در این بخش از مجلهی اینترنتی روز تازه، برگزیدهای از بهترین و زیباترین نامهای دخترانه با «حرف م» گردآوری شده است.
نام - زبان - لاتیننویسی - معنی
مائِده - عربی - māede - خوردنی، طعام، نام سورهای در قرآن کریم
ماتینا - فارسی - mātinā - نام ساتراپنشین ارمنستان که به دست کیاکسار (هوخشتره) فتح شده است و در زمان داریوش یکم از ارمنستان جدا گردید.
ماتینا - مازندرانی - mātinā - گل سرخ
ماجِده - عربی - mājede - مؤنث ماجد، دارای مجد و بزرگی، بزرگوار
مادلِن - فرنگی - mādlen - مادلین
مادلین - فرنگی - mādlin - نام گونهای شمیشیر
مارال - ترکی - mārāl - مرال، گوزن، آهو، زیبا و خوش اندام
مارگریت - فرنگی - mārgerit - گلی زیبا به رنگ سفید
مارلین - عبری - mārlin - برج، پناهگاه
ماری - عبری - māri - فرانسه از عبری، گونهای دیگر از مریم
ماریا - عبری - māriyā - ایتالیایی از عبری، گونهای دیگر از مریم
ماریا - فارسی - māriyā - نام دختر ارته باز پادشاه ماد به قول پاتراک که با غیر ایرانیان (اومن یونانی) ازدواج کرد، نام یکی از شاهزادگان اشکانی
ماریان - عبری - māriyān - انگلیسی از عبری، مریم
مارینا - ارمنی - mārinā - جویبار، آب
مارینا - فارسی - mārinā - دارندهی هر چیز ارزشمند
ماریه - عربی - māriye - زن سپید و درخشان، بسیار درخشنده، نام یکی از همسران حضرت محمد پیامبر اسلام
ماسا - کردی - māsā - زیبا و درخشنده مانند ماه
ماگنولیا - فرنگی - māgnoliyā - گلی درشت و خوشبو به شکل تخم مرغ
مالِکه - عربی - māleke - مؤنث مالک، آنکه دارنده و صاحب اختیار چیزی یا کسی باشد، از شخصیتهای شاهنامه
مامَک - فارسی - māmak - مادر، خطاب محبتآمیز به فرزند دختر
مانا - پهلوی - mānā - مانند و مانند بودن
مانا - فارسی - mānā - ماندنی، پایدار
ماندان - فارسی - māndān - ماندانا
ماندانا - فارسی - māndānā - عنبر سیاه، نام دختر آستیاگس آخرین پادشاه ماد و همسر کمبوجیه و مادر کورش کبیر پادشاه هخامنشی
ماندِگار - فارسی - mānd(e)gār - کسی که در جایی اقامت کند، پایدار، ماندنی، در فرهنگ معین آمده: این واژه را برای فرزندی دهند که برادران و خواهران قبل از او در کودکی فوت کردهاند. (برای تفأل به ادامهی زندگی او(
مانَک - کردی - mānak - مانگ، ماه
مانَگ - کردی - mānag - مانک، ماه
مانِلی - مازندرانی - māneli - بمان برایم، نام شخصیتی در شعر نیما یوشیج
مانیا - فارسی - māniyā - خانه، سرای
مانیا - یونانی - māniyā - علاقهی بسیار زیاد، شیدایی
ماه - فارسی - māh - جرم آسمانی که دور زمین میگردد، قمر، بسیار خوب و دوست داشتنی
ماهآفَرید - فارسی - māhāfarid - آفریدهی ماه، آفریده شده چون ماه، از شخصیتهای شاهنامه
ماهآفَرین - فارسی - māhāfarin - آفرینندهی ماه، نام یکی از زنان فتحعلی شاه قاجار و مادر زوبیده
ماهانه - فارسی - māhāne - منسوب به ماهان، دختر ارمنشاه شاه ماچین در داستان سمک عیار
ماهبانو - فارسی - māhbānu - زنی که چون ماه میدرخشد.
