داستان کوتاه مردی داخل چاله

داستان کوتاه مردی داخل چاله

روزی مردی داخل چاله‌ای افتاد و بسیار دردش آمد.
شیخی او را دید و گفت: «حتما گناهی انجام داده‌ای!»
یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!
یک روزنامه‌نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!
یک یوگیست به او گفت: «این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند، در واقعیت وجود ندارند.»
یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت!
یک پرستار کنار چاله ایستاد و برای او گریه کرد!
یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده‌ی افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند!
یک تقویت‌کننده‌ی فکر او را نصیحت کرد که: «خواستن توانستن است.»
یک فرد خوشبین به او گفت: «ممکن بود یکی از پاهات بشکنه!»
سپس فرد بی‌سوادی از آن‌جا گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد!

 

نگاره: Jiwingka (freepik.com)
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۳ مشارکت کننده