در این بخش از مجلهی اینترنتی روز تازه، برگزیدهای از بهترین و زیباترین نامهای دخترانه با «حرف ب» گردآوری شده است.
نام - زبان - لاتیننویسی - معنی
بابونه - فارسی - bābune - گونهای گیاه
باختَر - پهلوی - bāxtar - ستاره
باختَر - فارسی - bāxtar - مغرب
باران - فارسی - bārān - باران
بارسین - آشوری - bārsin - زادهی خداوند ماه، نام زنی ایرانی که پس از شکست دارا اسیر اسکندر شد.
بارلی - فارسی، ترکی - bārli - بار (فارسی) + لی (ترکی)، میوهدار، سودمند
بارو - لری - bāru - باران
باقیه - عربی - bāqiye - مؤنث باقی، عمل صالح، موجود
بال - ترکی - bāl - عسل
بالابَرز - لری - bālābarz - بالا بلند
بالی - ترکی، فارسی - bāli - بال (عسل، ترکی) + ی (پسوند نسبت فارسی)، عسلی
بامی - اوستایی - bāmi - درخشان، صفت شهر بلخ
بانِری - سیستانی - bāneri - بانوی بانوان
بانوگشسب - فارسی - banugošasb - بانوی دارای اسب نر، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر رستم پهلوان شاهنامه و همسر گیو و مادر بیژن
باوان - کردی - bāvān - خانهی پدری، جگرگوشه و عزیز
باهِره - عربی - bāhere - مؤنث باهر، درخشان، تابان
بِبلینه - آشوری - beblina - مؤنث ببله، گل
بَتول - عربی - batul - پاکدامن، پارسا، کسی که از دنیا منقطع شده است و به خدا پیوسته است، لقب حضرت فاطمه و حضرت مریم
بَختآفَرید - فارسی - baxtāfarid - آفریدهی بخت و اقبال، نام یکی از مفسرین در عهد ساسانیان
بَدرالمُلوک - عربی، فارسی - badrolmoluk - ماه شاهان
بَدری - عربی، فارسی - badri - منسوب به بدر، مانند ماه
بَرزَم - فارسی - barzam - ناز، کرشمه
بَرزی - عربی - barzi - پارسا و زیرک
برِژَنگ - کردی - brežang - مژه
بَرفین - فارسی - barfin - برف + ین (پسوند نسبت)، برفی، از جنس برف، سفید مانند برف
بِریژیت - فرنگی - berižit - نیرومند و قوی
بِشارَت - عربی - bešārat - خبر خوش، مژده
بُشری - عربی - bošrā - مژده، خوش خبر، بانوی خوشیمن
بَصیرا - عربی، فارسی - basirā - بصیر (عربی) + ا (پسوند نسبت فارسی)، منسوب به بصیر، دختر بینا و دانا
بَصیرت - عربی - basirat - بینایی
بِلقِیس - عبری - belqeys - ملکهی شهر سبا که در زمان حضرت سلیمان به دیدار او رفت.
بُلور - عربی - bolur - آنچه از شیشهی شفاف خوب است.
بِنتالهُدی - عربی - bentolhoda - دختر هدایت شده
بَنَفشه - فارسی - banafše - نام گلی است که در فصل بهار میروید و دارای رنگهای گوناگون است.
بورچین - کردی - burčin - نام گونهای مرغابی ماده
بوژان - کردی - bužān - نمو کردن، شکوفا شدن، به خود بالیدن
بوژنه - فارسی - bužne - شکوفهای را گویند که هنوز نشکفته باشد.
