داستان کوتاه چیدن پشم قوچ‌ها یا کندن پوست بره‌ها

داستان کوتاه چیدن پشم قوچ‌ها یا کندن پوست بره‌ها
می‌گویند اسعد پاشا والی دمشق میان سال‌های ۱۷۴۳ تا ۱۷۵۷ میلادی، به‌سبب کمبود شدید خزانه‌ی ولایت نیازمند پول شد. اطرافیانش پیشنهاد کردند که بر بافندگان دمشق مالیات تازه‌ای وضع کند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه ابن سینا و ادویه‌فروش

داستان کوتاه ابن سینا و ادویه‌فروش
زمانی که ابوعلی سینا از همدان از علاء الدوله گریخت و به بغداد رسید، در کنار شط مردکی بود که آن هنگام شلوغ بود و ادویه می‌فروخت و دعوی طبیبی می‌کرد. ابوعلی زمانی آن‌جا توقف کرد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه روضه‌خوانی به نام آقانور

داستان کوتاه روضه‌خوانی به نام آقانور
اولین روضه‌خوانی که روضه‌ی دوره‌ای را در تهران مرسوم کرد آقانور بود. مردم می‌گفتند نور از آقا می‌بارد! به همین جهت به آقانور شهرت داشت. هیچ‌کس نام واقعی او را نمی‌دانست.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه تیمسار ضرغام و رضاشاه

داستان کوتاه تیمسار ضرغام و رضاشاه
از تیمسار علی‌اکبر ضرغام یکی از امرای رضاشاه نقل شده: یک بار رضاشاه برای بازدید از پادگان در یکی از مناسبت‌ها آمده بود. همین‌طور که از جلوی افسران رد می‌شد...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه آن چه از دین مانده است

داستان کوتاه آن چه از دین مانده است
ابراهیم پسر رکن‌الدین ساوی می‌گوید: در آن سال که در هرات بودمی، نزد شیخ صائن‌الدین غزنوی درس حدیث خواندمی. شیخ صائن‌الدین را هماره تبسم بر لب بودی، جز آن روز که...
دنباله‌ی نوشته