یادش بخیر قدیما که بیکلاس بودیم، بیشتر دور هم بودیم و چقدر خوش میگذشت و هر چقدر با کلاستر میشیم از همدیگه دورتر میشیم. قدیما که بیکلاس بودیم و موبایل و تلفن نبود و واسهی رفت و آمد وسیله شخصی نبود، همیشه خونهها تمیز بود و آمادهی پذیرایی از مهمونا و وقتی کلون در خونه در هر زمانی به صدا در میومد، خوشحال میشدیم؛ چون مهمون میومد و بهسادگی مهمونی برگزار میشد.
آخه چون بیکلاس بودیم، آشپزخونهها اوپن نبود و گازهای فردار و ماکروفر و... نبود و از فستفود خبری نبود، ولی همیشه بوی خوش غذا آدمو مست میکرد و هرچند تا مهمون هم که میومد، همون غذای موجود رو دور هم میخوردیم و خیلی هم خوش میگذشت. تازه چون بیکلاس بودیم، میز ناهارخوری و مبل هم نداشتیم و روی زمین و چهارزانو کنار هم مینشستیم و میگفتیم و میخندیدیم و با دل خوش زندگی میکردیم.
حالا که فکر میکنم میبینم چقدر بیکلاسی زیبا بود! آخه از وقتی که باکلاس شدیم و آشپزخونهها اوپن شدن و میز ناهارخوری و مبل داریم و تازه واسه رفت و آمد، همگی ماشین داریم و هم تو خونه تلفن داریم و هم آخرین مدل تلفن همراهو داریم و خلاصه کلی کلاسهای دیگه؛ مثل بخارپز و انواع زودپز و... داریم، ولی دیگه آمدوشد نداریم! چون خیلی باکلاس شدیم! تازه هر از چندگاهی هم که دور هم جمع میشیم، کلا درگیر کلاسیم و از صفا و صمیمیت و دل و از همه مهمتر سادگی خبری نیست!
لعنت بر این کلاس که ما آدما رو اینقدر از هم دور کرده و اینقدر اسیر کلاسیم که خیلی وقتا خودمونم فراموش کردیم.
نگاره: Tehrantimes.com
گردآوری: فرتورچین