ماهبُد - فارسی - māhbod - ماه + بد (پسوند اتصاف)، نگهبان ماه
ماهپاره - فارسی - māhpāre - دارای زیباییای چون زیبایی ماه
ماهپَری - فارسی - māhpari - زیبا چون ماه و پری
ماهپَسَند - فارسی - māhpasand - ویژگی کسی که پسندیده و مورد قبول ماه میباشد، زیباروی چون ماه
ماهپِیکَر - فارسی - māhpeykar - آنکه پیکرش چون ماه زیبا و دلانگیز است.
ماهتاب - فارسی - māhtāb - مهتاب، پرتو ماه، نور ماه
ماهتابان - فارسی - māhtābān - آنکه چهرهاش مانند ماه تابان است.
ماهتاج - فارسی - māhtāj - آنکه تاج او چون ماه میدرخشد.
ماهجَبین - فارسی، عربی - māhjabin - ماه (فارسی) + جبین (عربی)، مه جبین، دارای پیشانی تابناک
ماهجَهان - فارسی - māhjahān - ماه دنیا، زیبای جهان
ماهچِهر - فارسی - māhčehr - ماه چهره، آنکه چهرهاش چون ماه تابان و درخشان است، زیبارو
ماهچِهره - فارسی - māhčehre - ماهچهر، آنکه چهرهاش چون ماه تابان و درخشان است، زیبارو
ماهخانم - فارسی، ترکی - māhxānum - ماه (فارسی) + خانم (ترکی)، بانویی که چون ماه زیباست.
ماهدُخت - فارسی - māhdoxt - دختر زیبا چون ماه
ماهِده - عربی - māhede - مؤنث ماهد، گسترنده
ماهدیس - فارسی - māhdis - آنکه مانند ماه زیباست.
ماهرُخ - فارسی - māhrox - ماهچهر، ماه رو
ماهرُخسار - فارسی - māhroxsār - ماهچهر، زیبارو
ماهرو - فارسی - māhru - ماهچهر، ماه روی
ماهِره - عربی - māhere - مؤنث ماهر، چیرهدست
ماهزاد - فارسی - māhzād - زادهی ماه، زیبا
ماهسیما - فارسی، عربی - māhsimā - ماه (فارسی) + سیما (عربی)، آنکه سیما و چهرهی او چون ماه زیباست.
ماهشاد - فارسی - māhšād - زیباروی شاد
ماهشید - فارسی - māhšid - روشنی و درخشش ماه
ماهصَنَم - فارسی، عربی - māhsanam - ماه (فارسی) + صنم (عربی)، دلبر و معشوقی که چون ماه و چون طلا با ارزش است.
ماهطَلعَت - فارسی، عربی - māhtaleat - ماه (فارسی) + طلعت (عربی)، ماه سیما
ماهَک - فارسی - māhak - ماه کوچک، خوب روی کوچک، معشوقک زیباروی و یا خوب رویی دوست داشتنی و زیبا روی محبوب
ماهَکان - فارسی - māhakān - منسوب به ماه کوچک، دختری کوچک و زیبا، این نام در مناطق بلوچنشین رایج است.
ماهگُل - فارسی - māhgol - آنکه چون ماه و گل زیباست، زیبا روی
ماهلِقا - فارسی، عربی - māhleqā - ماه (فارسی) + لقا (عربی)، مه لقا
ماهمَنظَر - فارسی، عربی - māhmanzar - ماه (فارسی) + منظر (عربی)، ماه رو، آنکه دارای منظری چون ماه باشد.
ماهمُنیر - فارسی، عربی - māhmonir - ماه (فارسی) + منیر (عربی)، ماه نورانی، ماه درخشان
ماهناز - فارسی - māhnāz - ناز و زیبا مانند ماه
ماهنِسا - فارسی، عربی - māhnesā - ماه (فارسی) + نسا (عربی)، آنکه در میان زنان چون ماه میدرخشد.
