نام‌نامه: نام‌های پسرانه - حرف ا

نام‌نامه: نام‌های پسرانه - حرف ا

در این بخش از مجله‌ی اینترنتی روز تازه، برگزیده‌ای از بهترین و زیباترین نام‌های پسرانه با «حرف ا» گردآوری شده است.
نام - زبان - لاتین‌نویسی - معنی
اَباذَر - عربی - abāzar - ابوذر، نام یکی از صحابه‌ی حضرت محمد پیامبر اسلام
اَباصَلت - عربی - abāsalt - پدر گشاده پیشانی، پدر شمشیر بران، مرد اصیل، نام یکی از خادمان امام رضا امام هشتم شیعیان
اِبتِهاج - عربی - ebtehāj - شادمانی، خوشی
اِبتِهاش - عربی - ebtehāš - ابتهاج
اِبرام - عبری - ebrām - ابراهام
اِبراهام - عربی - ebrāhām - پدر عالی، پدر جماعتی بزرگ
اِبراهیم - عبری - ebrāhim - پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام، نام یکی از پیامبران بزرگ ملقب به خلیل الله
اِبَرسام - فارسی - ebarsām - زرتاب، آتش بزرگ، نام وزیر اردشیر بابکان
اِبَرسان - فارسی - ebarsān - پهلوان آسا، نیرومند
اِبَرکام - فارسی - ebarkām - کامروا، نام پسر داریوش هخامنشی
اَبِستا - فارسی - abestā - اوستا
اَبشالوم - عبری - abšālum - پدر سلامت، نام پسر حضرت داود که بر ضد پدر قیام کرد.
اِبکار - عربی - ebkār - بامداد
اِبن‌یَمین - عربی - ebneyamin - پسر دست راست، به مجاز یاور و مددکار
اَبواِبراهیم - عربی - abuebrāhim - پدر ابراهیم، کنیه‌ی امام موسی بن جعفر امام هفتم شیعیان
اَبوالحَسَن - عربی - abolhasan - پدر حسن، کنیه‌ی امام علی امام نخست شیعیان
اَبوالحُسَین - عربی - abolhosa(e)yn - پدر حسین
اَبوالعَباس - عربی - abolabbās - پدر عباس
اَبوالعَلا - عربی - abolealā - پدر علا
اَبوالفَتح - عربی - abolfath - پدر فتح، نام ابوالفتح خان زند پادشاه ایران
اَبوالفَرَج - عربی - abolfaraj - پدر فرج
اَبوالفَضل - عربی - abolfazl - پدر فضل، خداوند و صاحب هنر، کنیه‌ی دینار، لقب چهارمین فرزند امام علی امام نخست شیعیان
اَبوالقاسِم - عربی - abolqāsem - پدر قاسم، کنیه‌ی حضرت محمد پیامبر اسلام
اَبوبَکر - عربی - abubakr - پدر بکر، نام خلیفه‌ی نخست از خلفای راشدین
اَبوتُراب - عربی - abutorāb - پدر تراب، کنیه‌ی امام نخست شیعیان
اَبوجَعفَر - عربی - abujaefar - پدر جعفر، کنیه‌ی امام محمد باقر امام پنجم شیعیان
اَبوذَر - عربی - abuzar - اباذر، نام یکی از صحابه‌ی حضرت محمد پیامبر اسلام
ابورِیحان - عربی - abureyhān - نام ریاضی‌دان و فیلسوف ایرانی در سده‌ی چهارم و پنجم، ابوریحان بیرونی
ابوطالِب - عربی - abutāleb - پدر طالب، نام عموی حضرت محمد پیامبر اسلام و پدر امام علی امام نخست شیعیان
اَبوطَیِب - عربی - abutayyeb - خوش‌بو، کنیه‌ی طاهر ذوالیمینین بنیان‌گذار خاندان طاهریان
ابوعَزیز - عربی - abueaziz - پدر عزیز
ابومُسلِم - عربی - abumoslem - نام رهبر سیاه جامگان که دولت بنی امیه را سرنگون کرد و بنی عباس را به قدرت رساند.
اَتابَک - ترکی - atābak - پدربزرگ، در زمان قاجار لقبی که به وزیران داده می‌شد، لقب هر یک از پادشاهان مستقل که حکومت محلی داشتند.
اَتان - فارسی - atān - هوتان، نام داماد داریوش کبیر
اِتِحاد - عربی - ettehād - یکی شدن، یکرنگی، اجتماع، پیوستگی
اَترَک - فارسی - atrak - نام رود مرزی ایران در شرق که به دریای خزر می‌ریزد.
اَتَمتَکین - ترکی - atamtakin - مانند پدرم، نام برادرزاده‌ی آتسز خوارزمشاه
اَثیر - عربی - asir - شریف، کریم، بر پایه‌ی باور پیشینیان کره‌ای از آتش بر فراز کره‌ی ماه
اَثیرالدین - عربی - asiroddin - شریف و کریم در دین
اُجای - ترکی - ojāy - بلند و رفیع، نام فرزند هلاکوخان مغول نخستین پادشاه خاندان ایلخانی
اِجلال - عربی - ejlāl - بزرگ داشتن، تجلیل، شوکت و جلال
اَجید - عربی - ajid - کسی که گردن بلند و زیبایی دارد.
