در این بخش از مجلهی اینترنتی روز تازه، برگزیدهای از بهترین و زیباترین نامهای پسرانه با «حرف ف» گردآوری شده است.
نام - زبان - لاتیننویسی - معنی
فائِز - عربی - fāez - فایز، نایل، رستگار
فائِض - عربی - fāez - فیضرساننده، بخشنده
فائِق - عربی - fāeq - چیره، برگزیده، مسلط
فاتِح - عربی - fāteh - پیروز، فتحکننده
فاتَک - اوستایی، پهلوی - fātak - نام پدر مانی در زمان شاپور یکم پادشاه ساسانی
فارِس - عربی - fāres - سوار بر اسب، دلاور، جنگجو
فارناس - فارسی - fārnās - نام پادشاه کاپادوکیه که آتوسا خواهر کمبوجیه پادشاه هخامنشی، به همسری او برگزیده شد.
فارناسِس - فارسی - fārnāses - نام برادر همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی
فاروق - عربی - fāruq - تمیزدهنده و فرق گذارنده، لقب عمر خلیفهی دوم از خلفای راشدین
فاضِل - عربی - fāzel - دارای فضیلت و برتری در علم
فاطِر - عربی - fāter - آفریننده، خالق، از نامهای خداوند، نام سورهای در قرآن کریم
فاطِن - عربی - fāten - زیرک، دانا، آگاه
فالِح - عربی - fāleh - نیکوکار
فَتاح - عربی - fattāh - گشاینده، از نامهای خداوند
فَتحالدین - عربی - fathoddin - پیروزی در دین
فَتحالله - عربی - fathollāh - پیروزی خدا
فَتحعَلی - عربی - fathali - فتح (پیروزی) + علی (بلند مرتبه(
فُتُوَت - عربی - fotovvat - جوانمردی، بخشندگی، سخاوت
فَخار - عربی - faxxār - بسیار فخرکننده و نازنده
فَخرالدین - عربی - faxroddin - سبب سربلندی و افتخار دین
فَخرالمُلک - عربی - faxrolmolk - مایهی سربلندی و افتخار سرزمین
فَرآئیم - عبری - farāeim - نام پسر حضرت یوسف
فَرابُرز - فارسی - farāborz - در اوج جوانی و زیبایی، نام پهلوانی ایرانی از مشاوران و سرداران دارا
فَراز - فارسی - farāz - بلندی، جای بلند، خوب، خوش
فَرازان - فارسی - farāzān - فراز (جای بلند) + ان (پسوند نسبت)، بالا برنده، افرازنده
فَراسَت - عربی - fa(e)rāsat - زیرکی، هوشیاری، درک و فهم
فَرامَرز - فارسی - farāmarz - فر + آمرز، آمرزندهی دشمن، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر رستم
فِرانسیس - فرنگی - ferānsis - آزاد، رها از قید و بند، نام روحانی بزرگ مسیحی زاده شده در سال ۱۱۸۲ میلادی
فَراوَک - فارسی، اوستایی - farāvak - نام پسر نساک و سیامک در داستان آفرینش اوستا
فَراهیم - فارسی - farāhim - نام جد زرتشت
فَراهین - فارسی - farāhin - فرآیین
فَرایین - فارسی - farāyin - از شخصیتهای شاهنامه، از بزرگان و مشاوران دربار قباد پادشاه ساسانی
فَربُد - فارسی - farba(o)d - محافظ شکوه و جلال، دارای شکوه و جلال
فَربود - فارسی - farbud - راست و درست
فَرتاش - فارسی - fartāš - وجودی که در برابر عدم است.