ماهنوش - فارسی - māhnuš - آنکه چون ماه زیبا و چون عسل شیرین است، ماه جاویدان و همیشگی
ماهنی - ترکی - māhni - ترانه
ماهوَر - فارسی - māhvar - ماه + وَر (پسوند دارندگی)، دارای ویژگی و صفت ماه
ماهور - فارسی - māhur - نام یکی از دستگاههای موسیقی ایرانی
ماهوَش - فارسی - māhvaš - مانند ماه
ماهین - فارسی - māhin - منسوب به ماه، مانند ماه درخشان و نورانی
مایا - اوستایی - māyā - منش نیک، بخشنده
مایا - یونانی - māyā - در اساطیر یونان مادر هرمس، در اساطیر روم الههی بهار و حاصلخیزی
مایسا - فارسی - māysā - نام گیاهی کوچک و یک ساله که بسیار ظریف است.
مُبارَکه - عربی - mobārake - مؤنث مبارک، خوش یمن، خجسته، فرخنده، از نامهای حضرت فاطمه
مُبینه - عربی، فارسی - mobine - منسوب به مبین، آشکارکننده
مِتانَت - عربی - metānat - وقار، حالت سنگینی در رفتار
مَتینا - عربی - matinā - مؤنث متین، دارای خرسندی و وقار
مُحَبَت - عربی - mahabbat - دوست داشتن کسی یا چیزی، مهر
مَحبوبه - عربی - mahbube - مؤنث محبوب، دوست داشتنی، مورد محبت
مُحتَرَم - عربی - mohtaram - قابل احترام، عزیز و گرامی
مَحجوب - عربی - mahjub - با حُجب و حیا و مؤدب، پوشیده، پنهان
مَحجوبه - عربی - mahjube - مؤنث محجوب، دارای حجاب
مُحَدِثه - عربی - mohaddese - مؤنث محدث، گویندهی سخن، یکی از لقبهای حضرت زهرا
مُحسِنه - عربی - mohsene - مؤنث محسن، نیکوکار، احسانکننده
مُحَنا - عربی - mohannā - به حنا خضاب کرده، مخضب به حنا
مَحیا - عربی - mahyā - زندگی، حیات
مُحَیا - عربی - mohayyā - چهره، صورت
مِدیا - فارسی - mediyā - نام همسر آخرین پادشاه ماد
مَدیحه - عربی - madihe - سخنی (معمولاً شعر) که در ستایش، شعر گفته یا سروده شود.
مرال - ترکی - merāl - مارال
مَرجان - عربی - marjān - جانور بیمهرهی کوچک دریایی، کنایه از لب معشوق و شراب است به سبب سرخی رنگ آن
مَرجانه - عربی - marjāne - مروارید کوچک
مَرجون - فارسی - marjun - گل میشه بهار
مَرحَمَت - عربی - marhamat - لطف و مهربانی داشتن
مُرسا - عربی - morsā - استوار گشتن، واقع شدن و ثابت گردیدن
مِرسِده - فارسی - mersede - مرس (نام درختی، راش) + ده (پسوند مکان)، جنگل راش، جای روییدن راش، با طراوت و خرم
مَرسیا - یونانی - marsiyā - ریحان
مُرَصَع - عربی - morassae - آنچه با جواهر تزیین شده است، جواهرنشان
مَرضیه - عربی - marziye - مرضی، پسندیده
مَرمَر - یونانی - marmar - گونهای سنگ دگرگون شدهی آهکی، به مجاز سفید چهره و زیبا
مَرمَرین - یونانی - marmarin - ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر
مُروا - پهلوی - morvā - فال نیک و دعای خیر
مُروارید - فارسی - morvārid - گونهای مادهی قیمتی سخت و سفید یا نقرهای که در برخی صدفهای دریایی یافت میشود، دُر، لؤلؤ
مُرَوَه - فارسی - moravah - مروح، بسیار خوشبو
مَریَم - عربی - maryam - گلی سفید و خوشبو و دارای عطر با دوام، نام مادر حضرت عیسی، نام سورهای در قرآن کریم
مُزَیَن - عربی - mozayyan - تزیین شده، آراسته
مُژده - فارسی - možde - خبر خوش و شادیبخش، بشارت
مُژگان - فارسی - mož(e)gān - مژهها، موی پلک چشم (در اصطلاح عشاق) اشاره به سنان و نیزه و پیکان و تیر که از کرشمه و غمزههای معشوق به هدف سینهی عاشق میرسد دارد.