اِحتِشام - عربی - ehtešām - جلال، بزرگی، شکوه، عظمت
اَحَد - عربی - ahad - یگانه، یکتا، از نام‌های خداوند
اِحسان - عربی - ehsān - خوبی، نیکی، نیکویی، بخشش
اِحسان‌الله - عربی - ehsānollāh - نیکی خداوند، بخشش خداوند
اَحمَد - عربی - ahmad - بسیار ستوده، یکی از نام‌های حضرت محمد پیامبر اسلام
اَحوَر - عربی - ahvar - سیاه چشم، مانند آهو
اَحیا - عربی - ahyā - زندگان، زنده کردن، آباد کردن، نامی برای شب‌های نوزدهم، بیست و یکم، و بیست و سوم ماه رمضان، در اصل احیاء
اختیارالدین - عربی - extiyāroddin - آن‌که دین او را برگزیده است.
اَخشید - فارسی - axšid - پادشاه پادشاهان، نام پادشاه سمرقند
اِدریس - عربی - edris - درس‌خوانده، تدریس‌کننده، پیامبری که نام او دو بار در قرآن آمده و بر پایه‌ی روایات زندگی جاودانه یافته است.
اِدموند - فرنگی - edmond - نگهبان، پشتیبان، محافظ
اِدوارد - فرنگی - edvārd - نگهبان، محافظ
اِدوین - فرنگی - edvin - دوست، رفیق
اَدهَم - عربی - adham - سیاه، تیره‌گون، نام پدر ابراهیم ادهم که پادشاهی بلخ را رها کرده و زاهد شد.
اَدیب - عربی - adib - زیرک، دانشمند، با ادب، سخن‌دان، سخن‌شناس، معلم، مربی
اَذلَف - عربی - azlaf - دارای بینی کوچک، راست و زیبا
اَرباس - فارسی - arbās - نام یکی از سپاهیان مادی اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
اِرپا - مغولی - erpā - گونه‌ای از غلات به نام جو، نام دهمین ایلخان مغول از ایلخانان
اَرتاپارت - فارسی - artāpārt - سرزمین مقدس پارسی، نام باوفاترین نگاهبان کورش کوچک هخامنشی
اَرتاک - فارسی - artāk - سریع، تندرو
اَرتَکین - ترکی - artakin - سرباز شاه، شاهزاده، شوهر شاهدخت
اَرتَنگ - فارسی - artang - ارژنگ
اَرتوقاه - مغولی - artuqāh - ابوآلغو، از امرای زمان فتوت پس از ابوسعید
اَرجاسب - اوستایی، پهلوی - arjāsb - دارنده‌ی اسب با ارزش، از شخصیت‌های شاهنامه، نام پادشاه توران و چین در زمان گشتاسب پادشاه کیانی
اَرجمَند - فارسی - arjmand - گرامی، عزیز، محترم، شریف
اَرحام - عربی - arhām - جمع رحم، خویشان و بستگان
اُرُد - فارسی - orod - خیر و برکت، نعمت، نام چند تن از پادشاهان اشکانی، نام روز بیست و پنجم از هر ماه خورشیدی
اَردِشام - ارمنی - ardešām - پسر ارتاسس دوم و برادر تیگران یکم از خاندان اشکانیان ارمنستان
اَردِشیر - اوستایی، پهلوی - ardešir - شیر خشمگین، آن‌که حکومت مقدس دارد، شهریاری و پادشاهی مقدس، نام اردشیر بابکان بنیان‌گذار خاندان ساسانی
اَردَلان - کردی - ardalān - ارد (پاک و مقدس) + لان (پسوند مکان)، درستی، راستی، پارسایی، نام طایفه‌ای از ایلات کرد ایران
اَردَوان - فارسی - ardavān - یاری‌کننده‌ی درستکاران، از شخصیت‌های شاهنامه، نام چند تن از پادشاهان اشکانی
اَرژَن - فارسی - aržan - از شخصیت‌های شاهنامه، نام سالار مازندران در زمان کِی‌کاووس پادشاه کیانی
اَرژَنگ - فارسی - aržang - نقش و نگار، نام کتاب مصور مانی
اَرَس - فارسی - aras - نام رودی در مرز شمالی ایران
اَرسام - فارسی - arsām - نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی
اَرساماس - فارسی - arsāmās - نام یکی از سرداران کورش هخامنشی
اَرَسطو - یونانی - arastu - ارسطوطالیس حکیم نامدار یونانی و شاگرد افلاطون. او معلم اسکندر مقدونی بود و به او لقب معلم نخست را داده بودند.
