در این بخش از مجلهی اینترنتی روز تازه، برگزیدهای از ضربالمثلهای فارسی با «حرف ص» را میخوانید.
صابون به دل مالیدن.
صابون چرک را میبرد، چرک صابون را.
صابون کسی به تن خوردن.
صابونش به جامهی ما خورده است.
صبر ایّوب داشتن.
صبر قاصد خداست، کارها روبرو است.
صبر کوتاه خدا سی سال است.
صبر گلی است که در باغ هر کسی نمیروید.
صحت بهتر از ثروت است.
صد بار بیانداز ولی یک بار هم نبرد.
صد پتک زرگر، یک پتک آهنگر.
صد تا چاقو بسازد، یکیش دسته ندارد.
صد تا را میبرد لب جوی آب و تشنه برمیگرداند.
صد تا قبا دوختن یکیش آستین نداشتن.
صد تا گنجشک با زاغ و زوغش نیم من است.
صد تا یک غاز.
صد تومن میدم که بچهام یک شب بیرون نخوابه، وقتی خوابید، چه یک شب چه هزار شب.
صد رحمت به دزد سر گردنه. (معنی: هنگامی که مردم با ناجوانمردی و زورگویی کسی روبهرو شوند که از او چشمداشت چنین کاری را نداشتهاند، این مثل را بهکار میبردند. (داستان کوتاه صد رحمت به دزد سر گردنه))
صد رحمت به کفن دزد اولی. (معنی: این ضرب المثل کنایه از این دارد که آدم یا آدمهای پلیدی رفته باشند و آدم یا آدمهای پلیدتری جای آنان را گرفته باشند. (داستان کوتاه صد رحمت به کفن دزد اولی))
صد سر را کلاه است و صد کور را عصا.
صد سوزن جمع کنی، یک جوال دوز نمیشود.
صد من آرد او، برکت یک من ندارد.
صد من پر قو، یک مشت نمیشود.
صد من گوشت شکار، به یک چس تازی نمیارزه.
صد من یه غاز.
صد موش را یک گربه کافیست.
صدا از ته چاه بر آمدن. (معنی: صدا بهسختی بهگوش دیگران رسیدن. هنگامی که کسی درون چاهی میرود، صدای او برای کسانی که بیرون از چاه هستند، بهسختی بهگوش میرسد. از همین روی باید فریاد بزند تا صدای خود را بهگوش دیگران برساند. این ضرب المثل برای کسانی بهکار گرفته میشود که صدایشان آرام است یا با سستی سخن میگویند.)
صدا از دیوار در بیاد، از فلانی در نمیاد.
صدا هر طور که باشد، انعکاسش هم همانطور است.
صداش صبح در میاد (یا صدایش صبح بلند میشود). (معنی: اگر بخواهند به کسی بگویند سرانجام کاری را که انجام میدهم، در آینده خواهی دید، این ضرب المثل را بهکار میبرند. (داستان کوتاه صدایش صبح بلند میشود))
صداقت پاره به از نجابت دوخته شده است.
صغری کبری چیدن.
صفرایش به یک لیمو میشکند.
صلاح مملکت خویش خسروان دانند.
صنار بده آش، به همین خیال باش.
صنار جیگرک، سفره قلمکار نمیخواد.
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست - ای برادر سیرت زیبا بیار. (سعدی)
صورتش را با سیلی سرخ نگه میداره.
صید را چون اجل آید سوی صیاد رود.
گردآوری: فرتورچین