شیوانا در مدرسه مشغول تدریس بود. ناگهان یکی از تاجرهای دهکده سراسیمه وارد مدرسه شد و از شیوانا خواست تا مقداری پول برایش فراهم کند تا او تجارت نیمهکارهی خود را کامل کند و بتواند زندگی خود را سر و سامان بخشد.
مرد تاجر همچنین گفت: «من در این دهکده خانهای بزرگ دارم که زن و فرزندانم در آن خانه ساکن هستند. این خانه را به گرو نزد شما میگذارم و زن و فرزندم را نیز که در آن خانه هستند به شما میسپارم. بنابراین میبینید که من حتما برخواهم گشت و قرضتان را پس خواهم داد.»
تاجر نگونبخت به شدت بههم ریخته بود و با التماس از شیوانا میخواست تا به او کمک کند. شیوانا به شاگردان گفت که هر کسی میتواند مبلغی برای این تاجر کنار بگذارد تا او مشکلش حل شود. اما هیچ کس به تاجر اعتماد نداشت. به همین خاطر شیوانا ضامن شد و گفت که این مبلغ را به او قرض دهند و از او قرضشان را بخواهند.
مردم دهکده جمع شدند و مبلغ زیادی به شیوانا دادند تا به تاجر پریشان بدهند. تاجر مبلغ را گرفت و خانه و زن و فرزندش را به شیوانا سپرد و رفت. ماهها گذشت و هیچ نشانی از تاجر پیدا نشد. مردم دهکده به سراغ شیوانا آمدند و تقاضای پول خود را کردند. شیوانا نیز به تدریج قرض مردم را شخصا پرداخت میکرد.
یک سال دیگر مسافری خبر آورد که تاجر همه را فریب داده و در سرزمینهای دور برای خود تجارتی مستقل برپا ساخته است و قصد هم ندارد به دهکده برگردد و هر جا مینشیند میگوید که شیوانای خردمند را فریب داده است. شاگردان مدرسه از شنیدن این خبر به خشم آمدند و نزد شیوانا شتافتند و به او گفتند: «استاد! او از حسن نیت و اعتماد شما سوء استفاده کرد. وقت آن فرا رسیده که زن و فرزندانش را از منزلش بیرون کنید و خانه و مزرعهاش را حراج کنید تا او بفهمد که چندان هم زرنگ نیست.»
شیوانا لبخندی زد و گفت: «زن و فرزندان او گناهی ندارند و مامن و ماوایی نیز جز این خانه و درآمدی هم جز این مزرعه ندارند. این دوست تاجر ما میدانست که خانه و خانوادهی خود را به چه کسی بسپارد و با اطمینان به معرفت شیوانا این فریب را بهکار گرفت. ببینید معرفت و خردمندی چقدر اعتبار دارد که حتی فریبکاران هم به آن اعتماد میکنند. اکنون شما از من میخواهید این اعتبار و اطمینان را بهخاطر یک تلافی کودکانه از دست بدهم. امکان ندارد. من هم مثل شما آن روز حدس میزدم که شاید تاجر اموال را برنگرداند. اما چون دیدم خانه و زندگیاش را گرو میگذارد و اطمینانش را با این کار نمایش میدهد دلم نیامد خودم را فریب خورده جلوه ندهم. به همین خاطر همانطور که روز اول به او اطمینان نکردید و مرا ضامن و میانجی این قضیه گرفتید، پس امروز هم خانه و مسکن این تاجر ربطی به شما ندارد. هر چه میخواهید را من شخصا بازپس خواهم داد. این بهای همان اطمینان است.»
نگاره: Favpng.com
گردآوری: فرتورچین