داستان کوتاه نوشته شدن کتاب دائو ده جینگ

داستان کوتاه نوشته شدن کتاب دائو ده جینگ
در سال بیست و سوم سلطنت جائو، لائوتزه دریافت که جنگ منجر به ویرانی زادگاهش می‌شود. از آن‌جا که سال‌ها به مراقبه درباره‌ی جوهر زندگی پرداخته بود، می‌دانست گاهی لازم است آدم عمل کند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه قصه‌ی پریان

داستان کوتاه قصه‌ی پریان
در سال ۲۵۰ پیش از میلاد در چین باستان شاهزاده‌ی منطقه‌ی تینگ‌زدا آماده‌ی تاجگذاری می‌شد. اما بنا به قانون باید اول ازدواج می‌کرد. از آن‌جا که همسر او ملکه‌ی آینده می‌شد، باید دختری را پیدا می‌کرد...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه هدیه‌ای به‌نام توهین

داستان کوتاه هدیه‌ای به‌نام توهین
سامورایی بزرگی نزدیک توکیو زندگی می‌کرد. او پیر شده بود و خودش را وقف آموزش دادن ذن بودیسم به جوانان کرده بود. اما با وجود سن و سالش، می‌گفتند هنوز می‌تواند هر حریفی را از پای در بیاورد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه راندن اشباح

داستان کوتاه راندن اشباح
هیتوشی، سال‌ها، بیهوده سعی می‌کرد عشق زنی را که بسیار دوست داشت، برانگیزد. اما سرنوشت سرشار از کنایه است، درست همان روزی که زن پذیرفت با او ازدواج کند، هیتوشی فهمید که او بیماری درمان‌ناپذیری دارد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه آموختن پرواز به اسب

داستان کوتاه آموختن پرواز به اسب
عبارت دل‌نگرانی، دو بخش است «دل» و «نگرانی». یعنی پیش از آن‌که حادثه‌ای رخ دهد، دل ما نگران واقعه‌ای باشد. یعنی سعی کنیم مشکلاتی را حل کنیم که هنوز فرصت ظهور نیافته‌اند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه پرداخت بهای واقعی

داستان کوتاه پرداخت بهای واقعی
مردی به‌نام نی‌شی‌ون دوستانش را به خانه دعوت کرد و برای شام قطعه‌ای گوشت چرب و آبدار پخت. ناگهان، پی برد که نمک تمام شده است. پسرش را صدا زد و گفت: برو به ده و نمک بخر.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه توانایی راستین

داستان کوتاه توانایی راستین
رامان یوگی، استاد مسلم هنر تیراندازی با کمان بود. روزی، محبوب‌ترین شاگردش را به دیدن هنرنمایی‌اش دعوت کرد. شاگردش بیش از صد بار این برنامه را دیده بود؛ اما تصمیم گرفت از دستور استادش اطاعت کند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه تصویر آرامش

داستان کوتاه تصویر آرامش
پادشاهی جایزه‌ی بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل، آرامش را تصویر کند. نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند. آن تابلوها، تصاویری بودند از جنگل به هنگام...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه راز خوشبختی

داستان کوتاه راز خوشبختی
بازرگانی پسرش را برای آموختن راز خوشبختی نزد خردمندی فرستاد. پسر جوان چهل روز تمام در صحرا راه رفت تا این‌که سرانجام به قصری زیبا بر فراز قله‌ی کوهی رسید. مرد خردمندی که او در جستجویش بود...
دنباله‌ی نوشته