نام‌نامه: نام‌های پسرانه - حرف آ

نام‌نامه: نام‌های پسرانه - حرف آ

در این بخش از مجله‌ی اینترنتی روز تازه، برگزیده‌ای از بهترین و زیباترین نام‌های پسرانه با «حرف آ» گردآوری شده است.
نام - زبان - لاتین‌نویسی - معنی
آئیریا - اوستایی، پهلوی - āeiryā - ایرج
آئیریک - اوستایی - āeirik - نام نیای یازدهم زرتشت پیامبر
آباد - فارسی - ābād - تندرست و مرفه، آراسته
آبادان - فارسی - ābādān - پُر، تندرست و مرفه
آبادیس - فارسی - ābādis - نام یکی از موبدان پزشک زمان پادشاهی هخامنشی
آباریس - فارسی - ābāris - نام موبد نامدار زمان پادشاهی هخامنشی
آباقا - فارسی، ترکی - ābāqā - نام فرزند هلاکوخان مغول
آباگِران - فارسی - ābāgerān - نام سردار شاپور دوم پادشاه ساسانی
آبانداد - فارسی - ābāndād - این نام را بیشتر بر کودکی که در ماه آبان زاده می‌شوند می‌گذارند، از نام‌های زمان ساسانی
آباندان - فارسی - ābāndān - نام فرستاده‌ی خسرو یکم پادشاه ساسانی به دربار رم
آبان‌زاد - فارسی - ābānzād - زاده‌ی آبان
آبان‌یاد - فارسی - ābānyād - کسی که یادآور ماه آبان است.
آبتین - اوستایی، پهلوی - ābtin - روح کامل، انسان نیکوکار، از شخصیت‌های شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
آبِد - عربی - ābed - همیشگی، دائمی، جاودانه
آبدَست - بلوچی - ābdast - چابک، تردست، تر و فرز
آبِدین - عربی - ābedin - جاودانه‌ها، جمع آبد
آبرام - عبری - ābrām - ابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام، نام یکی از پیامبران بزرگ ملقب به خلیل الله
آبراهام - عبری - ābrāhām - ابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام
آبِرلی - فارسی، ترکی - āberli - آبر (فارسی، آبرو) + لی (ترکی)، دارای آبرو، آبرومند
آبِرو - فارسی - āberu - حیثیت، شرف، قدر
آبِستا - فارسی - ābestā - اوستا، اساس، بنیاد، کتاب مقدس زرتشتیان
آبِش - عربی - ābeš - تازه‌روی و خندان، آن‌که پیرامون و پیشگاه خانه‌ی کسی را با خوردنی و نوشیدنی بیاراید.
آبکار - فارسی - ābkār - سقا، مِی‌فروش، حکاک، نگین‌ساز، نام یکی از بزرگان ارمنی از خاندان اشکانی
آبو - فارسی - ābu - آبی، نیلوفرآبی، دایی
آبیار - فارسی - ābyār - میراب، مامور تقسیم آب
آپادا - سانسکریت - āpādā - کسی که خود را به خداوند سپرده است، متوکل
آپاداش - سانسکریت - āpādāš - آپا (نزدیک) + دش (مکان)، آموختن علوم معنوی از مرشد
آپاسای - فارسی - āpāsāy - نام منشی شاپور یکم پادشاه ساسانی
آپنیتا - سانسکریت - āpnitā - مقرب، بنده‌ی ویژه‌ی پروردگار
آتا - ترکی - ātā - پدربزرگ
آتابالی - ترکی - ātābālli - یادگار مانده از پدربزرگ، مرد کوچک اندام
آتابای - ترکی، چینی - ātābāy - آتا (ترکی) + بای (چینی)، پدربزرگ، نام یکی از طوایف بزرگ ترکمن در ایران
آتابی - ترکی - ātābi - معلم، مربی
آتابِیگ - ترکی - ātāba(e)yg - لقب احترام برای خطاب کردن پیران، لقب مربیان شاهزادگان دربار پادشاهان ترک
آتاش - ترکی - ātāš - آداش، هم‌نام، هم‌اسم
آتاقِلیچ - ترکی - ātāqelič - شمشیر پدری
آتاگِلدی - ترکی - ātāgeldi - پدر آمد، پدربزرگ آمد، بیشتر برای نام‌گذاری نخستین کودک که پس از درگذشت پدر یا پدربزرگ زاده می‌شود به‌کار می‌رود.