اَرسَلان - ترکی - arsalān - شیر، مرد شجاع، نام پسر مسعود غزنوی
اَرسَن - اوستایی، پهلوی - arsan - مجلس، بزم، انجمن
اِرشاد - عربی - eršād - راهنمایی، هدایت
اَرشاسب - فارسی - aršāsb - دارنده‌ی اسب‌های نر، از نام‌های ایران باستان
اَرشاک - فارسی - aršāk - ارشک، مرد دلیر و مبارز، نام بنیان‌گذار خاندان اشکانی
اَرشام - فارسی - aršām - پسر نخستین پادشاه از شاخه‌ی دوم خاندان اشکانیان
اَرشان - فارسی - aršān - ارش (دانا) + ان (پسوند کثرت یا مداومت)، بسیار دانا، نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
اَرشَد - عربی - aršad - رشیدتر، بزرگ‌تر
اَرَشک - فارسی - arašk - اشک، بزرگ، به معنای جنس مرد، نام بنیان‌گذار خاندان اشکانی
اَرَشکان - فارسی - araškān - لقب چند تن از پادشاهان اشکانی، نام چهارمین پادشاه اشکانی
اَرشَن - اوستایی - aršan - اسب نر، نام نوه‌ی کِی‌قباد (سیاوش از سیاه + ارشن ساخته شده است و به معنای دارنده‌ی اسب سیاه است.)
اَرشیا - فارسی - aršiyā - تخت پادشاهی، نام فرمانده‌ی ارتش ایران در زمان داریوش سوم
اَرغَش - ترکی - arqaš - تاجر سیار، از امرای ملکشاه سلجوقی
اَرغون - ترکی - arqun - یکی از پادشاهان مغول
اَرفَش - فارسی - arfaš - نام یکی از پهلوانان گرشاسب‌نامه
اَرفَع - عربی - arfae - رفیع‌تر، بلندتر، ارجمندتر
اَرقَش - فارسی - arqaš - فهمیده، کاردان
اَرقم - عربی - arqam - مار سیاه و سفید، نام ابن ابی الارقم از صحابه‌ی حضرت محمد پیامبر اسلام، نام یکی از شخصیت‌های داستان سمک عیار
اِرکین - ترکی - erkin - آزاد
اِرَم - عبری - eram - باغ بهشت آسا، نام پسر سام بن نوح و پدر عاد، باغ عاد یا شهری که شداد پسر عاد بنیاد نهاد.
اَرمانَک - فارسی - armānak - از شخصیت‌های شاهنامه
اَرمایل - فارسی - armāyel - نجیب‌زاده و اشراف‌زاده‌ی پارسی، نام شاهزاده‌ای که آشپز ضحاک بود.
اُرمُز - فارسی - orma(o)z - هرمز
اُرمُزد - فارسی - orma(o)zd - هرمز
اُرمُزدیار - فارسی - orma(o)zdyār - خدایار، الله یار
اُرمِس - عبری - ormes - ادریس پیامبر
اَرمیا - عبری - a(e)rmiyā - یعنی یهوه به زیر می‌اندازد، بزرگ داشته شده، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل
اَرمیس - یونانی - armis - هرمس، نام شاگرد فیثاغورث
اِرنِست - فرنگی - ernest - جدی، مصمم، عقاب، نام یکی از پادشاهان ساکسی و پسر فردریک دوم
اَرنوش - فارسی - arnuš - نعره و صدای ببر
اَروا - فارسی - arvā - عقاب
اَروَند - اوستایی - arvand - تند، تیز، چالاک، دلیر، توانا، نام پدر لهراست شاه که با کی‌قباد نسبت دارد.
اَروَنداسب - اوستایی - arvandāsb - دارای اسب تیزرو، نام پدر ضحاک
اَروَنددست - اوستایی - arvanddast - قوی‌دست، پُرزور، نام پسر خسرو پرویز که به دست برادر خود شیرویه کشته شد.
اَریاسب - فارسی - aryāsb - نام یکی از سرداران کورش پادشاه هخامنشی
اَریامِن - فارسی - aryāmen - آریامن، آرامش‌دهنده، خوشبختی‌دهنده، نام دریاسالار شجاع و رشید خشایارشاه پادشاه هخامنشی در جنگ سالامین
اَریش - فارسی - ariš - زیرک، هوشیار، عاقل
اِریک - فرنگی - erik - شاهزاده
اِزال - مازندرانی - ezāl - گاوآهن
اَزدَر - فارسی - azdar - سزاوار، لایق، شایسته، برازنده
اَزهَر - عربی - azhar - روشن‌تر، درخشان‌تر، درخشنده‌روی
اَژدَر - فارسی - aždar - آژی دهاک
اُسامه - عربی - osāme - شیر، اسد
اِسپَندیاد - فارسی - espandyād - آفریده‌ی خرد پاک، نام پسر گشتاسب از پهلوانان شاهنامه که به دست رستم کشته شد.
اِسپیتمان - فارسی - espitmān - نژاد سفید، خاندان سفید، نام خانوادگی زرتشت پیامبر ایرانی
اُستادسیس - فارسی - ostādsis - ماهر در سوارکاری، از مخالفین سلطه‌ی عرب‌ها در ایران که در سال صد و پنجاه هجری قمری در خراسان به نام ابومسلم قیام کرد.
