در این بخش از مجلهی اینترنتی روز تازه، برگزیدهای از ضربالمثلهای فارسی با «حرف ل» را میخوانید.
لاابالی چه کند، دفتر دانایی را.
لاف در غربت.
لاف کار اجلاف است.
لام تا کام صحبت نکردن.
لایق آب ریختن به دست او نیست.
لایق ریش پدرش است.
لایق هر سر نباشد، افسری.
لب از لب برداشت.
لب بود که دندان آمد.
لب چشمه میروم خشکه میشه.
لباده بر گاو نهادن.
لباس پس از عید، برای گل منار خوب است.
لباس میپوشد، تا خود را بپوشد.
لبش را تو گذاشت.
لت و پارش کرد.
لجن مالش کرد.
لحافی را برای شپشی دور نمیاندازند.
لذت دنیا زن و دندان بود - بی زن و دندان جهان زندان بود.
لرزه بر اندامش افتاد.
لش لش را میره و بیکار میگرده.
لعنت بر دکانداری که مشتری خودش را نشناسد.
لفت و لعاب دادن.
لفتش نده.
لق لق، زبون گرفته.
لق لقهی زبان.
لقمان حکیم را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بیادبان. (سعدی)
لقمه را دور سر چرخاندن (یا از پشت سر در دهان گذاشتن).
لقمهی بزرگتر از دهان، گلو را میگیره (یا لقمهی بزرگتر از دهانش برمیداره).
لقمهی سر سیری است.
لگد به بخت خود میزند.
لگد به گور حاتم زده.
لگد مادیان بر نریان درد نکند.
لل للی و تل للی.
لم کار را یاد گرفته است.
لنترانی گفتن.
لنگ انداختن.
لنگ حمام را هر کس ساعتی میبنده.
لنگه کفش هم در بیابان غنیمت است.
لنگی را بر هواری پوشیدن.
لوطی خور شد.
لوطیگری کرد.
لولو سر خرمن.
لولهنگش خیلی آب میگیرد.
لیلی به لالای کسی گذاشتن. (معنی: کسی را لوس بار آوردن. توجه بیش از اندازه به کسی کردن. کسی را نازپرورده کردن و همهی خواستههای او را برآوردن. همهی چشمداشتهای بیجای کسی را پاسخ مثبت دادن. این ضرب المثل زمانی بهکار برده میشود که کسی به دیگری توجه بیش از اندازه داشته باشد و همهی درخواستهای او را اگرچه که نادرست باشد، بپذیرد.)
لیلی را از دریچهی چشم مجنون باید دید.
لیلی زن بود با مرد؟
گردآوری: فرتورچین