داستان کوتاه از ماست که بر ماست

داستان کوتاه از ماست که بر ماست
آورده‌اند که مردم شهری بودند که هرگاه پادشاهشان می‌مرد، بازی شکاری را به پرواز درمی‌آوردند و آن باز بر شانه‌ی هر کس می‌نشست او پادشاه می‌شد. از قضا این بار قرعه‌ی فال و همای سعادت...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه اگر پیش همه شرمنده‌ام، پیش دزد رو سفیدم

داستان کوتاه اگر پیش همه شرمنده‌ام، پیش دزد رو سفیدم
روزی روزگاری، مرد ثروتمندی صاحب فرزندی شده بود و به مناسبت تولد فرزندش میهمانی بزرگی را ترتیب داد. او از تمامی تاجران، درباریان، ثروتمندان و دیگر مقامات بلندپایه‌ی شهر...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه امام‌زاده‌ای که با هم ساختیم

داستان کوتاه امام‌زاده‌ای که با هم ساختیم
در گذشته‌های دور، دو مرد حیله‌گر که برای به‌دست آوردن پول بی‌زحمت به هر کاری دست می‌زدند، نشستند فکرشان را روی هم گذاشتند و راه‌حلی برای پیدا کردن پول بدون زحمت پیدا کردند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه با شیطان ارزن کاشته

داستان کوتاه با شیطان ارزن کاشته
روزی روزگاری شیطان از دره‌ی خوش آب و هوایی که روستایی در آن قرار داشت می‌گذشت. مردم آن روستا به دلیل داشتن آب کافی و زمین حاصلخیز، کشاورزی پر رونقی داشتند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه بز خری کردن

داستان کوتاه بز خری کردن
روزی ملانصرالدین گاوش را به بازار برد تا بفروشد. ملا تصمیم گرفت گاوش را خوب بشوید و آب و علف تازه به او بدهد تا بخورد و سر حال بیاید تا وقتی به بازار مال‌فروش‌ها رفت...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه تا ابله در جهان هست، مفلس در نمی‌ماند

داستان کوتاه تا ابله در جهان هست، مفلس در نمی‌ماند
در جنگلی سرسبز کلاغ جوانی زندگی می‌کرد که به زیبایی‌های نداشته‌اش خیلی افتخار می‌کرد. او زیباترین پرها، پاها و منقار در میان پرندگان را از آن خود می‌دانست. کلاغ مغرور چند روزی غذا نخورده بود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه تا کور شود هر آن‌که نتواند دید

داستان کوتاه تا کور شود هر آن‌که نتواند دید
در زمان‌های دور و کنار برکه‌ای زیبا، تعدادی از حیوانات زندگی می‌کردند. این حیوانات غذای خود را هم از این برکه تهیه می‌کردند. از جمله حیوانات این برکه چند مرغابی و لاکپشت هم بودند...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه تب کرد و مرد

داستان کوتاه تب کرد و مرد
در روزگاران گذشته، مردی صاحب پسری شد. این مرد تمام تلاش خود را کرد تا با بهترین شیوه فرزندش را تربیت کند. زمانی که پسرش به سن جوانی رسید جوانی مودب، خوش‌سیما و بسیار مهربان بود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه تفرقه بینداز و حکومت کن

داستان کوتاه تفرقه بینداز و حکومت کن
در روزگاران قدیم، باغبانی یک سال برای درخت‌های انارش زحمت کشید، به موقع به آن‌ها آب داد و به موقع کود مناسب پای درختان ریخت تا این‌که در نهایت میوه‌های خوب و سالمی برداشت کرد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه چهار دیواری اختیاری

داستان کوتاه چهار دیواری اختیاری
دوره‌ی پادشاهی شاه عباس صفوی، یکی از شکوفاترین دوران رشد و توسعه ایران بوده. یکی از عادت‌های شاه عباس این بود که هر چند وقت یک‌بار با لباس مردم عادی و بی‌سروصدا صورتش را می‌پوشاند.
دنباله‌ی نوشته