مَستانه - فارسی - mastāne - مستیآور، سرخوش و شاد
مَستوره - عربی - masture - مؤنث مستور، پاکدامن، پوشیده، پارسا
مَسعوده - عربی - maseude - مؤنث مسعود، خجسته، مبارک
مُسلِمه - عربی - mosleme - مؤنث مسلم، پیرو دین اسلام، مسلمان
مُشک - سانسکریت - mošk - مادهای با عطر نافذ و پایدار که از کیسهای در زیر شکم گونهای آهوی نر به دست میآید.
مِشکات - فارسی - meškāt - مکان نورانی، چراغدان، طاقی بلند که چراغ را در آن گذارند، از واژههای قرآنی
مُشکدانه - فارسی، سانسکریت - mo(e)škdāne - مشک (سانسکریت) + دانه (فارسی)، دانهی خوشبویی که آن را سوراخ میکنند و به رشته میکشند، نام یکی از الحان باربد.
مُشکناز - فارسی، سانسکریت - mo(e)šknāz - مشک (سانسکریت) + ناز (فارسی)، زیبا و خوشبو، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی
مِشکین - سانسکریت، فارسی - meškin - مشک (سانسکریت) + ین (فارسی)، از هر چیز خوشبو، مشک آلود
مَشیانه - اوستایی، پهلوی - mašyāne - نام نخستین زن در فرهنگ ایران باستان برابر با حوا در اسطورههای سامی
مُطَهَر - عربی - motahhar - پاک و مقدس، منزه
مُطَهَره - عربی - motahhare - مؤنث مطهر، پاک و مقدس، منزه
مُعَزَز - عربی - moeazzaz - عزیز و گرامی، بزرگوار و ارجمند
مَعصومه - عربی - maesume - مؤنث معصوم، بیگناه و پاک، لقب حضرت فاطمه خواهر گرامی امام رضا
مُعَظَمه - عربی - moeazzame - مؤنث معظم، بزرگ داشته شده
مُعینا - عربی، فارسی - moeinā - معین + ا (پسوند نسبت)، منسوب به معین
مَقبوله - عربی - maqbule - مؤنث مقبول، مورد قبول، خوشایند، مطلوب
مُقَدَسه - عربی - moqaddase - مؤنث مقدس، دارای تقدس و پاکی
مُکَرَمه - عربی - mokarrame - مؤنث مکرم، زن گرامی و عزیز کرده
مَکینا - سریانی - makinā - بنفشه
مِلاحَت - عربی - melāhat - حالتی در چهره که شخص را دوست داشتنی میکند، نمکین بودن
مُلایِم - عربی - molāyem - فاقد شدت و تندی، مهربان، نرمخو
مَلَک - عربی - malak - فرشته
مَلَکبانو - فارسی، عربی - malakbānu - ملک (عربی) + بانو (فارسی)، شاه بانو
مَلَکجَهان - عربی، فارسی - malakjahān - فرشتهی جهان، زیباروترین
مَلَکزَمان - عربی - malakzamān - فرشتهی زمان، زیباروترین
مَلَکسیما - عربی - malaksimā - دارای چهرهای زیبا چون چهرهی فرشتگان، زیباروی، فرشته روی، پری چهر
مَلَکناز - عربی، فارسی - malaknāz - ملک (عربی) + ناز (فارسی)، موجب افتخار پادشاه به لحاظ زیبایی، ویژگی آنکه ناز و کرشمهای شاهانه دارد.
