«حاجی محمد ابراهیم کرباسی کاخکی» که بعضی از نویسندگان حرف «ر» را تبدیل به «لام» کرده، وی را کلباسی گفتهاند، از بزرگترین علما و زهاد قرن دوازدهم هجری است که در زهد و تقوی و احتیاط معروفیت تمام داشت و غالبا مرافعات و محاکمات مردم را به سایر روحانیون محول میکرد و چنانچه ضرورتی ایجاب میکرد که در امر شهادتی رسیدگی کند، قبلا از مسائل شرعیه که مربوط به حرفه و شغل شاهد بود، سوالل میکرد تا صلاحیت و شایستگی شاهد بر او مسلم گردد.
از جمله میگویند غسالی برای شهادت نزد کلباسی رفت. مرحوم کلباسی ابتدا احکام و آداب غسل میت را از غسال پرسید. غسال که مرد ظریف شوخطبعی بود پس از آنکه تمام سوالات مرحوم کلباسی را جواب داد، آنگاه از باب مطایبه گفت: چیزی هم در آخر کار به گوش میت میگویم. پرسید: آن چیست؟
غسال گفت: به او میگویم خوشا به سعادت تو که مردی و برای شهادت نزد کلباسی نرفتی. مرحوم کلباسی نسبت به طبقهی روحانیون تعصب شدید داشت و هرگز حاضر نبود که به مقام روحانیت لطمه و خدشهای وارد آید، چنانکه جهانگرد معروف حاج سیاح می نویسد:
وقتی به آن مرحوم گفتند: آخوندی دزدی کرده. فرمود: خیر! بگویید دزدی آخوند شده مگر آخوند یا عابد یا زاهد یا مقرب خدا به لباس است؟ اگر لباس مخصوص نباشد قدرش در نزد خدا کمتر میشود یا خدا او را اشتباه میکند؟ مرحوم کلباسی با وجود احتیاط زیاد و شدت عمل در امور دینی اتفاقا مردی خلیق و خوش محضر و بذلهگو و ظریفطبع بود و هیچ کس در محضرش خسته نمیشد، کما اینکه میرزا محمد تنکابنی نقل میکند:
وقتی فتحعلیشاه به دیدن حاجی آمد، پس نقل در میان خوان و در میان مجلس گذاشتند. ناگاه پرستوک در میان آن فضله انداخت. پادشاه گفت: فضلهی مرغ نقل مجلس شد. حاجی فرمود: چون هوایی است مال دیوان است. که با توجه به واژهی دیوان در این مصرع که معنی دولت از آن افاده میشود میتوان به پاسخ رندانه و طنزآمیز مرحوم کلباسی به فتحعلیشاه پی برد.
مشهور است که روزی مطربی نزد حاجی کلباسی آمد و پرسید: حاجی آقا، خواستم بدانم راجع به جنباندن اعضای بدن که در اصطلاح عامه آن را رقص میگویند عقیدهی شما چیست؟
حاجی کلباسی با عصبانیت جواب داد: عملی است مذموم و فعلی است حرام.
مطرب قدری تامل کرده تا خشم حاجی کلباسی فروکش کند، آنگاه پرسید: حضرت آقا، اگر دست راست خودم را اینطور بلند کنم آیا حرام است؟
مرحوم کلباسی جواب داد: کی گفت حرام است؟ اصولا دست را برای جنبش و حرکت خلق کردهاند.
مطرب کهنهکار صورت حق به جانب گرفته مجددا سوال کرد: اگر دست چپم را اینطور بجنبانم چطور؟
کلباسی جواب داد: قبلا گفتم که مانعی ندارد.
باز مطرب پرسید: راستی معذرت میخواهم. اگر پای راستم را به سمت جلو تکان بدهم چه میفرمایید؟
مرحوم کلباسی گفت: آن هم عیبی ندارد. باز هم حرفی داری؟
مطرب زیرک عرض کرد: فقط یک سوال باقی مانده که آیا پای چپم را هم میتوانم اینطور بجنبانم؟
مرحوم کلباسی که از سوالات مطرب سرسام گرفته بود بیش از این طاقت نیاورده گفت: مردک، با این سوالات عجیب و غریبی که میکنی معلوم میشود عقل تو پارهسنگ برمیدارد. چه کسی با شما گفته دست و پای آدمی باید ساکن باشد؟ اصولا قوهی تحرک برای دست و پا و جنبش این دو عضو مؤثر بدن خلق شده است.
مطرب کهنهکار که منتظر چنین فرصتی بود گفت: کاملا صحیح است و اتفاقا استفتای من برای تایید همین مطلب بوده است که به لسان مبارک ادا فرمودید. سپس از جای خود بلند شد و چهار دست و پا را به حرکت درآورده در مقابل دیدگان بهت زدهی مرحوم کلباسی و حاضران مجلس شروع به رقصیدن کردن و گفت: حضرت آقا، حالا چطور؟ مگر رقص همان حرکات موزون دست و پای آدمی نیست که خودتان تجویز فرمودید؟
آیت الله کلباسی که هرگز تصور نمیکرد از مجموعهی فتاوای او چنین حرکت مذبوحانهای افاده شود، تبسمی بر لب آورد و گفت: مفرداتش خوب است، ولی مردهشوی ترکیبش را ببرد!
در پهنهی زندگی عوامل و عناصری وجود دارند که هر یک به تنهایی میتوانند منشا اثر و فایده باشند، ولی زمانی که همه یا چند تای آن با یکدیگر جمع شوند، از مجموع آنها نتیجهی مطلوبی بهدست نمیآید. از طرف دیگر بعضیها ضمن مکالمه و محاوره از لغات و تعبیرات ادبی استفاده میکنند و از استعارات و تشبیهات و هرگونه صنایع ادبی و لفظی در گفتگو و مکالمه غافل نیستند. به اصطلاح معروف لفظ قلم صحبت میکنند ولی از تلفیق آن همه عبارات و مفردات در ردیف کردن آن همه صغری و کبری نمیتوانند نتیجهی مطلوبی حاصل کنند و شنونده را از مقصود و منظور خویش آگاه کنند. در این گونه موارد به این ضرب المثل استناد میکنند و میگویند: مفرداتش خوب است ولی مردهشوی ترکیبش را ببرد.
نگاره: Alone.ir
گردآوری: فرتورچین