آتامان - ترکی - ātāmān - سرگروه، سردسته
آتامکین - ترکی - ātāmkin - مانند پدرم
آتان - ترکی - ātān - پرتاب‌کننده
آتای - ترکی - ātāy - شناخته شده، مشهور
آتبین  - اوستایی - ātbin - آبتین، نفس کامل و نیکوکار و صاحب گفتار و کردار نیک
آتُربان - اوستایی، پهلوی - ātorbān - نگهبان آتش در آیین زرتشتی، پیشوای دینی
آتَردین - فارسی - ātārdin - آذر دین، نام بهدینی در اوستا، زرتشتی
آتَرسود - فارسی - ātarsud - آذرسود، ستوده شده
آتروپات - اوستایی، پهلوی - ātropāt - نگهبان آتش، لقب فرماندار آذربایجان و یکی از وزیران داریوش سوم هخامنشی
آتَروَن - اوستایی - ātarvan - صورت دیگری از اتربان، نگهبان آتش، پیشوای دین زرتشتی
آترین - فارسی - ātrin - آتشین، سرخ فام، نام پدر اوپدرم که بر پایه‌ی سنگ نبشته‌ی بیستون در روزگار داریوش بزرگ سرکشی کرد و خود را پادشاه خوزستان خواند.
آتسِز - ترکی - ātsez - بی‌نام، بی‌اسب، پیاده، لاغر، نام سومین فرمانروای خاندان خوارزمشاهی
آتَشباد - فارسی - ātašbād - باد گرم، سموم
آتَشبان - فارسی - ātašbān - محافظ آتش، نگهبان آتشکده‌های زرتشتی
آتَش‌پا - فارسی - ātašpā - تندرو، دوان
آتَشکار - فارسی - ātaškār - کسی که با آتش سر و کار داشته باشد، خشمگین و شتابزده
آتلی - ترکمنی - ātli - سواره، صاحب اسب، اسب سوار
آتمِش - ترکمنی - ātmeš - عدد شصت که از اعداد مقدس ترکمن‌ها است، همچنین پرتاب کردنی
آتیتی - سانسکریت - ātiti - مهمان
آتیلا - ترکی - ātilā - آت (اسب) + یلا (صفت)، چابک، شجاع، نامدار، نام پادشاه قبیله‌ی هون که امپراطوری روم شرقی را شکست داد.
آدا - فارسی - ādā - پاداش، نام ایزد توانگری در ایران باستان
آداآلان - ترکی - ādāālān - شناخته شده
آداد - آشوری - ādād - توفان و باران، برگرفته شده از افسانه‌ی گیل گمش بابلی، خدای هوا
آدارایل - آشوری - ādāril - خداوند یاریگر
آداش - ترکی - ādāš - آتاش، هم‌نام، هم‌اسم
آدام - آشوری - ādām - آدم، نخستین بشری که خداوند آفرید.