مَلَکنِسا - عربی - malaknesā - پادشاه زنان، فرشته رو و زیبا در میان زنان
مَلَکه - عربی - malake - همسر پادشاه، شهبانو
مِلودی - فرنگی - melodi - توالی تعدادی از اصوات در موسیقی سازی و آوازی
مَلوس - فارسی - malus - قشنگ، ظریف و خوشگل
مُلوک - عربی - moluk - جمع ملک، پادشاهان
مَلیحه - عربی - malihe - مؤنث ملیح، زیبا و خوشایند، دارای ملاحت، با نمک
مِلیسا - یونانی - melisā - بادرنگبویه، زنبور عسل
مِلیکا - فارسی - melikā - گروهی از گیاهان علفی چند ساله از خانوادهی گندمیان که خودرو هستند.
مَلیکه - عربی - malike - صاحب، مالک، نام همسر عمر خطاب از خلفای راشدین
مِلینا - فرنگی - melinā - عسل، رنگ گلبهی، همچنین گونهای گل
مُمتاز - عربی - momtāz - دارای امتیاز، برتر، برجسته
مَنال - عربی - manāl - دارایی، مال، مِلک، ثروت
مَنزِلَت - عربی - manze(a)lat - ارزش و اهمیت، مقام و درجه
مُنَزَه - عربی - monazzah - پاک، پاکیزه، مبرا، بیعیب
مَنصوره - عربی - mansure - مؤنث منصور، یاری داده شده، پیروز شده
مَنظَر - عربی - manzar - آنچه بر آن نظر بیفتد و به چشم دیده شود، جلوهی ظاهری هر شخص، چهره، صورت
مُنَوَر - عربی - monavvar - روشن، درخشان، نورانی
مُنَوَره - عربی - monavvare - مؤنث منور، روشن، درخشان
مُنی - عربی - monā - امیدها، آرزوها، مقاصد
مُنیبا - عربی، فارسی - monibā - منیب(عربی) + ا (پسوند نسبت فارسی)، منسوب به منیب
مُنیر - عربی - monir - ویژگی آنچه از خود نور داشته باشد، درخشان، تابان
مُنیراَعظَم - عربی - moniraezam - درخشندگی و تابندگی زیاد
مُنیره - عربی - monire - مؤنث منیر، آنچه از خود نور داشته باشد، درخشان، تابان، روشن
مَنیژه - فارسی - maniže - از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر افراسیاب و همسر بیژن از پهلوانان ایرانی در زمان کِیخسرو پادشاه کیانی
مُوَحِده - عربی - movahhede - مؤنث موحد، یگانه پرست
موژان - فارسی - možān - موجان، گل نرگس نیم شکفته، گل نرگسی که تازه در حال بازشدن است.
مولود - عربی - mo(w)lud - آنکه به دنیا آمده، زاده شده
مولوده - عربی - mo(w)lude - مؤنث مولود، زاده شده
مونا - عربی - monā - منا، امیدها
مونا - فارسی - monā - به معنی خدای عز و جل است.
مونس - عربی - munes - همنشین و همراز، همدم
مونیکا - فرنگی - munikā - مشاور
موهِبَت - عربی mu(ow)hebat - هر چیز ارزشمندی که به کسی بخشیده میشود یا او از آن بهرهمند است.
مِها - فارسی - mehā - بزرگ، بزرگتر
مَها - فارسی - mahā - منسوب به ماه
مِهان - فارسی - mehān - جمع مه، بزرگان
مَهان - فارسی - mahān - مه (ماه) + ان (پسوند نسبت)، منسوب به ماه، زیبارو
مَهبان - فارسی - mahbān - نگهبان ماه، به مجاز زیبا و مهتاب رو
مِهبانو - فارسی - mehbānu - بانوی بانوان، سرور بانوان، بزرگ زنان
مَهپاره - فارسی - mahpāre - ماهپاره، کنایه از زن زیبا
مَهپِیکَر - فارسی - mahpeykar - آنکه چون ماه تابان و درخشان است، خوش اندام و زیبا
مَهتا - فارسی - mahtā - همانند ماه، زیبا و درخشان چون ماه
مَهتاب - فارسی - mahtāb - نور و روشنایی ماه
مَهتاج - فارسی - mahtāj - آنکه تاجی درخشنده چون ماه دارد.
