داستان کوتاه سوز و گداز

داستان کوتاه سوز و گداز

سوز و گداز منظومه‌ای عاشقانه سروده‌ی «محمدرضا خبوشانی» متخلص به «نَوعی خَبوشانی» شاعر ایرانی سده‌های دهم و یازدهم است. این منظومه بازگو کننده‌ی عشق دختری‌ست که پس از مرگ دلداده‌ی خویش بر پایه‌ی آیین «سَتی» در آتش می‌سوزد. آیین «سَتی» از آیین‌های هندوان است که بر پایه‌ی آن، هنگام درگذشت مرد، برخی زنان به نشانه‌ی وفاداری همراه با پیکر همسر خود سوزانده می‌شدند.
چکیده‌ی داستان سوز و گداز
دو بی‌دل و دو هندو زاده‌ی قدسی مشرب از ایام کودکی عاشق یکدیگرند. چون دختر و پسر بزرگ می‌شوند، پسر که سالیانی است هجران کشیده و زهر انتظار چشیده، بی‌شکیب نزد پدر دختر می‌رود و عشق خود را به دختر مورد علاقه‌اش بیان می‌کند و تهدید می‌کند که اگر به وصل دختر نرسم، ترک مذهب می‌کنم و بت‌پرستی پیشه می‌گیرم و زنار می‌بندم. پدر با ازدواج آن‌ها موافق است. همان دم پیکی به خانواده‌ی عروس می‌فرستد. خانواده‌ی دختر با ازدواج آن‌ها موافقند.
پس ساعتی سعد می‌جویند و عروس را آماده‌ی رفتن به خانه‌ی بخت می‌کنند. پسر جوان، عاشق شوریده‌ی ایام، مهیای رفتن به خانه‌ی عروس می‌شود. داماد و خانواده و همراهان از راهی باریک چون دهلیز می‌روند، ناگاه دیوار خراب ساختمان کهنه‌ای بر سر داماد فرود می‌آید و داماد جان می‌دهد. رفیقان پسر با شنیدن مرگ داماد تا کمر در خون می‌نشینند و می‌گریند. دوستان جنازه‌اش را به‌جای حجله به گورستان می‌برند.
خبر به گوش دختر می‌رسد. عروس به رسم «ستی» هندوان آتشی فراهم می‌کند تا پس از داماد خود را در آتش افکند. او شوق سوختن دارد و آشنایان تسلی می‌دهند، اما بی‌فایده است. عروس مصمم است در آتش رود. خانواده و آشنایان علاج کارش نمی‌دانند. پس به ناگزیر سکوت می‌کنند. شاه داستان این زن جگر سوخته را می‌شنود و به سختی می‌گرید. شاه، دختر را می‌خواند تا احوال عشق او را از اندکی نزدیک ببیند. 
به سرعت شعله خود را می‌رساند و شاه به لطف او را بر پای تخت می‌نشاند و تسلی می‌دهد و او را به فرزند خواندگی می‌پذیرد. او را در خلوت خاص می‌برد و هزار اسب تازی و خز و دیبا و هر چه جز شاهی است، بدو می‌دهد مگر از عزم خود باز گردد. شاه حتی حاضر می‌شود پسرش را به عقد او درآورد. شاهزاده به نرمی و عاطفه قصد نرم کردن و منصرف ساختن او را دارد. اما بی اثر است.
دختر هر ذره از آتشگاه عشق است. شهزاده مایوس می‌شود و شاه اجازه‌ی این خودسوزی را می‌دهد. آتشی مهیا می‌شود. دختر یک به یک نزدیکان و یاران را وداع می‌گوید. شهزاده چون ابر بهار می‌گرید. در آخرین لحظات و هنگامه‌ی سوختن، دختر با شاه گفت‌وگویی در عشق می‌کند. سرانجام تن پاکش با شعله یکی می‌شود و سپندوار در آتش غوطه می‌خورد. همگان اشک می‌ریزند و نظاره‌گر این صحنه‌ی دلخراش اما عشق‌آموز هستند.

 

فهرست عشاق نامدار ایران و جهان

 

بازنویسی: زینب تقی‌نژاد، رضا اشرف‌زاده، بتول فخر اسلام
نگاره: Muhammad Ali Naqqash Mashhadi (commons.wikimedia.org)
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۱ مشارکت کننده