تاجر جوانی از گرفتن عیال ابا و امتناع مینمود و چون سبب از وی جویا شدند، گفت: زنها سر نگهدار نیستند و اگر انسان چیزی در دل داشته باشد و به ایشان بگوید، فورا رفته و به سایرین بروز میدهند.
در یکی از قهوهخانههای دور از مرکز شهر پاریس که ملاقاتگاه دزدان و ارازل و اوباش بود، تنها بعد از نصف شب در سر میزی نشسته و روزنامهای که تفصیل بازیهای تماشاخانه و...
تاجری در زمانهای قدیم از تهران مسافرت کرده، به اسلامبول میرفت. چون به قزوین رسید، یکی از غلامهای او محبوب نام، ناخوش شد. او را در خانهی یکی از دوستان قزوینی خود گذاشت که پس از خوب شدن...
کشیشی گفت: حضرت شمعون دربان بهشت کلیدهای بهشت را به کمر آویخته و آنجا ایستاده، اشخاص را خوب و بد نموده و بعضی را به بهشت راه داده و بعضی را قبول نکرده، وا میزند.
یکی از پادشاهان چین بیست عدد ظرف بزرگ چینی بسیار ممتاز سفارش داده و استادان کرخانجات برای او ساخته بودند. وی آن ظروف را بسیار دوست میداشت و جزو نفایس گرانبها بهحساب میآورد.
شاعری نزد پادشاهی رفت و قصیدهای را که در مدح او ساخته بود، خواند. قصید بسیار پسند واقع شده و شاه به او گفت: آیا ترجیح میدهی که سیصد تومان صلهی این قصیده را به تو بپردازم...
شخصی وارد شهری شده و به مسجد رفت. دید موذن بالای گلدسته ایستاده و اذان میگوید و قطعه کاغذی در دست خود گرفته و هر نوبت نظر به آن میاندازد. آن شخص بالای گلدسته رفت و...
سه نفر رهگذر دیناری پیدا کرده، خواستند آن را مابین خود تقسیم نمایند. یکی از آنها گفت: رفقا بیایید یک کاری بکنیم. گفتند: چه کار؟ گفت: هر یک از ما یک دروغی میگوییم، دروغ هر کس که بزرگتر شد...
یکی از فراعنهی مصر بهیادگارِ فتوحاتِ خود منارهای ساخته و حکم داده بود هر کس از پای آن مناره بخواهد عبود نماید، باید تعظیم نموده و زمین را ببوسد و اگر کسی این کار را نکند...