آدان - کردی - ādān - مفید، سودمند
آدبهاوا - سانسکریت - ādbhāvā - تولد حقیقی
آدریانوس - یونانی - ādriyānus - آدریان، نام یکی از امپراتوران روم
آدرِیَن - یونانی - ādrian - آتش + ین (پسوند نسبت)، آتشین، سرخ روی، نام یکی از امپراتوران روم
آدلی - ترکی - ādli - ناموَر، نامدار
آدَم - عبری - ādam - نخستین بشری که خدا آفرید، مؤدب، با تربیت، انسان گندمگون
آدورا - آشوری - ādurā - کمک‌کننده، مددکار، یاری‌دهنده، برگرفته شده از افسانه‌ی گیل گمش بابلی
آدهاوا - سانسکریت - ādhāvā - نزدیک‌ترین دوست خداوند، نام نزدیک‌ترین همنشین کریشنا در افسانه‌های هندی
آدی - ترکی - ādi - نام
آدی - عربی - ādi - امین‌تر، امانت‌دارتر
آدیش - فارسی - ādiš - آتش، اخگر، شراره‌ی آتش
آدیگوزَل - ترکی - ādiguzal - خوش نام، بیشتر درباره‌ی حضرت محمد پیامبر اسلام به‌کار برده می‌شود.
آدینگ - بلوچی - ādinag - آدینه، آن‌که روز جمعه به دنیا آمده است.
آدینه - عربی - ādine - جمعه، آخرین روز هفته، بیشتر همراه با نام دوم می‌آید، مانند آدینه محمد
آذَرآیین - فارسی - āzarāyin - نام چهارمین آتشکده از هفت آتشکده‌ی ایرانیان
آذَران - فارسی - āzarān - آتش‌ها، منسوب به آتش، نام سومین آتشکده از هفت آتشکده‌ی ایرانیان، نام آذران شاه لقب آذر بهرام
آذَراَفروغ - فارسی - āzarafruq - نام یکی از چهار پسر اسفندیار
آذَراوغلی - فارسی، ترکی - āzaruqli - پسر آذربایجان، پسر آتش، پسر سرزمین عجایب
آذَربابا - فارسی - āzarbābā - پدر آتش، نام پدر فرهاد کوهکن که هنر سنگ‌تراشی را به فرزندش آموخت.
آذَرباد - اوستایی- āzarbād - آذر پناه یا کسی که آتش نگهدار اوست، نام موبدی که بانی آذربایجان بوده است، نام یکی از شخصیت‌های منظومه‌ی ویس و رامین
آذَربان - فارسی - āzarbān - نگهبان آتش
آذَربَرزین - فارسی - āzarbo(a)rzin - آذر (آتش) + برزین (با شکوه)، آتش باشکوه یا شکوه آتش، نام نوه‌ی رستم و پسر فرامرز که سپهسالار بهمن بود، نام آتشکده‌ای مهم در زمان ساسانی
آذَربه - فارسی - āzarbeh - بهترین آتش، نام پسر آذرباد از خاندان کیانیان
آذَربَهرام - فارسی - āzarbahrām - نام پسر آذرنوش، از آتشکده‌های برجسته‌ی روزگار ساسانی
آذَرپاد - فارسی - āzarpād - گونه‌ی دیگر آذرباد، آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست.
آذَرپِی - فارسی - āzarpey - نگهبان آتش، دارای قدمی چون آتش
آذَرجوش - فارسی - āzarjuš - پر جوش و حرارت مانند آتش، نام پهلوانی در داستان سمک عیار
آذَرَخش - فارسی - āzaraxš - صاعقه، نام نهمین روز از ماه آذر
آذَرداد - فارسی - āzardād - داده‌ی آتش، زاده‌ی آتش، بیشتر این نام را بر کودکی در ماه آذر زاده‌ می‌شود می‌گذارند، نام پدر آذرباد از خاندان کیانیان
آذَرطوس - فارسی - āzartus - نام مردی در داستان وامق و عذرا که با مادر عذرا ازدواج کرد.