مَهتاش - فارسی - mahtāš - ماهوش، زیباروی
مَهتَرا - کردی - mahtarā - باران
مَهجَبین - فارسی، عربی - mahjabin - مه (فارسی) + جبین (عربی)، دارای پیشانی سفید و زیبا
مَهدا - عربی - mahdā - سر شب، پاسی از شب، آرامش شب
مَهدُخت - فارسی - mahdoxt - دختری که چون ماه میدرخشد و زیبا است، دختر بزرگ و سرور
مَهدیا - عربی، فارسی - mahdiyā - مهدی + الف تأنیث، بانوی هدایت شده، منتسب به حضرت مهدی امام دوازدهم شیعیان
مَهدیس - فارسی - mahdis - شبیه ماه، بسیار زیبا و سفید
مَهدیسا - فارسی - mahdisā - منسوب به مهدیس، مانند ماه، دختر زیبا، بانویی با چهرهای درخشنده چون ماه
مَهدیه - عربی - mahdiye - مؤنث مهدی، کسی که خداوند رستگاری و راه راست را برایش تعیین کرد.
مِهر - فارسی - mehr - محبت و دوستی، خورشید، هفتمین ماه از سال خورشیدی، نام روز شانزدهم از هر ماه در تقویم ایران باستان، فرشتهی نور و عهد و پیمان در آیین زرتشتی
مِهرآذَر - فارسی - mehrāzar - مهر (محبت یا خورشید) + آذر (آتش)، بسیار مهربان و با محبت، پر عاطفه
مِهرآذین - فارسی - mehrāzin - مهر (مهربانی) + آذین (آیین)، دارای آیین و رسم مهربانی و محبت، مهرورز
مِهرآرا - فارسی - mehrārā - مهر (مهربانی) + آرا (آراینده)، ویژگی آنکه به مهربانی آرایش شده، آراسته به مهربانی
مِهرآسا - فارسی - mehrāsā - مانند خورشید
مِهرآفاق - فارسی - mehrāfāq - مهر (مهربانی) + آفاق (جهان)، مهربان جهان، مهربان روزگار، مهربان زمانه
مِهرآفَرین - فارسی - mehrāfarin - آفرینندهی مهر و محبت و دوستی
مِهرآگین - فارسی - mehrāgin - همراه با محبت
مِهرآنا - فارسی، ترکی - mehrānā - مهر (مهربانی، فارسی) + آنا (مادر، ترکی)، مهربانی و محبت و دوستی مادر
مِهرآوه - فارسی - mehrāve - مهرابه
مِهرآیین - فارسی - mehrāein - دارای آیین و روش دوستی و مهربانی
مِهرا - فارسی - mehrā - منسوب به مهر، بانوی مهربان، دختری که مانند خورشید یا از تبار خورشید است.
مِهرابه - فارسی - mehrābe - منسوب به مهراب
مِهراَعظَم - فارسی - mehraezam - مهربانی و محبت بزرگ
مِهراَفروز - فارسی - mehrafruz - روشنکنندهی مهر و محبت
مِهرانا - فارسی - mehrānā - منسوب به مهران، دارندهی مهر، نام یکی از خاندانهای هفتگانهی عصر ساسانی که مقرشان در پارس بوده است، نام پدر اروند سردار ایرانی در عهد انوشیروان
مِهراندُخت - فارسی - mehrāndoxt - دختر دارندهی مهر و محبت
مِهراَنگیز - فارسی - mehrangiz - برانگیزانندهی محبت و دوستی
مِهرانوش - فارسی - mehrānuš - محبت جاوید، مهر و محبت جاویدان
مِهرانه - فارسی - mehrāne - مهر (محبت یا خورشید) + انه (پسوند نسبت)، منسوب به مهران
مِهربان - فارسی - mehr(a)bān - دارای محبت و عاطفه، با محبت
مِهربانو - فارسی - mehrbānu - زنی که چون خورشید میدرخشد، بانوی مهربان
مِهرتاب - فارسی - mehrtāb - آنچه خورشید بر آن میتابد.
