آنتون پاولوویچ چِخوف پزشک، داستاننویس، طنزنویس و نمایشنامهنویس پُرآوازهی روس بود. این نویسندهی بزرگ با آنکه زندگی کوتاهی داشت، ولی توانست بیش از ۷۰۰ اثر ادبی از خود به یادگار بگذارد. آثار آنتون چخوف تاکنون به بیش از ۱۰۰ زبان برگردانده شده و دهها فیلم و صدها نمایش در سراسر جهان از آثار او ساخته است.
زادروز چخوف
آنتون پاولوویچ چخوف در ۱۷ ژانویهی سال ۱۸۶۰ در شهر بندری تاگانروگ در کرانههای دریای آزوف در کشور روسیه چشم به جهان گشود.
خانوادهی چخوف
پدربزرگ پدری آنتون، یگور چخوف نام داشت و در زمینها و داراییهای کُنت چرتکف، مالک استان وارنشسکایا، سِرف بود. سِرفها یا رعیتها روستاییان ناآزاد و بخشی از داراییهای اربابان بودند که در کارهای کشاورزی و دیگر کارهای سخت بهکار گرفته میشدند. با آنکه رعیتداری در سدههای پانزدهم تا هفدهم در کشورهای اروپایی از میان رفت، ولی تا سدهی نوزدهم همچنان در روسیه پابرجا بود. یگور چخوف پدربزرگ آنتون پیشکار توانایی بود که توانست آزادی خود و خانوادهاش را در سال ۱۸۴۱ بخرد.
آنتون سومین فرزند خانوادهای بود که پنج پسر و یک دختر داشتند. پدرش پاول، دوکان خواربارفروشی داشت. او مردی دیندار و تندخو بود، که فرزندانش را را تنبیه بدنی میکرد. وی به آیینهای دینی در کلیسای ارتدکس شرقی، نیایشهای روزانهی خانوادگی و بهویژه موسیقی دینی دلبستگی داشت. او روزهای یکشنبه پسرانش را وادار میکرد به کلیسا بروند و در گروه همسرایانی که خودش برپا کرده بود آواز بخوانند. وی همچنین آنان را در ساعتهای دراز، در دوکانش بهکار میگرفت. اگر اندکی ناسازگاری میکردند آنان را با چوب تنبیه میکرد. مادر آنتون، یوگنیا نام داشت و فرمانبردار بیچون و چرای شوهر خودرایاش بود.
تحصیل چخوف
آنتون چخوف در سال ۱۸۶۷ و در هفت سالگی تحصیلات خود را در مدرسهی دینی یونانی آغاز کرد، ولی در سال ۱۸۶۹ در مدرسهای معمولی تحصیل خود را دنبال کرد. در سال ۱۸۷۶ کار پدر آنتون به ورشکستگی کشید و او دیگر نتوانست از پس هزینههای زندگی خانوادهی خود برآید. از همین روی خانوادهی چخوف خانهی خود را فروختند و برای زندگی رهسپار شهر مسکو شدند. هرچند آنتون تا سه سال دیگر در تاگانروگ ماند، تا بتواند دبیرستان خود را به پایان برساند. او در این سه سال با آنکه در سختی و فشار زندگی میکرد، ولی توانست با آموزش خصوصی هزینهی زندگی خود را فراهم کند.
آنتون در سالهای پایانی دبیرستان در تاگانروگ به تئاتر میرفت و نخستین نمایشنامهی خود را به نام «بیپدری» و پس از آن «کمدی آواز مرغ بیدلیل نبود» را نوشت. او در همین سالها مجلهی غیررسمی و دستنویس الکن را منتشر میکرد که بهدست برادرانش به مسکو هم برده میشد. برادر بزرگش، آلکساندر پاولویچ چخوف در سال ۱۸۷۶ و در رشتهی علوم طبیعی دانشکدهی ریاضی-فیزیک دانشگاه مسکو پذیرفته شد و در روزنامههای فکاهی مسکو و پتربورگ داستان مینوشت. آنتون نیز در سال ۱۸۷۹ دبیرستان خود را به پایان رسانید و به مسکو رفت تا با بورسیهای که از کارگزاران شهرداری تاگانروگ گرفته بود، پزشکی بخواند.
کار چخوف
چخوف در سال ۱۸۸۰ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهی پزشکی در دانشگاه مسکو آغاز کرد. پس از چندی پدرش بسیار درمانده و ناتوان شد و سرپرستی خانواده هم بهدوش او افتاد. از همین روی چخوف نوشتن داستانهای کوتاه را آغاز کرد تا بتواند خانوادهی خویش را یاری کند. در سال ۱۸۸۰ نخستین نوشتهی او چاپ شد؛ برای همین این سال را خواستگاه تاریخی آغاز نویسندگی چخوف میدانند. او در سالهای ۱۸۸۰ تا ۱۸۸۴ افزون بر آموختن پزشکی در دانشگاه مسکو، به نوشتن داستان و طنز در مجلههای فکاهی پرداخت و از درآمد بهدست آمده از این کار، هزینهی زندگی مادر، خواهر و برادرانش را فراهم میکرد.
چخوف در سال ۱۸۸۴ و در ۲۴ سالگی توانست دانشگاه خود را به پایان برساند و در شهر واسکرسنسک در نزدیکی شهر مسکو، کار پزشکی خود را آغاز کند. وی در دسامبر همان سال دچار دورههایی از بیماری ریوی سِل شد. هرچند تا سالهای پایانی زندگی که زمینگیر شد، همواره وانمود میکرد که بیماریاش کشنده نیست. روشن نیست چرا با آنکه پزشک بود و برادرش نیز بر اثر سل درگذشته بود، باز هم در برابر این بیماری سستی و بیپروایی میکرد.
