لطیفه و طنز جالبی در میان مردم برزیل رواج دارد که بیانگر عملکرد دولتهاست.
دو شیر از باغ وحشی میگریزند و هر کدام راهی را در پیش میگیرند. یکی از شیرها به یک پارک جنگلی پناه میبرد، اما به محض آنکه بر اثر فشار گرسنگی رهگذری را میخورد به دام میافتد. ولی شیر دوم موفق میشود چند ماهی در آزادی به سر ببرد و هنگامی هم که گیر میافتد و به باغ وحش بازگردانده میشود حسابی چاق و چله است.
شیر نخست که در آتش کنجکاوی میسوخت از او پرسید: «کجا پنهان شده بودی که این همه مدت گیر نیفتادی؟!»
شیر دوم پاسخ میدهد: «توی یکی از ادارات دولتی». هر سه روز در میان یکی از کارمندان اداره را میخوردم و کسی هم متوجه نمیشد!!!»
شیر نخست پرسید: «پس چطور شد که گیر افتادی؟!!!»
شیر دوم پاسخ میدهد: «اشتباهی آبدارچی را خوردم.» چون تنها کسی بود که کاری انجام میداد و غیبت او را متوجه شدند.»
برگرفته از کتاب توسعه یا چپاول، نوشتهی پیتر اوانز.
نگاره: JihadoSensei (shutterstock.com)
گردآوری: فرتورچین