رومئو و ژولیت نمایشنامهای نوشتهی «ویلیام شکسپیر» شاعر و نمایشنامهنویس انگلیسی سدههای شانزدهم و هفدهم میلادی است. نمایشنامهی رومئو و ژولیت در سال ۱۵۰۷ میلادی نوشته شده و تاکنون اقتباسهای فراوانی از آن برای ساخت فیلم و نمایشنامه، اپرا و موسیقی انجام گرفته است. درونمایهی این نمایشنامه بر پایهی داستانی ایتالیایی است و پیش از «ویلیام شکسپیر»، بهدست «آرتور بروک» شاعر انگلیسی در سال ۱۵۶۲ به شعر و «ویلیام پینتر» نویسندهی انگلیسی در سال ۱۵۹۱ به نثر نوشته شده است. این نمایشنامه بازگو کنندهی دلدادگی «رومئو» پسر «مونتیگو» و «ژولیت» دختر «کپیولت» است.
چکیدهی داستان رومئو و ژولیت
در خیابانهای ورونا، نزاع دیگری بین خدمتکاران خانوادههای برجسته و رقیب، به نامهای «کپیولت» و «مونتگیو» شکل میگیرد. «بنولیو» که عضوی از خانوادهی مونتگیو است، سعی میکند که از این جنگ جلوگیری کند، اما وقتی بیپروایی «تیبالت» عضوی از خانوادهی کپیولیت را میبیند که وارد صحنهی درگیری شده، خودش دچار آشفتگی میشود. پس از خشم شهروندان بهخاطر این خشونت مداوم، که جناحهای درگیر را به عقبنشینی وادار کرده بود، «شاهزاده اسکالوس» حاکم «ورونا» تلاش میکند تا با اعلام حکم اعدام برای هر فرد نقضکنندهی صلح بین خانوادهها، از هرگونه اختلاف بیشتر میان خانوادهها جلوگیری کند.
«رومئو» پسر «مونتگیو» به سراغ پسر عموی خود بنولیو میرود که قبلا رومئو را در حال گردش در نخلستانهای چنار دیده بود. رومئو پس از برانگیخته شدن و تحریک شدن از سوی بنولیو، اعتراف میکند که عاشق «رزالین» است، زنی که علاقهای به او نشان نمیدهد. بنولیو به او توصیه میکند که این زن را فراموش کرده و یک زن دیگر و زیباتر پیدا کند، اما رومئو همچنان اندوهگین و افسرده باقی میماند. در همین حال «کنت پاریس» یکی از خویشاوندان شاهزاده اسکالوس، به دنبال ازدواج با «ژولیت» است. کپیولت پدر ژولیت، هرچند که از این ازدواج خوشحال است، اما از پاریس میخواهد دو سال صبر کند، زیرا ژولیت هنوز چهارده ساله نشده است.
کپیولت یکی از خدمتکاران خود را میفرستد تا افرادی را به جشن و مراسم رقص با نقاب که بهطور سنتی برگزار کرده، دعوت کند. او پاریس را به این جشن دعوت میکند، به این امید که پاریس قلب ژولیت را بهدست آورد. رومئو و بنولیو که هنوز در حال بحث در مورد رزالین هستند، با خدمتکار کپیولت روبرو میشود که فهرست افراد دعوت شده را با خود دارد. بنولیو پیشنهاد میکند که هر دوی آنها باید در این جشن شرکت کنند، چرا که به رومئو این امکان را میدهد تا معشوقهی خود را با دیگر زنان زیبای ورونا مقایسه کند. از این رو، رومئو فقط بهخاطر اینکه نام رزالین را در فهرست مهمانان دیده و او آنجا خواهد بود، موافقت میکند تا به همراه بنولیو به جشن برود.
در خانوادهی کپیولیت، ژولیت جوان با مادرش، خانم کپیولت و پرستارش در مورد احتمال ازدواج با پاریس سخن میگوید. ژولیت هنوز ازدواج را مدنظر ندارد، اما موافقت میکند که در طول جشن، نگاهی به پاریس داشته باشد تا ببیند آیا فکر میکند که بتواند عاشق او شود یا خیر. جشن آغاز میشود. رومئوی اندوهگین به دنبال بنولیو و دوست بذلهگوی آنها، «مرکوتیو» به منزل کپیولت میآیند. در داخل منزل، رومئو ژولیت را از دور میبیند و فورا عاشق او میشود. او کاملا رزالین را به فراموشی میسپارد.
