معرکهگیری به عنوان یکی از روشها و ابزارهای رسانهای برای سرگرمی و اطلاعرسانی تا زمانهای نه چندان دور بسیار کاربرد داشته است. افرادی در نقش درویش، پهلوان یا شعبدهباز در معابر عمومی سفرهای پهن میکردند و مردم در نقش تماشاچی با هدف سرگرم شدن یا از روی کنجکاوی با فاصلهای از سفره، دایرهوار میایستادند و گفتهها و حرکات را میشنیدند و میدیدند. وقتی تعداد تماشاچیان زیاد میشد، معرکهگیر صفهای جلویی از تماشاچیان را مجبور میکرد که بنشینند تا بقیه تماشاچیان که عقبتر ایستادهاند، بتوانند بساط معرکهگیری را ببینند.
گاهی اتفاق میافتاد یکی از تماشاچیان که در صف جلو نشسته بود با اطرافیان اختلاف پیدا میکرد و یا رفتاری از او سر میزد که موجب حواسپرتی معرکهگیر و اختلال نظم میشد. در این موقع یکی از تماشاچیان به منظور دفع شر، کلاه (که در زمانهای قدیم استفاده از آن نزد مردم بسیار رایج بود) آن شخص مخل و مزاحم را که در صف اول نشسته بود برمیداشت و به خارج از دایره، یعنی پس معرکه پرتاب میکرد. شخص مزاحم که کلاهش پس معرکه افتاده بود برای بهدست آوردن کلاهش از معرکه خارج میشد و سایرین جایش را میگرفتند و دیگر نمیتوانست به صف اول بازگردد.
«کلاهش پس معرکه است» از این رهگذر و بساط معرکهگیری بهصورت ضربالمثل درآمد. این ضربالمثل ناظر بر شخصی است که در اموری که دیگران نیز شرکت دارند تنها او با وجود تلاش و فعالیت خستگیناپذیر به مقصود نرسد و از مساعی و زحمات خویش بهره نگیرد یا در زمانی که گفته میشود «فلانی کلاهش پس معرکه است» یعنی وضعش طوری است که احتمال موفقیت نمیرود.
داستانی بلندتر:
سالها پیش در کشور ما مانند خیلی از کشورهای دیگر تمام مردها و پسرها کلاه به سر میگذاشتند و نوع کلاه به نوعی نشان دهندهی شخصیت و جایگاه اجتماعی فرد نیز محسوب میشد. در آن دوره که تلویزیون و وسایل دیگر تفریحی نبود یکی از تفریحات معمول مردم جمع شدن به دور افراد معرکهگیری بود که کارهای خارقالعاده انجام میدادند. آنها زنجیر پاره میکردند، مار از سبد خارج میکردند و کلی کارهای شعبدهبازی دیگر انجام میدادند.
یک روز یکی از این افراد وارد شهری شد، به میدان اصلی شهر رفت، وسایل کارش را پهن کرد و شروع بهکار کرد تا کم کم مردم به دور او جمع شوند تا نمایشش را شروع کند. در این میان پسربچهای از میدان شهر میگذشت که برای اولین بار مرد معرکهگیر را دید، از کارهای خارقالعادهاش خوشش آمد. جلوتر رفت و هر چه زمان میگذشت، پسربچه لذت بیشتری میبرد و کنجکاوتر میشد و برای اینکه بتواند بهتر از کارهای مرد معرکهگیر سردرآورد به او نزدیکتر میشد.
کارهای مرد معرکهگیر خطرناک بود، ممکن بود زنجیری که پاره میکند در رود و به صورت پسربچه بخورد. مرد از کودک خواست عقبتر برود و مزاحم کار او نشود. پسربچه چند قدمی عقب رفت، ولی چند لحظه نگذشت که دوباره آمد جلوتر تا بهتر ببیند. مرد دوباره از او خواست تا عقب رود. کم کم صدای مردمی که دور معرکهگیر جمع شده بودند تا نمایشهایش را ببینند درآمد. بچه جان بیا عقبتر دیگه، پسربچه عقبتر آمد، ولی باز هم چند لحظه بعد رفت نزدیک معرکهگیر ایستاد.
معرکهگیر که دید با وجود این پسربچه نمیتواند نمایشش را اجرا کند، کلاه پسربچه را برداشت و آن را به پشت جمعیت پرتاب کرد. پسربچه تا نبود کلاهش را حس کرد، سریع از میان جمعیت خود را بیرون کشید و بهدنبال کلاهش گشت تا آن را پیدا کرد. معرکهگیر برای چند لحظهای نفس راحتی کشید، به این امید که طول میکشد تا بچه کلاهش را بیابد و بعد بتواند دوباره از میان جمعیت خود را به جلو برساند مشغول نمایش شد.
ولی اجرای یک برنامهاش به پایان نرسیده بود که دید دوباره پسربچه آمد و وسط معرکه ایستاد مرد که کم کم داشت از دست پسربچه عصبانی میشد، دست او را گرفت و گفت بزرگتر این بچه کیست؟ هیچ کس پاسخ نداد. دوباره سوال کرد و چون جوابی نشنید، فهمید این پسربچهی کنجکاو و تا حدی هم فضول خودش به تنهایی آمده و بزرگتری همراه او نیست. معرکهگیر اخمش رو درهم کرد و به حالت تحکم گفت: بهت میگم برو عقبتر. پسربچه اول ترسید و عقبتر رفت، ولی وقتی مرد مشغول اجرای نمایشش شد ناخودآگاه پسرک خودش را به او رساند تا از کارهای او سردرآورد.
صدای مردم درآمد که ای بابا! این که نشد نمایش این پسرک دائم دارد باعث توقف کار میشود. مرد معرکه گیر فهمید که اگر به نحو مسالمتآمیزی از شر این پسربچه خلاص نشود، تماشاچیان خود را از دست خواهد داد. کلاه بچه را برداشت و دوباره پشت جمعیت پرتاب کرد. پسر چند لحظهای غیبت میکرد، میرفت کلاهش را پیدا میکرد و دوباره میآمد و سرجایش میایستاد و معرکهگیر مجبور بود دوباره کلاهش را پرتاب کند. در این فاصلهی رفت و برگشت پسرک، مرد معرکهگیر نمایشهایش را اجرا میکرد.
این ضرب المثل دربارهی کسانی کاربرد دارد که در کاری از دیگران عقب مانده باشند. همچنین این ضرب المثل زمانی بهکار میرود که کسی کاری انجام دهد و دیگران پیشبینی کنند که او در کارش شکست خواهد خورد یا زیان فراوانی خواهد دید.
برگرفته از کتاب ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشههای آن)، نوشتهی الهه رشمه.
نگاره: -
گردآوری: فرتورچین