آذَرفَر - فارسی - āzarfar - دارای شکوه و جلالی چون آتش، نام یکی از بزرگان روزگار هخامنشی
آذَرفَرنَبِغ - فارسی - āzarfārnābeq - یکی از سه آتش مقدس محافظ جهان در دین زرتشت (دو آتش دیگر بر این پایه‌اند: آذر گشنسب و آذر برزین مهر(
آذَرفُروز - فارسی - āzarforuz - آذر افروز، نام یکی از سه پسر اسفندیار
آذَرکار - فارسی - āzarkār - آتشکار، نام پدر هرمز
آذَرکیش - فارسی - āzarkiš - آتش‌پرست، دارای دین آتش پرستی
آذَرکِیوان - فارسی - āzarkeyvān - آتش بزرگ، نام موبدی زرتشتی، بنیان‌گذار آیین ویژه‌ای به همین نام
آذَرگُشسب - فارسی - āzargošsb - کوتاه شده‌ی آذرگشنسب
آذَرگُشنَسب - فارسی - āzargošnasb - آتش جهنده، همانند خیزش اسب نر، یکی از سه آتش مقدس محافظ جهان در دین زرتشت، نام فرشته‌ی موکل آتش
آذَرماهان - فارسی - āzarmāhān - ماه آتشین، نام پادشاه نامدار سکایی
آذَرمِهر بَرزین - فارسی - āzarmehrbo(a)rzin - آذر + مهر + برزین، شکوه محبت خورشید، مهربانی خورشید، نام یکی از موبدان ساسانی، نام یکی از هفت آتشکده‌ی بزرگ ایرانیان
آذَرنرسی - فارسی - āzarnarsi - آتش اهورایی، نام پسر هرمز دوم پادشاه ساسانی
آذَرَنگ - فارسی - āzarang - روشن و نورانی، آتش، آتش رنگ
آذَروان - فارسی - āzarvān - آذربان، آتش بان، نگهبان آتشکده، نگهبان آتش در آیین زرتشتی
آذین - فارسی - āzin - آرایش، زینت، زیور، نام پسر هرمزان، امیر ایرانی که به جنگ صعد وقاص رفت.
آذین‌فَر - فارسی - āzinfar - پسر باشکوه و آراسته
آراد - فارسی - ārād - آراج، نام روز بیست و پنجم از هر ماه خورشیدی در ایران کهن که در این روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شوم می‌دانند، نام فرشته‌ی موکل بر دین و تدبیر امور (در آیین زرتشتی) مصالحی که به روز آراد متعلق است.
آرارات - ارمنی - ārārāt - نام کوهی در آذربایجان که بنا به روایتی کشتی حضرت نوح بر آن جای گرفت.
آراز - ترکی - ārāz - گویش ترکی رودخانه‌ی ارس
آرام - فارسی - ārām - آهسته، ساکت، سنگینی و وقار، جای خلوت، نام پسر سام بن نوح
آرامازد - ارمنی - ārāmāzd - هرمز
آران - کردی - ārān - دراری طبیعت گرم، قشلاق
آراهوست - ارمنی - ārāhust - یوسف
آربی - ارمنی - ārbi - به مجاز به مفهوم سرمست است.
آرپان - سانسکریت - ārpān - فرزندی که در آستان خداوند پیشکش شده است.