همانطور که رومئو به ژولیت، دختر جوان و دلربای کپولیت نگاه میکرد، تیبالت او را شناسایی میکند و از اینکه یک مونتگیو دزدکی به مهمانی کپولیت راه یافته، خشمگین میشود. تیبالت آمادهی حمله به رومئو میشود، اما کپیولت جلوی او را میگیرد. خیلی زود، رومئو با ژولیت صحبت میکند و این دو، علاقهی عمیق و شدیدی را نسبت به یکدیگر تجربه میکنند. آنها بدون اینکه نام یکدیگر را بدانند، همدیگر را میبوسند. وقتی رومئو از صحبت یکی از پرستاران ژولیت متوجه میشود که این زن، دختر کپولیت، دشمن خانوادگی آنها است، پریشان خاطر و آشفته می شود. همچنین وقتی ژولیت میفهمد که مرد جوانی که بوسیده است، پسر مونتگیو میباشد، او هم دل آشوب و نگران میشود.
همانطور که مرکوتیو و بنولیو ملک کپیولت را ترک میکنند، رومئو از بالای دیوار باغ، به درون باغ میپرد و نمیتواند ژولیت را تنها بگذارد. او از مخفیگاهش، ژولیت را پشت پنجرهی بالای باغ میبیند و میشنود که در مورد او صحبت میکند. رومئو نام او را صدا میزد و آنها پیمان عشق را ردوبدل میکنند. رومئو با عجله به دیدن دوست خود و راهب صومعه، «فریار لارنس» میرود که هرچند از این تغییر عشق ناگهانی رومئو به حیرت میافتد، اما قبول میکند که این دو عاشق جوان را در خفا به عقد هم درآورد، چرا که فریار لارنس، در عشق این دو احتمال پایان دشمنی قدیمی بین کپیولت و مونتگیو را میبیند.
روز بعد، رومئو و ژولیت در اتاق فریار لارنس همدیگر را ملاقات کرده و با هم ازدواج میکنند. پرستار که محرم اسرار است، نردبانی را آماده میکند که در شب عروسی آنها، رومئو از آن برای بالا رفتن و رسیدن به پنجرهی اتاق ژولیت استفاده میکند. روز بعد، بنولیو و مرکوتیو با تیبالت، پسر عموی ژولیت روبرو میشوند که هنوز بهخاطر حضور رومئو در مهمانی کپیولت خشمگین بود. تیبالت، رومئور را به یک دوئل فرا میخواند. رومئو نیز در این دوئل حضور پیدا میکند. اکنون رومئو از تیبالت که بهخاطر ازدواجش، خویشاوند او محسوب میشود، دست از دوئل برمیدارد تا دلیل عدم مبارزهی خود را به او بگوید.
مرکوتیو که با این درخواست صلح احساس انزجار میکند، میگوید که خودش با تیبالت مبارزه خواهد کرد. این دو با هم جنگ تن به تن را آغاز میکنند. رومئو سعی میکند با قرار گرفتن در بین این دو مبارز، آنها را متوقف کند. تیبالت از زیر بازوی رومئو با چاقو به مرکوتیو ضربهای وارد میکند و مرکوتیو میمیرد. رومئو در اوج خشم، تیبالت را به قتل میرساند و از صحنه میگریزد. اندکی پس از این اتفاق، شاهزاده به رومئو اعلام میکند که بهخاطر جنایتی که انجام داده برای همیشه از شهر ورونا تبعید میشود.
فریار لاورنس ترتیبی میدهد که رومئو پیش از رفتن به شهر «مانتوا» در صبح روز بعد، شب عروسی خود را با ژولیت بگذراند. ژولیت در اتاق خود منتظر ورود شوهر جدیدش است. پرستار وارد اتاق میشود و پس از کمی سردرگمی، به ژولیت میگوید که رومئو، تیبالت را کشته است. ژولیت که پریشان و ناراحت میشود، ناگهان متوجه میشود که با مردی ازدواج کرده است که خویشاوند او را به قتل رسانده است. اما او خود را آرام میکند و در مییابد که به عشقاش، به رومئو تعهدی دارد.
