داستان کوتاه شعرهای بی‌معنی حسین مشرف اصفهانی

داستان کوتاه شعرهای بی‌معنی حسین مشرف اصفهانی

میرزا حسین مُشرِف اصفهانی، شاعری ظریف و شوخ طبع بوده که در روزگار صفویه زندگی می‌کرده است. او مباشر معاملات دیوانی بوده و چون طبع شوخی داشته به گفتن اشعار مهمل و بی‌معنی شهرت یافته بود. یک وقتی مدعی شده بود که می‌تواند پنج مثنوی به وزن خمسه‌ی نظامی و خمسه‌ی امیر خسرو دهلوی را به‌نظم درآورد، به گونه‌ای که هیچ یک از ابیات آن‌ها معنی نداشته باشد.
مقرر شد که اگر از عهده‌ی این کار بربیاید، به ازای هر بیت، مثقالی سیم ناب دریافت کند، ولی اگر بیتی معنی داشت، برای هر بیتی یک دندان از او برکنند و بر سرش کوبند. گویند پس از اتمام مثنوی‌ها، به چهار بیت او معنی بستند و چهار تا از دندان‌هایش را کندند و بر سرش کوفتند و بقیه را به وعده وفا کردند. اینک چند نمونه از شعرهای مهمل و بی‌معنی او:
از اسکندرنامه:

اگر عاقلی بخیه بر مو مزن - به‌جز پنبه بر نعل آهو مزن
سوی مطبخ افکن ره کوچه را - منه در بغل آش آلوچه را
که نعل از تحمل مربا شود - به صبر آسیا کهنه حلوا شود
ز افسار زنبور و شلوار ببر - قفس می‌توان ساخت اما به صبر
ابلیس که گشته در بدی افسانه - بیچاره سگی‌ست بر در جانانه

گر بیند اهل و آشنا مانع نیست - مانع شود آن را که بُوَد بیگانه

از لیلی و مجنون:

دندان چپ دریچه‌ی گور است - آدینه‌ی کهنه بی‌حضور است
عاشق سگ یرغه بود میمون - آوازه بلند شد ز مجنون
تاریخ وفات گرگ جیم است - آش شب چله‌اش حلیم است
چون مکتب عشق جوش می‌زد - دلاله‌ی مگس خروش می‌زد
لیلی ز دریچه‌ی تبسم - می‌کرد به پارسی تکلم
ما و تو برادران موشیم - همسایه‌ی اردک خموشیم

 

نگاره: Wallpaperaccess.com
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۴ مشارکت کننده