داستان کوتاه موش زیرک و مرد صاحب‌خانه

داستان کوتاه موش زیرک و مرد صاحب‌خانه
گویند که در شهر نیشابور موشی به نام «زیرک» در خانه‌ی مردی زندگی می‌کرد. زیرک درباره‌ی زندگی خود چنین می‌گوید: هرگاه مرد صاحب‌خانه خوراکی برای روز دیگر نگه می‌داشت...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه دزدیدن و دزدیده شدن (شهری بود که مردم آن دزد بودند)

داستان کوتاه دزدیدن و دزدیده شدن (شهری بود که مردم آن دزد بودند)
شهری بود که همه‌ی اهالی آن دزد بودند. شب‌ها پس از صرف شام، هر کس دسته کلید بزرگ و فانوس را برمی‌داشت و از خانه بیرون می‌زد؛ برای دستبرد زدن به خانه‌ی یک همسایه.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه مرد خوشبخت

داستان کوتاه مرد خوشبخت
پادشاهی پس از اينكه بیمار شد گفت: «نصف قلمرو پادشاهی‌ام را به کسی می‌دهم که بتواند مرا معالجه کند». تمام آدم‌های دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می‌شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک نتوانستند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه علی باغبان‌باشی، قهرمان دوی ایران

داستان کوتاه علی باغبان‌باشی، قهرمان دوی ایران
در اون سال‌ها ژاندارم‌ها می‌رفتن روستاها سرباز بگیری. من رو گرفتن بردند به سربازخونه‌ای در مشهد. هنوز ۴۵ روز نگذشته بود، که خیلی دلم برای خانواده‌ام تنگ شد. اما مرخصی ندادن.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه ظرف‌های چینی

داستان کوتاه ظرف‌های چینی
یکی از پادشاهان چین بیست عدد ظرف بزرگ چینی بسیار ممتاز سفارش داده و استادان کرخانجات برای او ساخته بودند. وی آن ظروف را بسیار دوست می‌داشت و جزو نفایس گران‌بها به‌حساب می‌آورد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه راندن اشباح

داستان کوتاه راندن اشباح
هیتوشی، سال‌ها، بیهوده سعی می‌کرد عشق زنی را که بسیار دوست داشت، برانگیزد. اما سرنوشت سرشار از کنایه است، درست همان روزی که زن پذیرفت با او ازدواج کند، هیتوشی فهمید که او بیماری درمان‌ناپذیری دارد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه علم نیمه‌کاره

داستان کوتاه علم نیمه‌کاره
در روزگار گذشته برخی از علوم مثل حکمت و یا منطق رونق بیشتری داشتند و علاقمندان نیز به تحصیل و فراگیری آن رغبت بیشتری نشان می‌دادند. در آن دوران‌ها دانشمندی بود که آن علم را تدریس می‌کرد.
دنباله‌ی نوشته