داستان کوتاه زندگی یا زنده بودن

داستان کوتاه زندگی یا زنده بودن

عقاب داشت از گرسنگی می‌مرد و نفس‌های آخرش را می‌کشید. کلاغ و کرکس هم مشغول خوردن لاشه‌ی گندیده‌ی آهو بودند. جغد دانا و پیری هم بالای شاخه‌ی درختی به آن‌ها خیره شده بود.
کلاغ و کرکس رو به جغد کردند و گفتند: این عقاب احمق را می‌بینی!؟ به‌خاطر غرور احمقانه‌اش دارد جان می‌دهد! اگر بیاید و با ما هم‌سفره شود نجات پیدا می‌کند. حال و روزش را ببین آیا باز هم می‌گویی عقاب سلطان پرندگان است؟
جغد خطاب به آنان گفت: عقاب نه مثل کرکس لاشخور است و نه مثل کلاغ دزد. آن‌ها عقابند، از گرسنگی خواهند مرد اما اصالت‌شان را هیچ وقت از دست نخواهند داد. از چشم عقاب، چگونه زیستن مهم است نه چقدر زیستن.

 

زندگی ما انسان‌ها هم باید مثل عقاب باشد، مهم نیست چقدر زنده‌ایم! مهم این است که به بهترین شکل انسانی زندگی کنیم.

 

نگاره: Jason Loving Sr. (lovingphotography.net)
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۴ مشارکت کننده