بوستان - فارسی - bustān - بستان، باغ و گلزار
بوکان - کردی - bukān - زیبارویان، عروسها، نام شهری در کردستان
بِهآفَرین - فارسی - behāfarin - خوب آفریده، خوشسیما، در شاهنامه نام خواهر اسفندیار
بَهار - فارسی - bahār - نام نخستین فصل سال، شکوفهی درختان خانوادهی مرکبات، کنایه از لطافت و زیبایی
بَهاران - فارسی - bahārān - هنگام بهار، موسم بهار
بَهارَک - فارسی - bahārak - مانند بهار
بَهاره - فارسی - bahāre - منسوب به بهار، بهاری، زاده شده در بهار
بَهامین - فارسی - bahāmin - فصل بهار، بهار
بَهانه - فارسی - bahāne - دلیل، علت
بَهاور - فارسی - bahāvar - بها (ارزش) + ور (پسوند دارندگی)، گرانبها، پر ارزش
بِهتا - فارسی - behtā - بِه (بهتر، خوبتر) + تا (همتا)، همتای نیکی
بِهجَت - عربی - be(a)hjat - شادمانی، نشاط
بِهدُخت - فارسی - behdoxt - بِه (بهتر، خوبتر) + دخت (دختر)، دختر خوب و نیک
بِهدیس - فارسی - behdis - مانند میوهی بِه
بِهرُخ - فارسی - behrox - آنکه چهرهای خوب و زیبا دارد، خوشگل
بِهرو - فارسی - behru - خوبرو، نیکمنظر، دختر زیبا، خوشچهره
بِهروزه - فارسی - behruze - خوشبخت، نام همسر شاه اسماعیل صفوی
بِهسا - فارسی - behsā - بانوی خوشچهره، دختر زیبارو
بِهِشت - فارسی، کردی - behešt - فردوس، جنت، دختر زیبا و با طراوت
بِهِشته - فارسی - behešte - بهشت، منسوب به بهشت، زیبارو
بِهشید - فارسی - behšid - بِه (بهتر، خوبتر) + شید (روشنایی یا خورشید)، تابناک و دارای فروغ و روشنایی
بِهگُل - فارسی - behgol - بِه (زیباتر) + گل، گل زیبا
بِهناز - فارسی - behnāz - بِه (زیباتر، خوبتر) + ناز (کرشمه)، خوش ناز و ادا، عشوهگر
بِهنوش - فارسی - behnuš - بِه (بهتر یا خوب) + نوش (عسل)، گوارا
بِهی - فارسی - behi - بِه (میوه)، خوبی، نیکی، نیکبختی، سعادت
بِهین - فارسی - behin - بهین (بهترین) + آفرین (آفریننده)، بهترین، نیکوترین
بِهینا - فارسی - behinā - منسوب به بهین
بِهیه - عربی - behiye - تابان، روشن، فاخر، شکوهمند
بَیان - عربی - bayān - سخن، گفتار، فصاحت و بلاغت
بِیان - کردی - beyān - بامداد، پگاه
بیبیگُل - ترکی، فارسی - bibigol - بیبی (ترکی) + گل (فارسی)، گلبانو
بیبیماه - ترکی، فارسی - bibimāh - بیبی (ترکی) + ماه (فارسی)، ماهبانو
بیبیناز - ترکی، فارسی - bibināz - بیبی (ترکی) + ناز (فارسی)، نازبانو
بیتا - فارسی - bitā - بیهمتا، بینظیر، بیمانند
بیدُخت - فارسی - bidoxt - نام ستارهی زهره
بیریوان - کردی - birivān - شیردوش، زن یا دختری که شیردوشگاه شیر گوسفندان را مینوشد.
بیژه - فارسی - biž(a)e - ویژه، خالص
بیشو - کردی - bišu - بیحد، بیاندازه
بِیگُم - ترکی - beygom - ملکهی مادر، عنوان زنان ارجمند، بصورت پسوند همراه با برخی نامها میآید و نامی نو میسازد مانند فاطمهبیگم
بینا - عربی - binā - بصیر، آنکه توانایی پیشبینی و سنجش درست کارها را دارد.
بینَظیر - فارسی، عربی - binazir - بی (فارسی) + نظیر (عربی)، بیمانند
گردآوری: فرتورچین