پیرمردی که شغلش دامداری بود، نقل میکرد:
گرگی در اتاقکی در آغل گوسفندان ما زاییده بود و سه چهار توله داشت و اوایل کار بهطور مخفیانه مرتب به آنجا رفت و آمد میکرد و به بچههایش میرسید. چون آسیبی به گوسفندان نمیرساند و بهخاطر ترحم به این حیوان و بچههایش، او را بیرون نکردیم، ولی کاملا او را زیر نظر داشتم.
این ماده گرگ به شکار میرفت و هر بار مرغی، خرگوشی، برهای شکار میکرد و برای مصرف خود و بچههایش میآورد. اما با اینکه رفت و آمد او از آغل گوسفندان بود، هرگز متعرض گوسفندان ما نمیشد.
ما دقیقا آمار گوسفندان و برههایمان را داشتیم و کاملا مواظب بودیم. بچهها تقریبا بزرگ شده بودند. یکبار و در غیاب ماده گرگ که برای شکار رفته بود، بچههای او یکی از برهها را کشتند! ما صبرکردیم، ببینیم چه اتفاقی خواهد افتاد؛ وقتی ماده گرگ برگشت و این منظره را دید، به بچههایش حملهور شد؛ آنها را گاز میگرفت و میزد و بچهها سر و صدا و جیغ میکشیدند و پس از آن نیز همان روز آنها را برداشت و از آغل ما رفت.
روز بعد، با کمال تعجب دیدیم، گرگ، یک برهای شکار کرده و آن را نکشته و زنده آن را از دیوار آغل گوسفندان انداخت و رفت.» این یک گرگ است و با سه خصلت: درندگی، وحشیبودن و حیوانیت شناخته میشود. اما میفهمد، هرگاه داخل زندگی کسی شد و کسی به او پناه داد و احسان کرد به او خیانت نکند و اگر ضرری به او زد جبران نماید.
هر ذاتی رو میشه درست کرد، جز ذات خراب!
نگاره: Peakpx.com
گردآوری: فرتورچین