آرپیار - ارمنی - ārpiyār - خورشید
آرتا - فارسی - ārtā - مقدس، در اوستا به معنای مقدس آمده است، نام فرزند هیستاسب هخامنشی
آرتاباز - فارسی - ārtābāz - نام فرمانده‌ی گردونه‌های کورش پادشاه هخامنشی، نام سپهدار داریوش سوم
آرتابان - فارسی - ārtābān - اردوان
آرتام - فارسی - ārtām - دارای نیروی راستی، والی فریگه در زمان کورش پادشاه هخامنشی
آرتان - فارسی - ārtān - نام برادر داریوش پادشاه هخامنشی و پسر ویشتاسب
آرتِم - ارمنی - ārtem - رستاخیز
آرتمَن - فارسی - ārtman - نام برادر بزرگ‌تر خشایارشاه پسر کورش پادشاه هخامنشی، نام یکی از سرداران مادی در زمان کورش پادشاه هخامنشی
آرتوم - فارسی - ārtum - جدی، ساعی، تلاشگر
آرتیمان - فارسی - ārtimān - آرتی (پاک و مقدس) + مان (اندیشه)، اندیشه‌ی مقدس و پاک، نام نخستین هجار پاسارگاد
آرتین - فارسی - ārtin - آرش، دانا و زیرک، پاک و مقدس، نام هفتمین پادشاه ماد
آرخا - ترکی - ārxā - آرکا، مایه‌ی اطمینان و پیشتگرمی
آردا - فارسی - ārdā - آرشا، مقدس
آرداشِس - ارمنی - ārdāšes - اردشیر
آرداک - ارمنی - ārdāk - اردوان
آردین - فارسی - ārdin - منسوب به آرد، آرت، مقدس
آرسام - فارسی - ārsām - آرشام
آرسِس - فارسی - ārses - نام فرزند اردشیر سوم پادشاه هخامنشی
آرسِن - ارمنی - ārsen - مرد مبارز
آرسین - فارسی - ārsin - پسر آریایی
آرَش - اوستایی - āraš - درخشنده، دانا و زیرک، از شخصیت‌های شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی که در تیراندازی بسیار توانا بوده است.
آرشا - اوستایی - āršā - آردا، مقدس، توان، نیرو، نام فرزند داریوش هخامنشی
آرشام - فارسی - āršām - به معنی خرس و به معنی زور، دارای زور خرس، پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان هخامنشی
آرشان - فارسی - āršān - شاهزاده‌ی ایرانی، نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
آرشاویر - فارسی - āršāvir - مرد مقدس، نام یکی از پادشاهان اشکانی
آرِق - عربی - āreq - بی‌خواب، شب‌زنده‌دار
آرکا - ترکی - ārkā - آرخا، مایه‌ی اطمینان و پشتگرمی
آرگ - ارمنی - āreg - خورشید
آرمال - فارسی - ārmāl - نجیب پارسی
آرمان - فارسی - ārmān - آرزو، مراد، از شخصیت‌های شاهنامه، نام سردار خسرو پرویز پادشاه ساسانی
آرمِناک - ارمنی - ārmenāk - پسر هایکا، شخصی که ارمنیان نژاد خود را از او می‌دانند.
آرمیتا - فارسی - ārmitā - از نام‌های باستانی
آرمین - فارسی - ārmin - مرد همیشه پیروز، از شخصیت‌های شاهنامه، نام چهارمین پسر کِی‌قباد
آروکو - فارسی - āroko - نجیب، نام پسر کورش پادشاه هخامنشی
آرون - فارسی - āron - صفت نیک و خصلت پسندیده
آرویج - ترکی - ārvij - همیشه سبز، با طراوت، شاداب
آروین - فارسی - ārvin - تجربه، آزمایش، امتحان، آزمون
آری - کردی - āri - آریایی
آریا - فارسی - āriyā - آزاده، نجیب، شعبه‌ای از نژاد سفید که از روزگاران بسیار گذشته در ایران، هند و اروپا ماندگار شده‌اند، نژاد هند و اروپایی
آریابان - فارسی - āriyābān - نگهبان تبار آریایی، نگهبان ایران
آریابُد - فارسی - āriyābod - آریا + بد (صاحب و سرور)، سرور تبار آریایی، بزرگ آریاییان، سالار آریاییان
آریاداد - فارسی - āriyādād - عدالت آریایی
آریاراد - فارسی - āriyārād - آریا + راد (جوانمرد، بخشنده، دانا، شجاع)، آریایی جوانمرد، آریایی شجاع، آریایی دانا، نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