مِهرجان - فارسی - mehrjān - مهرگان
مِهرجَهان - فارسی - mehrjahan - خورشید عالم، آفتابِ عالم تاب
مَهرُخ - فارسی - mahrox - ماه رخ، آنکه رویی زیبا چون ماه دارد.
مِهردُخت - فارسی - mehrdoxt - دختر خورشید، دختر مهربان و با محبت
مِهرسا - فارسی - mehrsā - مانند خورشید
مِهرشید - فارسی - mehršid - خورشید نورانی
مِهرَک - فارسی - mehrak - مهر (خورشید) + ک (پسوند شباهت)، شبیه به خورشید
مِهرگان - فارسی - mehr(e)gān - منسوب به ماه مهر، مهربانی، جشنی به همین نام که ایرانیان باستان در پانزدهمین روز مهر برگزار میکردند و در آن روز از دوستان صمیمی خود قدردانی مینمودند.
مِهرگُل - فارسی - mehrgol - مهر (خورشید) + گل، آنکه در میان گلها چون خورشید میدرخشد، گل آفتاب
مِهرناز - فارسی - mehrnāz - زیبا چون خورشید، از شخصیتهای شاهنامه، نام خواهر کیکاووس پادشاه کیانی و همسر رستم پهلوان شاهنامه
مِهرنِسا - فارسی، عربی - mehrnesā - مهر (خورشید، فارسی) + نسا (زنان، عربی)، خورشید زنان، نورانیترین زن در میان زنان
مِهرنِگار - فارسی - mehrnegār - نگارندهی خورشید، خورشید زیباروی، نام همسر یزدگرد پادشاه ساسانی
مِهرنوش - فارسی - mehrnuš - شنوندهی محبت، محبت و درخشندگی جاودانه
مَهرو - فارسی - mahru - آنکه رویی زیبا چون ماه دارد، ماهرو، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران بهرام چوبین سردار ساسانی
مَهروز - فارسی - mahruz - ماه روز، ماهی که در روز نمایان است، آنکه روزش چون ماه درخشان است.
مِهروَش - فارسی - mehrvaš - مانند خورشید
مِهری - فارسی - mehri - منسوب به مهر، در موسیقی گونهای از چنگ
مِهرین - فارسی - mehrin - مهر (خورشید یا محبت) + ین (پسوند نسبت)، منسوب به مهر، نام آتشکدهای در قم
مِهزاد - فارسی - mehzād - مهزاده، بزرگزاده، شاهزاده
مَهسا - فارسی - mahsā - مانند ماه، زیبا
مَهسان - فارسی - mahsān - مهسا، مانند ماه، زیبا
مَهَستا - اوستایی - ma(e)ha(e)stā - مهست (بزرگترین، مهمترین) + ا (پسوند نسبت)، منسوب به مهست، دختر بزرگتر و مهمتر، دارای قدر و مرتبهی عالی
مَهَستی - فارسی، عربی - mahasti - مه (ماه، فارسی) + ستی (سیدتی، عربی)، ماهبانو، نام مهستی گنجوی شاعرهی ایرانی
مَهسیما - فارسی - mahsimā - مه (فارسی) + سیما (عربی)، ماه سیما
مَهشاد - فارسی - mahšād - مه (ماه) + شاد (خوشحال)، ماه شاد
مَهشید - فارسی - mahšid - ماه روشن و درخشان، پرتو ماه، ماهتاب
مَهفام - فارسی - mahfām - به رنگ ماه، به رنگ مهتاب
مَهفُروز - فارسی - mahforuz - فروزنده و روشنکننده، چون ماه
مَهفُروغ - فارسی - mahforuq - پرتو ماه
مَهکامه - فارسی - mahkāme - دارای کام و آرزویی چون ماه روشن و پیدا
مَهگل - فارسی - mahgol - ماه گل
مَهلا - عربی - mahlā - آهسته، بیشتاب
مَهلَقا - فارسی، عربی - mahlaqā - مه (فارسی) + لقا (عربی)، ماه لقا، آنکه چهره و صورتی زیبا چون ماه دارد.