فَرَج - عربی - faraj - گشایش در کار
فَرجاد - اوستایی، پهلوی - farjād - فاضل و دانشمند
فَرَجالله - عربی - farajollāh - گشایشی از جانب خداوند
فَرجام - فارسی - farjām - سرانجام، عاقبت، پایان
فَرجود - فارسی - farjud - معجزه، اعجاز
فَرحان - عربی - farhān - شادان، خندان
فَرُخ - فارسی - farrox - خجسته، مبارک و فرخنده، خوشبخت و کامیاب
فَرُخان - فارسی - farroxān - منسوب به فرخ، نام پسر اردوان آخرین پادشاه اشکانی
فَرُخداد - فارسی - farroxdād - فرخ (مبارک) + داد (عدالت)، آفریدهی مبارک، دارای عدل مبارک
فَرُخزاد - فارسی - farroxzād - آنکه با طالع خوب به دنیا آمده، نیک بخت، نام فرشتهی موکل بر زمین، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از شاهان خاندان ساسانی
فَرُخزَند - فارسی - farroxzand - فرخ (مبارک) + زند، نام پسر علیمراد خان زند و نوهی محمد حسن خان قاجار جد اعلای قاجاریه
فَرُخشاد - فارسی - farroxšād - فرخ (مبارک) + شاد، نام یکی از درباریان در زمان ساسانیان
فِرِد - فرنگی - fered - فرمانروای آسوده
فَرداد - فارسی - fardād - زادهی با شکوه، مولود با شکوه
فَردان - عربی - fardān - یکتا، یگانه
فِرِدریک - فرنگی - feredrik - فِرِد، فرمانروای آسوده
فَردین - فارسی - fardin - یگانه، همچنین کوتاه شدهی فروردین نام ماه نخست از سال خورشیدی، نام روز نوزدهم از هر ماه خورشیدی در ایران کهن
فَرزاد - فارسی - farzād - زادهی با شکوه و جلال، والا تبار
فَرزام - فارسی - farzām - لایق، درخور، شایسته، سزاوار
فَرزان - فارسی - farzān - فرزانه، خردمند، حکیم
فَرزین - فارسی - farzin - فروزان، وزیر در بازی شطرنج
فَرساد - فارسی - farsād - حکیم، دانشمند، دانا، عاقل
فَرَسمَن - فارسی - farasman - نام پادشاه گرجستان در زمان اردوان سوم پادشاه اشکانی
فَرشاد - فارسی - faršād - شادمان و باشکوه، در فارسی باستان به روح و عقل کرهی مریخ گفته میشد، نام برادر بهرام کوچک از پیروان آذر کِیوان بود.
فَرشید - فارسی - faršid - دارای شکوه و عظمتی چون خورشید، نام برادر پیران ویسه
فُرصَت - عربی - forsat - زمان، وقت
فَرطوس - فارسی - fartus - از شخصیتهای شاهنامه، نام مهندسی رومی در زمان خسرو پرویز پادشاه ساسانی، نام مبارزی از لشکر افراسیاب
فَرغار - فارسی - farqār - از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
فُرقان - عربی - forqān - جداکنندهی حق و باطل، نام سورهای در قرآن کریم، نام دیگری برای قرآن
فَرمان - فارسی - farmān - حکم، امر، دستور
فَرمَند - فارسی - farmand - فر + مند، دارای شکوه و وقار
فَرمین - فارسی - farmin - فرمان
فَرناد - فارسی - farnād - پایان و پایاب
فَرناس - فارسی - farnās - نام پسر فرناباذ یکی از درباریان اردشیر یکم پادشاه هخامنشی
فَرناک - فارسی - farnāk - نام پادشاه کاپادوکیه که پس از اسکندر در آسیای صغیر حکومتی برپا کرد.
فَرنام - فارسی - farnām - بهترین نام، دارای نام باشکوه و زیبا، نام یکی از سرداران شاپور ساسانی
فَرنَبِغ - فارسی - farnabeq - شکوه خداوند
فَرنود - فارسی - farnud - برهان، دلیل
فَرنیا - فارسی - farniyā - دارای جد و نیای باشکوه
فَرواک - فارسی - farvāk - پیشگفتار، پیشسخن، نام پسر سیامک پادشاه پیشدادی
فُروتَن - فارسی - frutan - متواضع، آنکه خود را از دیگران برتر نداند.
فُرود - فارسی - forud - فرا رسیدن، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر سیاوش و جریره و برادر کِیخسرو پادشاه کیانی
فَرَوَرتیش - فارسی - faravartiš - نام یکی از پادشاهان ماد
فُروغ - عربی - foruq - روشنی، تابش، نور
فُروهَر - اوستایی، پهلوی - foruhar - نگهداری کردن، پناه بخشیدن، در دین زرتشت نام صورت غیر مادی آفریدگانی که برای محافظت از آسمان فرود میآیند.