اُستاسیس - فارسی - ostāsis - استادسیس
اُستُوار - فارسی - ostovār - برقرار، پایدار
اِستیفان - عبری - estifān - نام یکی از هفت نفری که کلیسای اورشلیم آنان را برای آموزش حواریون برای یاری به تهیدستان برگزید.
اِسحاق - عبری - eshāq - کهنه شدن، کهنه شدن جامه، خشک شدن شیر در پستان خندان، نام پسر حضرت ابراهیم و ساره، از زمره‌ی پیامبران بنی اسرائیل
اَسَد - عربی - asad - شیر، نام برج پنجم از برج‌های دوازده‌گانه، برابر با ماه مرداد
اَسَدالدین - عربی - asadoddin - آن‌که در دفاع از دین مانند شیر شجاع است.
اَسَدالله - عربی - asadollāh - شیر خدا، از لقب‌های امام علی امام نخست شیعیان
اِسرافیل - عبری - esrāfil - درخشیدن مانند آتش، نام یکی از چهار فرشته‌ی مقرب و مأمور دمیدن صور
اَسعَد - عربی - asead - نیکبخت‌تر، خوشبخت‌تر
اَسفار - عربی - asfār - سوار، سپیدی‌های روز
اَسفَند - اوستایی - asfand - اسپند، ماه دوازدهم از سال خورشیدی
اِسفَندیار - اوستایی - esfandyār - آفریده‌ی مقدس، از شخصیت‌های شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسب شاه ایران و کتایون دختر قیصر روم
اِسکات - عربی - eskāt - خاموش کردن، ساکت کردن، تسکین
اِسکَندَر - یونانی - eskandar - یاری‌کننده‌ی مرد، نام پادشاه معروف یونان بر پایه‌ی روایت شاهنامه فرزند داراب پسر بهمن و ناهید دختر فیلقوس قیصر روم
اِسلام - عربی - eslām - دین حق، تسلیم شدن، گردن نهادن، دین پیروان حضرت محمد
اِسلام‌قُلی - عربی، ترکی - eslāmqoli - غلام اسلام
اَسلَم - عربی - aslam - سالم‌تر، تندرست‌تر
اِسماعیل - عبری - esmāeil - شنونده و فرمان‌بردار فرمان خدا، نام پسر حضرت ابراهیم و هاجر
اَسمَر - عربی - asmar - سبزه، گندمگون
اَسوار - فارسی - asvār - سوار دلیر
اَسوَد - عربی - asvad - سیاه، سیه چرده، نام چند تن از ملوک حیره در زمان ساسانی
اِشتاد - فارسی - eštād - راستی، درستی، در دین زرتشتی نام ایزدی که راهنمای جهانیان است، نام روز بیست و ششم از هر ماه خورشیدی در ایران کهن
اِشتیاق - عربی - eštiyāq - آرزومندی، دلبستگی
اَشجَع - عربی - ešjae - شجاع‌تر، دلیرتر
اِشراف - عربی - ešrāf - برخاستن، تسلط داشتن بر موضوعی
اِشراق - عربی - ešrāq - تابش، درخشش
اَشرَس - عربی - ašras - مرد دلاور، نام یکی از صحابه‌ی حضرت محمد پیامبر اسلام
اَشرَف‌الدین - عربی - ašrafoddin - شریف‌تر در دین
اَشعیا - عبری - ašeiyā - رهایی یهوه، نام یکی از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل
اَشک - فارسی - ašk - ارشک
اَشکان - فارسی - aškān - اشک + ان (پسوند نسبت)، منسوب به اشک، بنیان‌گذار خاندان اشکانیان
اَشکبوس - فارسی - aškbus - از شخصیت‌های شاهنامه، نام دلاور تورانی و از فرماندهان سپاه خاقان چین
اَشکَش - فارسی - aškaš - از شخصیت‌های شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کِی‌خسرو پادشاه کیانی
اِشموئیل - عبری - ešmuil - به مفهوم خداوند دعایم را اجابت کرد، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل
اَشنا - فارسی - ašnā - گوهر گران‌بها، شنا، شناوری
اَشناس - فارسی - ašnās - نام افشین و چند تن دیگر
اَشو - فارسی - ašu - مقدس و پاک، بهشتی
اَشهَل - عربی - ašhal - مرد دارای چشمان میشی
اَشیر - عبری - ašir - خوشحال، نام پسر حضرت یعقوب
اَصغَر - عربی - asqar - کوچک‌تر
اَصلان -  ترکی - aslān - شیر، نام امیر اصلان خان پسر عمه‌ی نادرشاه افشار
اَصیل - عربی - asil - شریف، دارای اصل و نسب
اَصیل‌الدین - عربی - asiloddin - دارای اصالت در دین، شریف در دیانت
اِعتِبارعَلی - عربی - eetebārali - آن‌که اعتبار از امام علی یافته است.