مُهَنا - عربی - mohannā - در خور، شایسته، گوارا و خوش، دور از رنج
مَهناز - فارسی - mahnāz - ماه ناز، آنکه چون ماه ناز و زیبا است، آنکه به ماه ناز و فخر میفروشد.
مَهنام - فارسی - mahnām - دارای نشان و اثر ماه، دارای صورت و ظاهر ماه
مَهنور - فارسی - mahnur - نور ماه، دختر زیبا، بانوی خوش چهره
مَهنوش - فارسی - mahnuš - ماه نوش، دارای زیبایی دائمی، بسیار زیبا و ماندگار، همچنین زیبا و شیرین
مِهنیا - فارسی - mehniyā - مه (بزرگ) + نیا (نیاکان)، آنکه اجدادش از بزرگان و نیاکان است، از نسل بزرگان
مَهوَش - فارسی - mahvaš - ماهوش، مانند ماه، بسیار زیبا
مَهیا - اوستایی - mahyā - منسوب به مه، بزرگ منش، بانوی بزرگ
مَهیاس - فارسی - mahyās - زیبارو، زیبا مانند ماه و لطیف مانند گل یاس
مَهیره - عربی - mahire - زن کدبانو، زن اصیلزاده
مَهیسا - فارسی - mahisā - مهسا
مَهیلا - عربی - mahilā - حرکت آهسته، روان، از واژههای قرآنی
مَهین - فارسی - mahin - مانند ماه
مِهین - فارسی - mehin - بزرگتر، بزرگترین (از نظر سال)، (در قدیم، از نظر مقام، رتبه و ارزش(
مَهیندُخت - فارسی - mahindoxt - دختر ماه گونه
مِهیندُخت - فارسی - mehindoxt - دختر بزرگ و بلند مرتبه
میترا - فارسی - mitrā - صورتی از واژهی مهر در زبانهای ایران قدیم، الههی مهر که چشم دادگاه عدالت است و هیچ چیز را نمیتوان از دید او پنهان داشت، بدون گذشت در مقابل پیمانشکنان، پاسدار راستی
میچکا - مازندرانی - mičkā - گنجشک
مَیسا - عربی - maysā - زنی که با غرور و تکبر راه میرود.
مَیسان - عربی - maysān - ستارهای در صورت فلکی جوزا
مَیسون - عربی - maysun - وزین، با وقار، بردبار، گرانمایه
میشا - پهلوی - mišā - آدم نخستین
میشا - عربی - mišā - در زبان عربی به آن حی العالم میگویند.
میشا - فارسی - mišā - همیشه بهار، همیشه جوان
میشانه - اوستایی، پهلوی - mišāne - فرشتهی موکل بر روزی بندگان
میشکا - فارسی - miškā - میچکا، گنجشک در زبان مازندرانی
میگانوش - ارمنی - migānuš - ظریف، شیرین
مِیگُل - فارسی - meygol - می (شراب) + گل، زیبا و مستکننده
میلا - مازندرانی - milā - یکی از گونههای مرغابی، لک لک
مِیمَنَت - عربی - meymanat - سعادت، فرخندگی، مبارکی
مینا - فارسی - minā - گلی معمولاً سفید با گلچههای گلبرگی، پرندهای شبیه سار با پرهای رنگارنگ
مینو - پهلوی - minu - روان، خرد، روح
مینو - فارسی - minu - آسمان، بهشت، فردوس
مینوچِهر - فارسی - minučehr - دارای چهرهای چون بهشت، زیبا روی
مینودُخت - فارسی - minudoxt - دختر آسمانی، دختر بهشتی
مینورُخ - فارسی - minurox - دارای چهرهای آسمانی و بهشتی
میهَن - فارسی - mihan - زادگاه، وطن، موطن
میهَنتاج - فارسی - mihantāj - تاج و سرور وطن
میهَندُخت - فارسی - mihandoxt - دختر وطن
گردآوری: فرتورچین