شیوانا از مسیری عبور میکرد. کنار نهر آب مردی قویهیکل را دید که روی سنگی نشسته است و پیرمردی دلاک روی بازوی او خالکوبی میکند. شیوانا به آن دو نزدیک شد و نگاهی به تصویر خالکوبی انداخت و از مرد تنومند پرسید: این تصویر شیر را برای چه روی بازویت حک میکنی؟
مرد قویهیکل گفت: برای اینکه دیگران به این شیر نگاه کنند و بهخاطر آورند که من مانند شیر قوی هستم و میتوانم در دلها وحشت آفرینم و هر چه بخواهم را بهدست آورم. این شیر را بر بازویم خالکوبی میکنم تا قدرت و هیبت او بر وجودم حاکم شود.
شیوانا سرش را تکان داد و پرسید: کسب و کارت چیست؟
مرد قویهیکل آهی کشید و گفت: اول روی مزرعهی مردم کشاورزی میکردم. دیدم مزدش کم است، سراغ آهنگری رفتم و نزد آهنگری پیر شاگردی کردم تا کار یاد بگیرم. اما اخلاق خوبی نداشتم و آنقدر با مشتری و شاگردهای دیگر بداخلاقی کردم که سرانجام امروز عذر مرا خواست و مرا از سر کار بیرون کرد. آمدهام اینجا روی بازویم نقش شیر خالکوبی کنم تا قدرت او نصیبم شود و به سراغ همان کشاورزی روی زمین مردم برگردم.
شیوانا نگاهی به علفهای کنار نهر آب انداخت و سنجاقکی را دید که در سطح آب حرکت میکند. سنجاقک را به مرد تنومند نشان داد و گفت: من اگر جای تو بودم بهجای شیر به آن بزرگی، نقش این سنجاقک کوچک را انتخاب میکردم. سنجاقکها هیچوقت بهسمت عقب برنمیگردند و همیشه به جلو میروند. هزاران نقش شیر و ببر و پلنگ اگر داشته باشی و همیشه در زندگی بهسمت عقب برگردی و هر روزت از دیروزت بدتر شود، این نقش شیر و پلنگها پشیزی نمیارزد. نقشی از این سنجاقک روی کاغذی بکش و آن را در جیب خود بگذار و سراغ کاری برو و با پایمردی سعی کن در آن کار به استادی برسی. زندگیات که سامان گرفت خواهی دید که دیگر به هیچ شیر و پلنگ و خال و نقشی نیاز نداری. همین سنجاقک کوچک برای تمام زندگی تو کفایت میکند.
نگاره: Charles Harden (fineartamerica.com)
گردآوری: فرتورچین