پادشاه ساسانی
نوشید - فارسی - nušid - نو (تازه) + شید (خورشید)، نام مادر مانی دینآور معروف ایرانی
نوشین - فارسی - nušin - شیرین، خوشایند، دلپذیر، گوارا، خوشگوار
نوشین لَب - فارسی - nušinlab - نوش لب، دارای لبی شیرین، شیرین لب
نوشینه - فارسی - nušine - نوشین، شیرین، خوشایند، دلپذیر، گوارا
نوگُل - فارسی - no(w)gol - گلی که تازه شکفته شده است، دختر نوجوان
نونا - سریانی - nunā - برج حوت، نام مادر حضرت ابراهیم
نَویده - عربی - na(o)vide - مؤنث نوید، منسوب به نوید، خبر خوش
نَهال - فارسی - na(e)hāl - درخت یا درختچهی نو رس که تازه نشانده شده است، به مجاز کودک نورُسته
نَهاله - فارسی - na(e)hāle - نهال
نَهایَت - عربی - na(e)hāyat - پایان، انتها، آخرین، بالاترین
نَهضَت - عربی - ne(a)hzat - جنبش، حرکت، عزیمت
نیاز - فارسی - niyāz - حاجت، احتیاج
نیایِش - فارسی - niyāyeš - دعا به درگاه خداوند، ستایش، عبادت، پرستش و احترام نسبت به کسی
نیتا - فارسی - nitā - نی (نه، نیست، نبود) + تا (لنگه، مانند، مانند)، بیمانند، بینظیر، بیتا، یگانه
نَیِر - عربی - nayyer - روشن، منور، (در قدیم) ستاره، کوکب
نیروانا - سانسکریت - nirvānā - آخرین مرحلهی سلوک در نزد بودا که مرحلهی محو شدن جنبهی حیوانی وجود و رسیدن به کمال است.
نَیِره - عربی - nayyere - مؤنث نیر، روشن، منیر، بسیار درخشان
نیشا - کردی - nišā - نشانه
نیکا - فارسی - nikā - خوب، خوش، زیبا، چه خوب است، خوشا، نام رودی در شمال ایران
نیک اَختَر - فارسی - nikaxtar - دارای ستاره و طالع خوب و خوش، خوشبخت، سعادتمند
نیکتا - فارسی - niktā - نیک + تا (مانند)، نظیر نیک، مانند نیک
نیکتاج - فارسی - niktāj - آنکه تاج نیکو و خوب دارد.
نیکتاش - فارسی، ترکی - niktāš - نیک (فارسی) + تاش (ترکی)، مانند نیکان
نیکچِهر - فارسی - nikčehr - نیک چهره، خوبرو، نیکوروی، زیبا
نیکچِهره - فارسی - nikčehre - نیک چهر، خوبرو، نیکوروی، زیبا
نیکدُخت - فارسی - nikdoxt - دختر خوب و نیکو، صالح و شایسته
نیکناز - فارسی - niknāz - آنکه دارای عشوه و غمزهای نیکوست.
نیکو - فارسی - niku - خوب، زیبا، دلپسند، مطبوع، ارزنده
نیکولِقا - فارسی، عربی - nikuleqā - نیکو (فارسی) + لقا (عربی)، زیبا رو
نیکی - فارسی - niki - خوبی، نیکوکاری، احسان
نیلا - سانسکریت، فارسی - nilā - نیل (سانسکریت) + ا (فارسی)، منسوب به نیل، به رنگ نیلی
نیلرام - فارسی - nilrām - نام فرشتهی نگهبان برف و باران و تگرگ
نیلگون - سانسکریت، فارسی - nilgun - نیل (سانسکریت) + گون (فارسی)، به رنگ نیل، کبود، لاجوردی
نیلو - سانسکریت، فارسی - nilu - نیل + او، شبیه به نیل، مانند نیل
نیلوفَر - سانسکریت - nilufar - گلی به رنگ سفید، کبود و زرد که مصرف دارویی دارد.
نیلیا - سانسکریت، فارسی - niliyā - نیلی + ا (پسوند نسبت)، منسوب به نیلی
نیمتاج - فارسی - nimtāj - نیم + تاج، تاج کوچک آراسته به جواهر
نینا - عبری - ninā - زیبایی، خوش اندامی و ظرافت
نیواندُخت - فارسی - nivāndoxt - نیوان، نام مادر انوشیروان، همسر قباد پادشاه کیانی
نیوشا - فارسی - niyušā - شنوا، شنونده، یاد گیرنده، آموزنده
گردآوری: فرتورچین