آن شب، رومئو دزدکی به اتاق ژولیت میرود و سرانجام ازدواج و عشق آنها به پایان میرسد. صبح فرا میرسد و این عاشقان از یکدیگر خداحافظی میکنند و نمیدانند که چه زمانی همدیگر را دوباره خواهند دید. ژولیت متوجه میشود که پدرش که تحت تاثیر رویدادهای اخیر قرار گرفته است، اکنون از او میخواهد که در عرض سه روز با پاریس ازدواج کند. ژولیت از آنجایی که مطمئن نبود چه اتفاقی خواهد افتاد و نمیتوانست به والدینش بگوید که با رومئو ازدواج کرده است و اکنون که همسر رومئو است، نمیخواهد با پاریس ازدواج کند، از پرستار خود درخواست راهنمایی و نصیحت میکند. او به ژولیت توصیه میکند طوری عمل کند که انگار رومئو مرده است و با پاریس ازدواج کند، که به هر حال همسر بهتری است.
ژولیت که از این بیوفایی و خیانت پرستار ناراحت میشود، توصیهاش را نادیده میگیرد و با عجله به سراغ فریار لارنس میرود. او نقشهای میکشد تا ژولیت را به رومئو در مانتوا برساند. شب قبل از عروسی با پاریس، ژولیت باید معجونی بنوشد که باعث شود او بهنظر مرده بیاید. پس از اینکه او برای خاکسپاری در مقبرهی خانوادگی برده میشود، فریار و لارنس بهطور مخفیانه او را احیا خواهند کرد و او آزاد خواهد بود تا با رومئو، به دور از دشمنی والدینشان زندگی کنند. ژولیت به خانه باز میگردد و متوجه میشود که زمان عروسی یک روز دیرتر افتاده است و او قرار است فردا ازدواج کند. آن شب، ژولیت از آن معجون مینوشد و صبح روز بعد، پرستار او را بهظاهر مرده پیدا میکند.
خانوادهی کپولیت اندوهگین میشوند و ژولیت طبق برنامه دفن میشود. اما پیغام فریار لارنس که نقشه را به رومئو توضیح میداد، هرگز به مانتوا نمیرسد. حامل پیام او، فریار جان، در خانهای قرنطینهشده گرفتار میشود و رومئو تنها با خبر میشود که ژولیت مرده است. رومئو تنها از مرگ ژولیت با خبر میشود و تصمیم میگیرد خودکشی کند تا اینکه بدون او زندگی کند. او یک شیشه زهر را از داروسازی میخرد که مخالف این کار او است. سپس به سرعت به ورونا باز میگردد تا جان خود را در مقبرهی ژولیت بگیرد.
خارج از سرداب خانوادگی کپیولت، رومئو با پاریس روبرو میشود که در حال گلافشانی بر روی قبر ژولیت است. آنها با یکدیگر درگیر میشوند و رومئو، پاریس را میکشد. او وارد مقبره میشود، و بدن بیجان ژولیت را میبیند و زهر را مینوشد و در کنارش میمیرد. پس از آن، فریار لاورنس وارد میشود و درمییابد که رومئو خودش و پاریس را کشته است. در همین حال، ژولیت از خواب مرگگونه بیدار میشود. فریار لارنس صدای آمدن نگهبانان را میشنود. وقتی ژولیت از رفتن با فریار امتناع میکند، فریار به تنهایی از صحنه میگریزد.
ژولیت، معشوق خود رومئو را میبیند و متوجه میشود که او خودش را با سم کشته است. او لبهای آغشته به سم رومئو را میبوسد و وقتی این بوسه او را نمیکشد، خنجر رومئو را در سینهی خود فرو میکند و بیجان بر روی بدنش میافتد. نگهبانان و به دنبال آن، شاهزاده، خانواده کپیولت، و مونتگیو از راه میرسند. مونتگیو اعلام میکند که بانو مونتگیو پس از تبعید رومئو، از غصه فوت کرده است. کپیولت و مونتگیو پس از دیدن اجساد فرزندانشان، توافق میکنند که به دشمنی طولانی مدت خود پایان دهند و مجسمهی طلایی فرزندان خود را در کنار یکدیگر و در شهر آرام ورونا قرار دهند.
فهرست عشاق نامدار ایران و جهان
برگرفته از کتاب رومئو و ژولیت، ترجمهی ابوالحسن تهامی.
نگاره: Jules Salles (Bonhams - commons.wikimedia.org)
گردآوری: فرتورچین