آریارَمنَ - فارسی - āriyāramna - آرام‌کننده‌ی آریاییان، نام پدر آرشام، جد داریوش بزرگ پادشاه هخامنشی
آریامِن - فارسی - āriyāmen - رامشگر آریایی، شادی‌آور از نژاد آریایی، نام فرمانده‌ی دریایی خشایارشاه هخامنشی
آریاز - فارسی - āriyāz - نام یکی از سرداران هخامنشی
آریاسب - فارسی - āriyāsb - دارنده‌ی اسب ایرانی، نام یکی از سرداران کورش پادشاه هخامنشی
آریافَر - فارسی - āriyāfar - دارای فر و شکوه آریایی
آریاک - فارسی - āriyāk - نام یکی از سرداران ایرانی و فرماندار کاپادوکیه
آریاگیو - فارسی - āriyāgiv - آریا + گیو (سخنور)، سخنور آریایی، نام یکی از سرداران ایرانی در روزگار باستان
آریامَنِش - فارسی - āriyāmaneš - دارای خوی و رفتار آریایی، نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی
آریامِهر - فارسی - āriyāmehr - برخوردار از محبت آریایی، خورشید نژاد، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی
آریان - فارسی - āriyān - منسوب به آریا، آریایی
آریاوَند - فارسی - āriyāvand - منسوب به نژاد آریا
آریس - ارمنی - āris - آریستاکس، برزگر، کشاورز
آریستاکس - ارمنی - āristākes - برزگر، کشاورز
آریسته - یونانی - āriste - آریستئوس در اساطیر یونان، پسر اپولون، او تربیت زنبور عسل را به مردم آموخت
آرِیَن - فرنگی - āriyan - آریایی نژاد، از نسل آریایی
آرِیَن - کردی - āriyan - آریایی نژاد، ایرانی
آریو - فارسی - āriu - منسوب به تبار آریایی، نام یکی از سرداران بزرگ ایرانی زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی
آریوبَرزَن - فارسی - āriubarzan - آتش ایرانی، کنایه از قدرت و خشم ایرانی، نام سردار بزرگ ایرانی زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی در نبرد با اسکندر مقدونی
آریوداد - اوستایی، پهلوی - āriudād - ایرانداد، داده‌ی ایران
آریوراد - فارسی - āriurād - ایرانی و جوانمرد، نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
آریه - فارسی - āriye - نام سپهدار ایرانی هوادار کورش صغیر پادشاه هخامنشی
آزا - کردی - āzā - بی‌باک، آزاردهنده، نام پادشاه مانایی
آزاد - فارسی - āzād - رها شده از گرفتاری یا چیزی آزاردهنده
آزادبه - فارسی - āzādbeh - آزاد (رها) + به (سالم و خوب)، به معنای انسان سالم و آزاد
آزادسَرو - فارسی - āzādsarv - همچون سرو زیبا و بی‌تعلق، بزرگوار و متواضع، از شخصیت‌های شاهنامه
آزادفُروز - فارسی - āzādforuz - رهایی‌بخش، آن‌که آزادی می‌آورد.
آزَر - عبری، عربی - āzar - نام پدر حضرت ابراهیم، اسبی که ران دو پای عقبش سیاه و دست‌هایش به رنگ دیگر است.
آزَرمگان - فارسی - āzarmgān - با حیا، مودب، از شخصیت‌های شاهنامه، نام پدر فرخزاد سردار ایرانی در زمان خسرو پرویز پادشاه ساسانی
آژَند - فارسی - āžand - پیونددهنده، چسباننده، در اصطلاح بنایی ملاطی که میان ردیف‌های آجر می‌گذارند.
آژَنگ - فارسی - āžang - چینی که بر پوست بدن و به ویژه پیشانی می‌افتد، خشم، موج کوتاهی که روی سطح آب پدید می‌آید.
آژینه - فارسی - āžine - آهنین، فولادین
آسا - عبری - āsā - نام یکی از پادشاهان یهود پس از حضرت سلیمان
آساد - فارسی - āsād - پسر فرخ‌زاد سردار سپاه ایران
آسام - فارسی - āsām - سام، داستان خوشایند، حدیث خوش، همچنین از شخصیت‌های شاهنامه و نام پهلوان ایرانی پسر نریمان و پدر زال
آسبِد - ارمنی - āsbed - جنگجوی سواره
آسپاداس - فارسی - āspādās - آستیاژ، آخرین پادشاه ماد که از کورش کبیر پادشاه هخامنشیان شکست خورد.
