خواجه نصیرالدین طوسی در صدد بود تا بتواند رصدخانهای را ایجاد کند. او از خان مغول درخواست کمک کرد ولیکن هلاکوخان قبول نمیکرد. روزی که دوباره بحث در این موضوع درگرفت هلاکوخان به خواجه گفت: چرا باید این همه پول صرف کار بیارزشی مثل رصدخانه شود. مگر پیشگوییهای نجومی به چه درد میخورد و آیا میتوان از وقوع حوادث جلوگیری کرد؟
خواجه نصیرالدین گفت: حرف شما صحیح است. با پیشگویی حوادث، نمیتوان نقشی در وقوع یا عدم وقوع یک حادثه داشت.
خان گفت: حال که بیتاثیر است پس چرا این همه پول خرج این کار کنیم.
خواجه نصیرالدین گفت: اگر شما اجازه فرمایید من نشان خواهم داد که پیشگویی حوادث طبیعی چگونه میتواند مفید باشد.
خواجه نصیرالدین به دنبال اثبات حرفش بود تا اینکه قرار شد شبی مهمانی بزرگی در منزل خان با حضور بزرگان برپا شود.
با اجازهی خان و با دستور خواجه نصیرالدین تشت بزرگ مسی را مخفیانه به پشت بام بردند و به غلامان دستور داده شد که در فرصتی مناسب تشت را از بالای بام به حیاط پرت کنند. زمانی که مهمانی در اوج خود بود و همه سرگرم جشن بودند به دستور خواجه نصیرالدن تشت بزرگ مسی را از پشت بام به پایین انداختند و صدای وحشتناکی بلند شد. صدا بهقدری وحشتناک بود که ترس همه را فرا گرفت. تعدادی بیهوش شدند و عدهای شمشیر کشیند و هر کس عکسالعملی نشان میداد. عدهای داد و فریاد میکشیدند و...
در آن حال هلاکوخان با قهقه میخندید. زیرا میدانست که این صدا جز افتادن آن تشت نیست.
خواجه نصیرالدین گفت: همانطور که خان شاهد هستند تنها ما دو نفر از این صدای مهیب نترسیدیم، چون از وقوع آن خبر داشتیم. اگر ما در علم نجوم پیشرفت کنیم میتوانیم خیلی از حوادث طبیعی را پیشبینی کنیم و زمان حادثه دچار وحشت نمیشویم و حتی میتوانیم اقداماتی برای جلوگیری از تخریب و تلفات بیشتر انجام دهیم.
بدین ترتیب خان مغول به اهمیت نجوم پی برد و فرمان تاسیس رصدخانهی مراغه صادر شد. که بتدریج به بزرگترین مرکز تحقیقات ریاضی و نجوم تبدیل شد.
نگاره: Rasekhoon.net
گردآوری: فرتورچین