بوفالوی نر قوی موفق شد تا از حملهی شیر بگریزد. او بهسوی غاری میدوید که اغلب بهعنوان پناهگاه از آن استفاده مینمود. هوا تاریک شده بود. بالاخره به غار رسید. در حالی که شیر بهدنبال او به هر سو سرک میکشید. هوا ابری شده بود و باد به شدت میوزید، توفانی هولناک در راه بود. بوفالو وارد غار شد تا بدینسان از تیررس نگاه شیر در امان بماند.
در این هنگام بزی را دید که بهسوی او حمله میکند. بوفالو به بز گفت: آرام باش دوست من. در نزدیکی غار، شیر بزرگی حضور دارد. تو با این کارها او را متوجه حضور هر دویمان میسازی! شیر گرسنه است کمی صبور باش. اما بز خودخواه همچنان شاخ میزد.
بوفالو برای در امان ماندن به انتهای غار تاریک رفت و بز هر بار چند قدمی از او دور میشد و دورخیز مینمود و دوباره شاخهای تیزش را در تن بوفالو وارد میساخت. آخرین بار که بز از بوفالو دور شد تا دوباره بهطرف او حمله کند، شیر گرسنه او را در دهانهی غار دید و بهچشم بر هم زدنی خفهاش نمود و شکمش را با دندانهای تیزش پاره نمود.
نکته: امنیت دیگران بخشی از امنیت و رفاه ماست. بز نادان بهخاطر رفاه خود، امنیت بوفالو را در نظر نگرفت و اینگونه جان خویش را از دست داد.
نگاره: Kellscraft.com
گردآوری: فرتورچین