آسپیان - فارسی - āspiyān - آبتین، روح کامل، انسان نیکوکار، از شخصیت‌های شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
آستیاژ - فارسی - āstiyāž - آسپاداس، آخرین پادشاه ماد که از کورش کبیر پادشاه هخامنشیان شکست خورد.
آسیدات - فارسی - āsidāt - آسیداد، نام یکی از بزرگان هخامنشی
آسیم - فارسی - āsim - والا مرتبه و بزرگوار
آشا - سانسکریت - āšā - امید
آشخین - ترکمنی - āšxin - افراطی، پر جوش و خروش
آشِر - عبری - āsšer - شاد، خوشحال، نام یکی از پسران حضرت یعقوب
آشنا - فارسی - āš(e)nā - شناس، دوست، آگاه، شناوری
آشور - آشوری - āšur - برهم‌زننده، تغییردهنده، نام دومین فرزند سام که نینوا را بنا نهاد، گوشه‌ای در دستگاه‌های ماهور
آشورلیده - آشوری - āšurlide - آشورزاده
آشی - عبری - āši - نام پدر حضرت داود
آشینا - آشوری - āšinā - قوی، قدرتمند، نیرومند، زورمند
آشینتا - آشوری - āšintā - نیرومند، قدرتمند
آصِف - عربی - āsef - تدبیر، مشاور خردمند، نام وزیر حضرت سلیمان، عنوان وزیران ایرانی در روزگار فرمانروایی عرب‌ها بر ایران
آفرَنگ - فارسی - āfrang - اورنگ، حشمت، زیبایی
آفریدون - فارسی - āfaridun - فریدون، از شخصیت‌های شاهنامه
آقابابا - مغولی، فارسی - āqābābā - در مقام احترام به پدر یا پدربزرگ گفته می‌شود.
آقاجان - مغولی، فارسی - āqājān - آقا (مغولی) + جان (فارسی)، عنوان محبت‌آمیز برای پدر یا پدربزرگ
آقاخان - مغولی - āqāxān - سرور، بزرگ‌مرد، نام آقاخان نوری، صدراعظم ناصرالدین شاه، نام آقا خان کرمانی از آزادی خواهان و پیشگامان نهضت مشروطیت
آقاسی - ترکی - āqāsi - سرور، مهتر، داروغه‌ی دیوانخانه، نام حاج میرزا آقاسی از درباریان قاجار
آقامیر - مغولی، عربی - āqāmir - آقا (مغولی) + میر (عربی)، پادشاه بزرگ، امیر والامقام
آقشام‌گِلِن - ترکمنی - āqšāmgelen - نوزادی که شب هنگام زاده شده است.
آکام - کردی - ākām - نتیجه، ثمره، سود، فایده
آکِل‌هان - بلوچی - ākelhān - عاقل خان، کسی که سردسته‌ی خان‌ها باشد.