اِعتِصام - عربی - eetesām - پناهنده، متوسل شدن، خودداری از گناه
اِعتِماد - عربی - eetemād - باور داشتن کسی یا چیزی، اطمینان
اَعلی (اَعلا) - عربی - aelā - برتر، برگزیده از هر چیزی، نامی از نام‌های خداوند، نام سوره‌ی هشتاد و هفتم قرآن
اِغریرَث - فارسی - eqriras - صاحب گردونه‌ی پیش‌رونده، از شخصیت‌های شاهنامه، پسر پشنگ و نبیره فریدون پادشاه پیشدادی
اَغَض - عربی - aqaz - نرم‌تر، نازک‌تر، تازه‌تر
اَغلَن - عربی - aqlan - برانگیختگی، اغوا
اُغور - ترکی - oqur - بخت، اقبال
اُغول - ترکی - oqul - پسر، نام یکی از نوادگان هولاکو خان
اِفتِخارالدین - عربی - eftexāroddin - موجب افتخار دین، نام افتخار الدین ابوالفتح وزیر سلطان سنجر سلجوقی
اَفخَم - عربی - afxam - بزرگوارتر، ارجمندتر
اِفرائیم - عبری - efrāeim - بارور شدن، نام پسر حضرت یوسف
اَفراز - فارسی - afrāz - بلندی، قله
اَفراسیاب - پهلوی - afrāsiyāb - به هراس‌اندازنده، از شخصیت‌های شاهنامه، نام پادشاه معروف تورانی
اَفرَند - فارسی - afrand - فر و شکوه
اَفرود - فارسی - afrud - فرود، از شخصیت‌های شاهنامه، نام پسر سیاوش و جریره و برادر کِی‌خسرو پادشاه کیانی
اَفروغ - فارسی - afruq - فروغ، نام یکی از مفسران اوستا در اواخر روزگار ساسانی
اَفشار - ترکی - afšār - شریک، معاون، در موسیقی گوشه‌ای در دستگاه شور
اَفشین - فارسی - afšin - نام سردار ایرانی، لقب پادشاهان اِسروشنه
اَفصَح - عربی - afsah - فصیح‌تر، گشاده زبان‌تر
اَفضَل - عربی - afzal - فاضل‌تر، برترین، بالاترین
اَفضَل‌الدین - عربی - afzaloddin - برترین در دین
اَفلاطون - یونانی - aflātun - نام فیلسوف یونانی و پیرو سقراط
اِقبال - عربی - eqbāl - در باور مردم آن‌چه باعث خوشبختی شود.
اِقبال‌عَلی - عربی - eqbālali - آن‌که اقبال از امام علی یافته است.
اَقدَم - عربی - aqdam - پیش‌تر، مقدم‌تر، قدیمی‌تر
اُقلیدُس - یونانی - oqlidos - کلید هندسه، اصول هندسه، ریاضی‌دان و منجم یونانی
اَکبَر - عربی - akbar - بزرگ‌تر
اُکتای - مغولی - oktāy - نامدار، مشهور، بزرگ‌زاده، نام سومین پسر و جانشین چنگیزخان
اَکدَش - ترکی - akdaš - دورگه، معشوق، محبوب
اِکرام - عربی - ekrām - بزرگی، جوانمردی، گرامی داشتن
اِکلیا - مازندرانی - ekliyā - نام پسری در شعر نیما یوشیج
اِکلیل - عربی - eklil - تاج، افسر
اَکمَل‌الدین - عربی - akmaloddin - کامل‌تر در آیین
اَلب‌اَرسَلان - ترکی - albarsalān - آلب ارسلان
اَلبتَگین - ترکی - albtagin - نام جد محمود پادشاه غزنوی
اَلبُرز - پهلوی - alborz - کوه + بلند، نام رشته کوه‌های شمالی ایران، نام پهلوانی افسانه‌ای
اِلتِفات - عربی - eltefāt - توجه، نگرش، مهربانی، لطف
اِلچین - فارسی، ترکی - elčin - ال (ترکی) + چین (فارسی)، ایلچین، برگزیده‌ی ایل، برگزیده‌ی طایفه
اِلداد - عبری - eldād - کسی که خدا او را دوست دارد.
اِلدنیز - ترکی - eldniz - اقیانوس
اِلشَن - ترکی - elšan - شادی‌بخش ایل، مایه‌ی شادی طایفه، حاکم، رهبر، حکمران یک منطقه
اِلقاص‌میرزا - ترکی، عربی - elqāsmirzā - پسر شاه اسماعیل دوم
اَلِکساندر - یونانی - aleksāndr - الکساندرس
اَلِکساندرس - یونانی - aleksāndros - یاور و یاری‌گر مرد
اَلکوس - فارسی - alkus - از شخصیت‌های شاهنامه، نام دلاور تورانی و از سپاهیان افراسیاب تورانی
اَلله‌داد - عربی، فارسی - allāhdād - الله (عربی) + داد (فارسی)، داده‌ی خداوند
اَلله‌قُلی - عربی، ترکی - allāhqoli - الله (عربی) + قلی (ترکی)، غلام خدا
اَلله‌مُراد - عربی - allāhmorād - کسی که مراد و آرزویش خداست.