فَرهاد - فارسی - farhād - از شخصیتهای شاهنامه و از پهلوانان ایرانی جزو سپاه کیکاووس پادشاه کیانی
فَرهام - اوستایی - farhām - نیکاندیش
فَرِهان - فارسی - farrehān - فره + ان (پسوند نسبت)، با شکوه و بزرگ، نام مکانی در نزدیکی همدان
فَرهَت - فارسی - farhat - شکوهمندی، شوکت
فَرَهمَند - فارسی - farahmand - دارای شکوه و نور خیرهکننده، با شکوه و موقر، به مجاز به معنای باهوش، خردمند
فَرهَنگ - فارسی - farhang - ادب، شعور یا تربیت اجتماعی
فَرهود - عربی - farhud - کودک پر گوشت و خوب صورت، مرد درشت اندام
فَرهود - فارسی - farhud - راست دین و راست آیین
فَرهوش - فارسی - farhuš - دارای هوش و ذکاوت
فَریار - فارسی - faryār - فر (شکوه و جلال) + یار (پسوند دارندگی)، دارای شکوه و جلال
فَریان - فارسی - faryān - اعترافکننده، از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای اندلس در زمان مقدونی
فَریبُرز - فارسی - fariborz - دارندهی شکوه و فر بزرگ، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی فرزند کِیکاووس پادشاه کیانی
فَرید - عربی - farid - یکتا، یگانه، بینظیر
فَریدالدین - عربی - faridoddin - آنکه در دین یگانه است، نام شاعر و عارف نامدار ایرانی، عطار نیشاپوری
فَریدالزَمان - عربی - faridozzamān - آنکه در زمان خود یگانه و بینظیر است.
فِرِیدون - اوستایی، پهلوی - fereydun - به معنی سه ایدون یا سه اینچنین، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران
فَریمان - فارسی - farimān - دارای اندیشهی خجسته، مبارک و باشکوه، نام بخشی از استان خراسان
فَرین - فارسی - farin - شکوهمند
فَرینام - فارسی - farinām - دارای نام با شکوه و زیبا
فَریوَر - فارسی - farivar - راست، درست
فَصیح - عربی - fasih - دارای فصاحت، ویژگی سخن روشن و دور از ابهام
فَصیحالدین - عربی - fasihoddin - دارای روشنی و فصاحت در دین
فَصیحالزَمان - عربی - fasihozzamān - آنکه در زمان خود در فصاحت از همه بالاتر است.
فَصیحالمُلک - عربی - fasiholmolk - آنکه در کشور خود در فصاحت از همه بالاتر است.
فَضل - عربی - fazl - برتری دانش، اخلاق و هنر، توجه، رحمت
فَضلالله - عربی - fazlollāh - لطف و توجه خداوند، بخشش خداوند
فَضلعَلی - عربی - fazlali - بخشش امام علی
فُضَیل - عربی - fozayl - دارای فضل
فُغانیش - فارسی - foqāniš - از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه هیتال در زمان حکومت پیروز یزدگرد پادشاه ساسانی
فَلاح - عربی - falāh - رستگاری، نیک انجامی، سعادت
فَلَق - عربی - falaq - سپیدهی صبح، فجر، نام سورهای در قرآن کریم
فَلَکالدین - عربی - falakoddin - جهان آیین و دین، نام طایفهای از کردان
فِلیکس - فرنگی - feliks - شادمانی
فُؤاد - عربی - foād - دل، قلب
فور - هندی - fur - از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه هند در زمان اسکندر مقدونی
فَهام - عربی - fahām - بسیار دانا و فهمیده
فَهیم - عربی - fahim - فهمیده، با شعور، دانا
فَیاض - عربی - fayyāz - جوانمرد و بخشنده، پر برکت
فیروز - فارسی - firuz - پیروز، مظفر و منصور
فیروزان - فارسی - firuzān - پیروزان
فِیصَل - عربی - feysal - حاکم، قاضی، داور
فِیض - عربی - feyz - بخشش
فِیضالله - عربی - feyzollāh - محبت خداوند، بخشش و عطای خداوند
گردآوری: فرتورچین