بیشتر داستانهای کوتاه چخوف میان سالهای ۱۸۸۵ تا ۱۸۹۹ نوشته شدند. داستانهای کوتاه او در آغاز در ماهنامهها و هفتهنامهها به چاپ میرسیدند؛ ولی با سرشناس شدن وی، مجلههای شناختهشدهای آثار چخوف را میخریدند. او در سفری در دسامبر سال ۱۸۸۵ به شهر سن پترزبورگ با سوورین سردبیر مجلهی دوران نو آشنا شد. این آشنایی آغاز همکاری وی با این مجله بود. برخی از درخشانترین داستانهای کوتاه چخوف همچون «گروهبان پریشیبف»، «شکارچی» و «اندوه» در همین مجله چاپ شدند.
چخوف تا سال ۱۸۸۸ در میان منتقدان ادبی، نویسندهای نامدار شده بود. همچنین در میان خوانندگان نیز دوستداران و هواداران پرشماری بهدست آورده بود. آنتون چخوف در همان سال برای داستانهای کوتاه خود برندهی «جایزهی ادبی پوشکین» شد. وی در سالهای پایانی زندگی خویش با نوشتن چندین نمایشنامهی تاثیرگذار آوازهی بیشتری را نیز در انجمنهای ادبی و تئاتر روسیه بهدست آورد.
چخوف در سال ۱۸۹۰ سرخورده از زندگی رهسپار سفری دراز شد، از سیبری گذشت و به جزیرهی ساخالین رفت تا از زندانهای آنجا بازدید کند. همچنین در مارس ۱۸۹۱ همراه سوورین راهی سفر اروپا شد. چخوف در بهار سال ۱۸۹۲ ملکی در روستای ملیخووا در نزدیکی شهر مسکو خریداری کرد تا بتواند در آنجا و در کنار خانوادهاش به سر برده و در آرامش به نویسندگی بپردازد. ولی دیری نگذشت که در پیرامون ملک او بیماری وبا پیدا شد و او را درگیر مداوای روستاییان کرد.
چخوف در سال ۱۸۹۷ ناچار شد برای درمان بیماری سل، ملیخووا را برای یافتن جایی با آب و هوای ملایمتر ترک کند. وی در سالهای پایانی زندگی خود میان یالتا در کرانهی دریای سیاه و چشمههای آب معدنی کشورهای فرانسه و آلمان در رفت و آمد بود. برای پرداخت این هزینهها، به ناچار حق چاپ همهی نوشتههای پیش از سال ۱۸۹۹ خود را، به جز نمایشنامهها و حق چاپ دوبارهی داستانهای آیندهاش را به مبلغ ۷۵۰۰۰ روبل به انتشارات مارکز فروخت.
ازدواج چخوف
آنتون چخوف در سال ۱۹۰۱ و در شب گشایش نمایش تاریخی «سزار فئودور ایوانویج»، نوشتهی الکسی تولستوی شیفتهی اولگا کنیپر بازیگر جوانی شد که نقش تزارینا را بازی میکرد. چخوف در سن چهل سالگی با اولگا کنیپر ازدواج کرد. ازدواج با اولگا کنیپر مایهی شادمانی او بود، ولی اولگا ناچار بود بیشتر زمانش را در مسکو بگذراند، در هنگامیکه چخوف در ویلایش در یالتا دورهی درمانش را میگذراند.
درگذشت چخوف
چخوف در ماه مه سال ۱۹۰۴ زمینگیر شد و توانایی بیرون آمدن از تخت را از دست داد. او همراه با همسرش به یک آسایشگاه آلمانی در «بادن وایلر» رفتند و در همان آسایشگاه در سن ۴۴ سالگی و در ۱۵ ژوئیهی ۱۹۰۴ زندگی را بدرود گفت. پس از آن پیکرش را به شهر مسکو بردند و در گورستان کلیسای «نودویشی» به خاک سپردند.
چخوف در زندگی کوتاه خود همواره دو کار نویسندگی و پزشکی را پابهپای هم پیش برد. همانگونه که خود او در اینباره میگوید: «پزشکی همسر راستین و نویسندگی معشوقهام است.» چخوف نویسندهای مردمدوست، آزدایخواه و روشنبین بود و داستانهای وی اندیشههای پیشروندهی او را نشان میداد. او در آثار خود با فساد و دروغ، خودنمایی، سرشکستگی، منفیبافی، کوتهبینی، ستمگری، آزادیخواهی دروغین و صفتهای منفی، با همهی توان نبرد میکرد و جامعهی واپسمانده را به آیندهای درخشان و زندگی همراه با خوشبختی امیدوار میساخت.
آثار چخوف
آنتون چخوف در زندگی خویش بیش از ۷۰۰ داستان کوتاه نوشته است. در داستانهای او بیشتر رویدادها، از آوای درونی یکی از آدمهای داستان بازگو میشود. این نویسندهی بزرگ با خودداری از گسترده کردن داستان، مفهوم طرح را نیز در داستاننویسی دگرگون ساخت. برخی از داستانهای کوتاه وی بر این پایهاند: در پانسیون اعیان، از دفترچه خاطرات یک دوشیزه، بوقلمون صفت، کاشتانکا، نشان شیر و خورشید، بانو با سگ ملوس، شرطبندی، همسر، اتاق شماره شش و زندگی من. همچنین از شناختهشدهترین نمایشنامههای این نویسنده میتوان این نمایشها را نام برد: ایوانف، خرس، عروسی، مرغ دریایی، سه خواهر، باغ آلبالو، دایی وانیا، در جادهی بزرگ، خواستگاری، تاتیانا رپینا و آواز قو.
سخنان و جملههای آموزندهی آنتون چخوف
گردآوری: فرتورچین