داستان کوتاه جنگ زرگری

داستان کوتاه جنگ زرگری

در روزگاران قدیم هرگاه مشتری به‌ظاهر پولداری وارد بعضی از دکان‌های زرگری می‌شد و از کم و کیف و عیار و بهای جواهر پرسشی می‌کرد، زرگر فورا بهای جواهر مورد پرسش را چند برابر بهای واقعی آن اعلام می‌کرد و به شکلی (مانند علامت یا چشمک و فرستادن شاگردش)، زرگر مغازه‌ی همسایه را خبر می‌کرد تا وارد معرکه شود.
زرگر دوم به بهانه‌ای خود را نزدیک می‌کرد و به مشتری می‌گفت که همان جواهر را در مغازه‌اش دارد و با بهای کمتری آن را می‌فروشد. بهای پیشنهادی زرگر همسایه کمتر از بهای زرگر اولی، اما هنوز بسیار بالاتر از بهای اصلی جواهر بود.
در این حال زرگر اولی جنگ و جدلی با زرگر دومی آغاز می‌کرد و به او دشنام می‌داد که: داری مشتری مرا از چنگم درمی‌آوری و از این گونه ادعاها. زرگر دوم هم به او تهمت می‌زد که: می‌خواهی چیزی را که این‌قدر می‌ارزد به چند برابر بفروشی و سر مشتری محترم کلاه بگذاری؟!
خلاصه چنان قشقرقی به راه می‌افتاد و جنگی درمی‌گرفت که مشتری ساده‌لوح که این صحنه را حقیقی تلقی می‌کرد بی‌اعتنا به سر و صدای زرگر اول، به مغازه‌ی زرگر دوم می‌رفت و جواهر مورد نظر را بدون کمترین پرسش و چانه‌ای از او می‌خرید و نتیجه آن بود که مشتری ضرر می‌کرد و دو زرگر سود به‌دست آمده را میان خود تقسیم می‌کردند و این‌گونه است که هرگاه شخصی با دیگری به‌طور ساختگی دعوا و مشاجره‌ای ایجاد کند و سعی بر بزرگ‌نمایی مساله داشته باشد، می‌گویند دعوای زرگری به راه انداخته است.

 

جنگ زرگری کنایه از جنگی ساختگی و دروغین است که میان دو تن برای فریفتن سومین کس درمی‌گیرد و پایه‌ای جز فریب و نیرنگ و فزون‌خواهی ندارد.

 

نگاره: -
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۳ مشارکت کننده