اَلله‌وِردی - عربی، ترکی - allāhverdi - الله (عربی) + وردی (ترکی)، عطا کرده‌ی خدا
اَلله‌یار - عربی، فارسی - allāhyār - الله (عربی) + یار (فارسی)، آن‌که خداوند یار و یاور اوست.
اِلناتان - عبری - elnātān - خداداد، کسی که خداوند عطایش فرمود.
اَلوا - فارسی - alvā - از شخصیت‌های شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی و نیزه‌دار رستم پهلوان شاهنامه
اَلوَند - اوستایی - alvand - اروند، دارای تندی و تیزی، نام کوهی در جنوب همدان، رودی در قصر شیرین
اِلیاد - ترکی، فارسی - elyād - ال (ترکی) + یاد (فارسی)، ایلیاد، به یاد ایل
اِلیار - ترکی، فارسی - elyār - ال (ترکی) + یار (فارسی)، ایلیار، یار ایل، نام یکی از پهلوانان خورشیدشاه در داستان سمک عیار
اِلیاس - عبری - elyās - خدواوند خدای من است، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل و در اسلام یکی از چهار پیامبر جاویدان
اِلیان - یونانی - elyān - کلودیوس الیانوس معروف به الیان نویسنده‌ی رومی در سده‌ی سوم میلادی
اَلیَسَع - عربی - alyasae - منجی، نام پیامبری از بنی اسرائیل که شاگرد و جانشین الیاس بود.
اَلیشاع - عبری - ališāe - خداوند نجات می‌دهد.
اَلیعازَر - عبری - alieāzar - خدا یار من است، نام یکی ازپیامبران عبری
امام‌قُلی - عربی، ترکی - emāmqoli - امام (عربی) + قلی (ترکی)، غلام امام، نام امام‌قلی خان سردار شاه عباس صفوی
امام‌وِردی - عربی، ترکی - emāmverdi - امام (عربی) + وردی (ترکی)، بخشیده شده از سوی امام، نام امام‌وردی بیک، یکی از سرداران نادرشاه افشار
اَمان - عربی - amān - ایمنی، آرامش، زنهار
اَمان‌الله - عربی - amānollāh - آن‌که در پناه و لطف و عنایت خداوند است.
اَماوَند - فارسی - amāvand - نیرومند، دلیر
اَمجَد - عربی - amjad - بزرگ‌تر، بزرگوارتر، باشرف‌تر
اَمرالله - عربی - amrollāh - فرمان خدا، از واژه‌های قرآنی
اَمُرداد - فارسی - amordād - بی‌مرگی، جاودانگی، نام ماه پنجم خورشیدی
اُمیت - فارسی - omit - آرزو، انتظار، وعده، نام یکی از ایرانیان زرتشتی، معاصر عباسیان که پسر وی آذرباد کتاب معروف دینکرت را نوشته است.
اُمید - فارسی - om(m)id - اشتیاق یا تمایل به روی دادن یا انجام امری همراه با آرزوی تحقق آن، تکیه‌گاه
اَمیر - عربی - amir - پادشاه، حاکم، فرمانده‌ی سپاه، سردار
اَمیراَرسَلان - عربی، ترکی - amirarsalān - حاکم شجاع، پادشاه شیر دل
اَمیرپارسا - عربی، فارسی - amirpārsā - حاکم پرهیزگار، پادشاه زاهد و متقی
اَمیرحُسین - عربی - amirhoseyn - امیر خوب، پادشاه نیک، کسی که امام حسین امیر و حاکم اوست.
اَمیرطاها - عربی - amirtāhā - امیر (آقا) + طاها (یکی از سوره‌های قرآن(
اَمیرعَباس - عربی - amirabbās - امیر (حاکم) + عباس (شیر)، حاکم شجاع
اَمیرعَلی - عربی - amirali - امیر (حاکم) + علی (بلند مرتبه)، کسی که سرورش امام علی است، حاکم بلندقدر
اَمیرکَسری - عربی، فارسی - amirkasrā - امیر (عربی، حاکم) + کسری (فارسی، پادشاه(
اَمیرمُحَمَد - عربی - amirmohammad - امیر بسیار تحسین شده، کسی که حضرت محمد پیامبر اسلام سرور اوست.
اَمیرمَهدی - عربی - amirmahdi - امیر (سرور) + مهدی (هدایت شده)، پادشاه صالح، کسی که حضرت مهدی سرور و فرمانده‌ی اوست.
اَمیرنِظام - عربی - amirnezām - امیر (پادشاه) + نظام (مجموعه‌ی سپاهیان یک کشور، ارتش)، در زمان قاجار عنوان و سمت فرمانده‌ی کل قوای نظامی بود.
اِمیل - فرنگی - emil - ساعی، کوشا، نام امیل زولا نویسنده‌ی مشهور فرانسوی
اَمین - عربی - amin - مورد اطمینان، درستکار، لقب حضرت محمد پیامبر اسلام
اَمین‌الدین - عربی - aminoddin - آن‌که در دین امین و درستکار است.
