سامسون و دلیله داستانی عاشقانه از «کتاب داوران» یا «کتاب قضات» است. «کتاب داوران» یکی از پنج کتاب «تورات» است و بر پایهی دیدگاه یهودیان، نویسندهی آن «سَموئیل» یا «اُشموئیل» است. داستان سامسون و دلیله روایت دلدادگی «سامسون» یا «شمشون» پسر «مانوح» از قبیلهی «دان» و دختری بهنام «دلیله» است.
چکیدهی داستان سامسون و دلیله
قوم اسرائیل، بار دیگر نسبت به خداوند گناه ورزیدند. بنابراین، خداوند آنان را به مدت چهل سال بهدست فلسطینیان گرفتار نمود. روزی فرشتهی خداوند بر همسر «مانوح» از قبیلهی «دان» که در شهر «صرعه» زندگی میکرد، ظاهر شد. این زن، نازا بود و فرزندی نداشت؛ اما فرشته به او گفت: «هرچند تا بهحال نازا بودهای، ولی بهزودی حامله شده، پسری خواهی زایید. مواظب باش شراب و مُسکرات ننوشی و چیز حرام و ناپاک نخوری. موی سر پسرت هرگز نباید تراشیده شود، چون او «نَذیره» بوده، از بدو تولد، وقف خدا خواهد بود. او شروع به رهانیدن اسرائیلیها از دست فلسطینیان خواهد کرد.»
آن زن با شتاب، پیش شوهرش رفت و به او گفت: مرد خدایی بر من ظاهر شد که صورتش مانند فرشتهی خدا مهیب بود. من نام و نشانش را پرسیدم و او هم اسم خود را به من نگفت. اما گفت که من صاحب پسری خواهم شد. اوهمچنین به من گفت که نباید شراب و مُسکرات بنوشم و چیز حرام و ناپاکی بخورم، زیرا کودک «نَذیره» بوده، از شکم مادر تا دم مرگ، وقف خدا خواهد بود.
آن زن، پسری بهدنیا آورد و او را «سامسون» نام نهاد. سامسون رشد کرد و بزرگ شد و خداوند او را برکت داد. او بسیار نیرومند بود، بهگونهای که میتوانست شیری درنده را به آسانی از هم بدَرَد. پس از آن سامسون با دختری از فلسطینیان آشنا میشود. پدر و مادرش گفتند: چرا باید بروی و همسری از فلسطینیان بُتپرست بگیری؟ آیا در میان خاندان ما دختری پیدا نمیشود که تو با او ازدواج کنی؟ ولی سامسون به پدر خود گفت: دختر دلخواه من همان است. او را برای من خواستگاری کنید. به هر روی او بدون رضایت پدرش با دختری از اهل «تمنه» ازدواج کرد.
پس از آن سامسون با پدرزنش اختلاف پیدا کرد و همسرش را به کس دیگری دادند. سپس فلسطینیان همسر و پدر همسرش را میکشند. سامسون نیز برای انتقام غلات و باغهای زیتون آنان را به آتش کشید. فلسطینیان به «یهودیه» حمله کردند تا سامسون را اسیر سازند، ولی او با «چانه الاغش (اسلحه)» هزار نفر از آنان را کشت. سپس سامسون به خانهی زنی در «غزه» وارد شد و با او درآمیخت. اهالی غزه او را احاطه کرده و در نزدیکی دروازهی شهر برای وی کمین گزاردند، ولی او در نیمههای شب برخاسته، دروازهها و پشتبندهای شهر را که نماد قدرت بودند، کنده و با خود به قلهی کوهی در مقابل «حبرون» برد.
پس از چندی سامسون در درهی «سوقِک» با زنی بهنام «دلیله» آشنا میشود. سروران فلسطین از دلیله خواستند که راز قدرت سامسون را پیدا کند و به او قول دادند که در عوض به وی هزار و صد مثقال نقره بدهند.
دلیله بار نخست از سامسون علت نیرومندیش را پرسید و سامسون گفت که اگر او را به هفت شاخهی بید تازهی خشک نشده ببندند، ناتوان خواهد شد. فلسطینیان هفت شاخه بید آوردند، اما سامسون ضعیف نشد و شاخهها شکستند. دلیله بار دوم از سامسون خواست که راز نیرومندیاش را بگوید. اما او گفت که اگر به ریسمانهای تازه بسته شوم، مانند دیگر مردم ضعیف میشوم. دلیله ریسمانهای تازه گرفت و سامسون را به آن بست، اما سامسون به راحتی همه را باز کرد. دلیله بار سوم از سامسون همان پرسش را کرد، اما سامسون پاسخ داد اگر هفت موی سر مرا به تار ببافی، ضعیف خواهد شد. دلیله در هنگام خوابیدن هفت موی سر سامسون را به تار و چوب نساج بست، اما پس از بیداری، سامسون آنها را کند.
دلیله هر روز با اصرارهای خود، سامسون را به ستوه میآورد تا اینکه سرانجام راز قدرت خود را برای او فاش ساخت. سامسون به وی گفت: موی سر من هرگز تراشیده نشده است. چون من از بدو تولد، «نَذیره» بوده، وقف خدا شدهام. اگر موی سرم تراشیده شود، نیروی من از بین رفته، مانند هر شخص دیگری ناتوان خواهم شد. دلیله، هنگامی که سامسون به خواب میرود، در حالی که سر سامسون را روی دامنش گذاشته، مویش را میتراشد و او را درمانده میکند. فلسطینیان برای دستگیریاش میآیند و نابینایش میکنند و به زنجیرش میبندند و در غزه زندانیاش میسازند.
روزی که رهبران فلسطینی برای بزرگداشت خدایشان «داجون» جشن بزرگی برپا نمودهاند، سامسون را از زندان بیرون میآورند تا آنان را سرگرم سازد. سامسون به یاری کودکی خود را میان ستونهای معبد میرساند و پس از نیایش به درگاه خداوند، از او میخواهد تا نیرویش را به وی برگرداند. آنگاه سامسون دستهای خود را بر ستونها گذاشت و گفت: بگذار با فلسطینیان بمیرم! سپس با همهی توان بر ستونها فشار آورد و سقف معبد بر سر رهبران فلسطینی و همهی مردمی که در آنجا بودند فرو ریخت و همه با هم کشته شدند. سپس برادران و بستگانش جسد او را از زیر آوار بیرون کشیدند و او را در بین راه «صرعه» و «اشتاعول» و در آرامگاه پدرش «مانوح» به خاک سپردند.
فهرست عشاق نامدار ایران و جهان
نگاره: José Echenagusia Errazquin (commons.wikimedia.org)
گردآوری: فرتورچین