
داستانی که در زیر نقل میشود یک داستان کاملا واقعی است که در ژاپن اتفاق افتاده است.
شخصی مشغول تخریب دیوار قدیمی خانهاش بود تا آن را نوسازی کند. توضیح اینکه منازل ژاپنی بنابر شرایط محیطی دارای فضایی خالی بین دیوارهای چوبی هستند. این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین آن مارمولکی را دید که میخی از بیرون به بدنش فرو رفته بود. دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد. وقتی میخ را بررسی کرد خیلی تعجب کرد! این میخ چهار سال پیش، هنگام ساختن خانه کوبیده شده بود! اما بهراستی چه اتفاقی افتاده بود، که در یک قسمت تاریک آن هم بدون کوچکترین حرکت، یک مارمولک توانسته به مدت چهار سال در چنین موقعیتی زنده بماند! چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است.
متحیر از این مساله کارش را تعطیل و مارمولک را مشاهده کرد. در این مدت چکار میکرده؟ چگونه و چی میخورده؟ همانطور که به مارمولک نگاه میکرد، یک دفعه مارمولکی دیگر، با غذایی در دهانش ظاهر شد! مرد شدیدا منقلب شد! چهار سال مراقبت. واقعا که چه عشق قشنگی! یک موجود کوچک با عشقی بزرگ! عشقی که برای زیستن و ادامهی حیات، حتی در مقابله با مرگ همنوعش او را دچار هیچگونه کوتاهی نکرده بود!
اگر موجودی به این کوچکی بتواند عشقی به این بزرگی داشته باشد، پس تصور کنید ما تا چه حد میتوانیم عاشق همدیگر باشیم و شاید هم باید درس پایبندی به عشق و همنوع را از این موجود یاد بگیریم. البته اگر سعی کنیم خیلی بهتر از اینها میتوانیم، چرا که باید به خود آییم و بخواهیم و بدانیم، که انسان باشیم.
نگاره: Tanaphong Sattayamit (dreamstime.com)
گردآوری: فرتورچین