اَمین‌الله - عربی - aminollāh - مورد اعتماد خداوند
اُنان - عبری - onān - نیرومند
اِنتِظار - عربی - entezār - چشم به راه بودن، امید، نگرانی
اِنتِظام - عربی - entezām - آراستگی، ترتیب، نظم
اَندا - عربی - andā - سخاوتمندتر، بلند آوازتر
اَندَریمان - فارسی - andarimān - از شخصیت‌های شاهنامه، نام دلاور تورانی، نام پسر - ارجاسب برادر کهرم
اَندِمان - فارسی - andemān - از شخصیت‌های شاهنامه، نام پسر توس سردار ایرانی و از سپاهیان کِی‌خسرو پادشاه کیانی
اَندی - فارسی - andi - امیدوار، سپاس خدای را
اَندیان - فارسی - andiyān - از شخصیت‌های شاهنامه، و بر پایه‌ی برخی از نسخه‌های شاهنامه نام یکی از سرداران فریدون پادشاه پیشدادی
اَنَس - عربی - anas - خو گرفتن، آرام یافتن، نام انس بن مالک از اصحاب حضرت محمد پیامبر اسلام
اَنصار - عربی - ansār - یاری دهندگان، یاران حضرت محمد پیامبر اسلام
اَنوَر - عربی - anvar - روشن‌تر، نورانی
اَنوش - فارسی - anuš - بی‌مرگ، جاودان، جاوید
اَنوشه - عربی - anuše - خوشی و شادی، داماد، پادشاه نوجوان
اَنوشتَکین - فارسی، ترکی - anuštakin - انوش (فارسی) + تکین (ترکی)، پهلوان جاودانی، از نام‌های تاریخی
اَنوشروان - فارسی - anušarvān - انوشیروان
اَنوش زاد - فارسی - anušzād - زاده‌ی جاویدان، از شخصیت‌های شاهنامه، نام پسر خسرو انوشیروان پادشاه ساسانی
اَنوشیروان - فارسی - anuširvān - دارای روان جاوید، نام یکی از پادشاهان نامدار ساسانی ملقب به دادگر، حضرت محمد پیامبر اسلام در زمان این پادشاه زاده شد.
اِنِه - یونانی - ene - نام شاهزاده‌ی قهرمان منظومه‌ی ویرژیل شاعر بزرگ رومی
اَواب - عربی - avvāb - بازگردنده به جانب حق، تسبیح‌گو
اوتانا - فارسی - otānā - دارای اندام زیبا، نام یکی از یاران داریوش یکم پادشاه هخامنشی
اوثَق - عربی - osaq - محکمتر، استوارتر
اوجا - ترکمنی - ojā - بسیار بلند قد
اوجابوی - ترکی - ojāboy - پسر بلند قد
اوحد - عربی - ohad - یگانه، بی‌همتا
اوحدالدین - عربی - ohadoddin - آن‌که در دین یگانه و بی‌همتاست.
اورانوس - یونانی - urānus - نام هفتمین سیاره‌ی منظومه‌ی خورشیدی
اورمَزد - فارسی - urmazd - هرمز، از نام‌های خداوند در آیین زرتشت، نام روز نخست از هر ماه خورشیدی در ایران کهن
اورمَزدیار - فارسی - urmazdyār - خدایار
اورَند - فارسی - orand - تخت پادشاهی، شکوه، از شخصیت‌های شاهنامه، نام پدر لهراسب شاه ایران و از نوادگان کِی‌پیشتن پادشاه کیانی
اورَنگ - فارسی - o(w)rang - تخت پادشاهی، فر و زیبایی
اوریا - عبری - uriyā - شعله‌ی خداوند، خداوند روشنی‌بخش، نام مردی یهودی در زمان حضرت داوود که از فرماندهان سپاه بود.
اوژَن - فارسی - ožan - به زمین افکننده، از میان بردارنده‌ی دشمن
اَوِستا - اوستایی avestā - اساس، بنیاد، نام کتاب مقدس زرتشتیان
اوشار - ترکمنی - ošār - افشار، کوشا
اوشهَنگ - فارسی - ušhang - هوشنگ، پسر سیامک پادشاه پیشدادی ایران
اوقتای - ترکمنی - oqtāy - نامور، تیرآسا
اوقلی - ترکمنی - oqli - دارای تیر
اوقول‌بایرام - ترکمنی - oqolbāyrām - زاده‌ی عید
اولاد - فارسی - ulād - از شخصیت‌های شاهنامه، نام پهلوانی در مازندران در زمان کِی‌کاووس پادشاه کیانی
اَونِر - عبری - avner - پدر نور، پسر نرو که سردار لشکر شائول بود.