آکو - کردی - āko - قله‌ی کوه، جای بلند بلند، انسان با عظمت
آگاه - کردی - āgāh - آگاه، مطلع، با خبر
آلان - فارسی - ālān - آل (آر، آریا) + ان (پسوند مکان)، سرزمین آریایی
آلب - ترکی - ālb - دلیر، پهلوان
آلب‌اَرسَلان - ترکی - ālbarsalān - شیر شجاع، کنایه از مرد شجاع و نترس، نام یکی از پادشاهان مقتدر سلجوقی
آلب‌تَکین - ترکی - ālbtakin - مرد دلیر، نام بنیان‌گذار خاندان غزنویان
آلبِرت - فرنگی - ālbert - مسئول، استوار
آلتونتاش - ترکی - āltuntāš - آلتون (زر) + تاش (پسوند شباهت)، مانند زر
آلفِرِد - فرنگی - ālfered - شاهانه
آلِن - فرنگی - ālen - بشاش، امیدوار
آمانج - کردی - āmānj - هدف، مقصد
آماندا - ترکی - āmāndā - در امان تو، در پناه تو
آمِل - عربی - āmel - امیدوار
آمِن - عربی - āmen - ایمن، بی‌خوف
آمنُن - عبری - āmnon - نام فرزند بزرگ حضرت داود
آموی - فارسی - āmuy - آمون، رود جیحون، آمو دریا
آمین - عبری - āmin - اجابت کن، برآور، از نام‌های خداوند، در عبری: محکم، امین، حقیقی
آناگ - فارسی - ānāg - نام یکی از حکام پارت در زمان اردشیر پادشاه ساسانی
آنامُراد - ترکمنی، عربی - ānnāmorād - نیک بخت، کامیاب، بیشتر این نام را بر نوزاد پسری که در روز جمعه زاده شده باشد می‌گزارند.
آناند - سانسکریت - ānānd - نیک بخت، لطف و رحمت
آنتی‌گون - فرنگی - āntigon - حاکم بابل و یکی از سرداران اسکندر مقدونی
آندرانیک - ارمنی - āndrānik - بزرگ، ارشد
آندرو - یونانی - āndro - مردانه
آندِریاس - یونانی - ānderiyās - مردانه
آنِس - عربی - ānes - خوش‌گفتار، خوگیرنده، مأنوس
آنوشاوان - ارمنی - ānušāvān - روح جاودانه
آنوکین - آشوری - ānokin - پدر، خداوند عادل
آنی - عربی - āni - بسیار شکیبا
آنیل - ترکی - ānil - معروف، نامدار
آوات - کردی - āvāt - آرزو، نهایت آرزو
آوِدیس - ارمنی - āvedis - مژده، نوید
آوگان - فارسی - āvgān - از شخصیت‌های شاهنامه، نام پهلوان ایرانی و پیشرو سپاه فریدون پادشاه پیشدادی
آوه - فارسی - āvah - صدا، ندا، از شخصیت‌های شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کِی‌خسرو پادشاه کیانی
آوید - فارسی - āvid - مشتاق و خواهان، هدیه‌ی خدا
آویژه - فارسی - āviže - خاص و خالص، پاک و پاکیزه
آهرداد - بلوچی - āherdād - آخرداد، بیشتر این نام را بر فرزندی که سرانجام نصیب والدین می‌شود می‌گزارند.
آهیل - گیلکی - āhil - مرغ انجیرخوار
آهین - گیلکی - āhin - آهن
آی‌بک - ترکی - āybak - بت، صنم
آیَت - عربی - āyat - آیه، نشانه، شخص برجسته و شاخص
آیتونا - ترکی، فارسی - āytunā - در ترکی به معنای زیبا و درخشان مانند ماه و در فارسی به معنای حالا، در حال حاضر و همچنین است.
آی‌دوغدی - ترکمنی - āydoqdi - ماه طلوع کرد، بیشتر این نام را بر فرزندی که در شب مهتابی زاده شده باشد می‌گزارند.
آیدین - ترکی - āydin - شفاف و روشن، درخشنده مانند ماه
آیریک - فارسی - āyrik - آریایی، ایرانی
آیمَد - ترکمنی - āymad - کوتاه شده‌ی آی محمد، ماه محمد
آیین - فارسی - āyin - رسم، روش، قانون، کیش
آیین‌گشسب - فارسی - āyingošasb - فرد دارای اسب نر که پیرو مرام ویژه‌ای باشد، از شخصیت‌های شاهنامه، نام دبیر هرمز انوشیروان پادشاه ساسانی

 

گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۵ مشارکت کننده
یاسر گفت:
از پرکاربردترین نام‌های پسرانه با حرف آ می‌توان نام‌های آرش، آرمان و آرمین را نام برد.