اونمانا - سانسکریت - unmānā - رها از فریب و نیرنگ
اونیک - ارمنی - unik - مطیع خدا
اِویاتار - عبری - evyātār - پدر فراوانی، نام پسر اخمیک، کاهن بزرگ
اوی‌ایل - آشوری - aviil - بزرگ خاندان
اُوِیس - عربی - oveys - گرگ کوچک، شخصی پارسا معروف به اویس قرنی از اصحاب حضرت محمد پیامبر اسلام
اِهتِمام - عربی - ehtemām - کوشش، همت، دل بستن، غمخواری
اِهدا - عربی - ehdā - هدیه دادن
اَهرا - فارسی - ahrā - پارسا
اَهرَم - عربی - ahram - کهنسال‌تر، پیرتر
اَهرَن - فارسی - ahran - از شخصیت‌های شاهنامه، نام دلاوری رومی
اَهور - فارسی - ahur - سرور، آقا، صاحب و مهتر، یکی از سرداران داریوش پادشاه هخامنشی
اَهورا - اوستایی - ahura - در فرهنگ ایران باستان، خداوند
اَهوراداد - اوستایی - ahurādād - خداداد یا آفریده‌ی خدا
اَهورامَزد - اوستایی - ahurāmazd - هرمز، نام روز نخست از هر ماه خورشیدی در ایران کهن، نام ستاره‌ی مشتری، نام یکی از پادشاهان ساسانی
اَیاز - آشوری - ayāz - هوای خنک متحرک، نسیم
اَیاز - ترکی - ayāz - نام غلام محبوب سلطان محمود غزنوی
ایبک - ترکی - aybak - آیبک، ماه بزرگ، یا آن‌که ماه او را بزرگ ساخته است.
ایثار - عربی - isār - از خود گذشتگی، فداکاری
ایرَج - پهلوی - iraj - یاری‌دهنده‌ی آریایی‌ها، خوب روی مانند آفتاب، از شخصیت‌های شاهنامه، نام کوچک‌ترین پسر فریدون پادشاه پیشدادی
ایرنجین - مغولی - iranjin - نام امیر و سردار مغول و حاکم دیاربکر که پدر همسر سلطان الجاتیو در سده‌ی هشتم هجری قمری بود.
ایزَد - اوستایی، پهلوی - izad - خداوند، در خور ستایش، در فرهنگ ایران باستان، هر یک از فرشتگانی که اهمیت آنان پس از امشاسپندان است.
ایزَدبَخش - فارسی - izadbaxš - خداداد، بخشیده‌ی خدا
ایزَدپَناه - فارسی - izadpanāh - آن‌که خداوند پناه و پشتیبان اوست، نام یکی از سرداران هخامنشی
ایزَدداد - فارسی - izaddād - داده‌ی خداوند، آفریده‌ی خداوند
ایزَدگُشسب - فارسی - izadgošasb - خداپرست و دارنده‌ی اسب نر، از شخصیت‌های شاهنامه، نام دبیر انوشیروان پادشاه ساسانی
ایزَدیار - فارسی - izadyār - آن‌که خداوند یار و یاور اوست.
ایزَک - عبری - izak - خوشحال، شادمان
ایزلی - ترکی - izli - نام و نشان‌دار
ایشا - عبری - išā - نام پدر حضرت داود
ایگیت - ترکی - igit - قهرمان، جوانمرد
ایلا - ترکی - ilā - نام پهلوانی ترک که در شاهنامه به عنوان مبارز افراسیاب از او یاد شده است.
ایلدیریم - ترکی - ildirim - ایلدرم، تندر، آذرخش، رعد و برق
ایلقار - ترکی - ilqār - عهد و پیمان
ایلقلیچ - ترکمنی - ilqelič - شمشیر بُران قبیله
ایلکین - ترکی - ilkin - اولین، نخستین، جلوتر از همه
ایل‌گِلدی - ترکمنی - ilgeldi - زاده‌ی ایل، همراه ایل
ایللی - ترکی - illi - همراه و یاور ایل، دوست‌دار ایل
ایلماز - ترکی ilmāz - پایدار، جاویدان، ماندگار، کسی که در محدوده‌ی زمان نمی‌گنجد.
ایلمان - ترکی - ilmān - سمبل ایل
ایل‌مُراد - ترکی، عربی - ilmorād - آرزوی ایل
ایلیا - سریانی - iliyā - راست‌گوی بزرگ، نام امام علی در تورات
ایلیا - عبری - iliyā - خدای خدایان، تغییر یافته‌ی نام الیاس یکی از چهار پیامبر جاویدان
ایلیاد - ترکی، فارسی - ilyād - به یاد ایل
ایلیاد - یونانی - iliyād - منظومه‌ی منسوب به هومر
ایمان - عربی - imān - باور داشتن به بودن خداوند و راستی رسولان و دین، باور داشتن به درستی اندیشه یا امری
ایمِن - عربی - imen - آسوده خاطر، در امان، محفوظ
ایمَنه - عربی - imāne - نام پسر باکوس و ونوس و رب النوع ازدواج بود.
اَیوب - عبری - ayyub - آن‌که به خدا رجوع می‌کند، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل

گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۵ مشارکت کننده
یاسر گفت:
از پرکاربردترین نام‌های پسرانه با حرف ا می‌توان نام‌های احسان، اردشیر، اردلان، ارسلان، ارشیا، اشکان، افشین، امید، امیر، امین، ایرج و ایمان را نام برد.