شبانگاه دزدی وارد خانهی پیرزنی شد و شروع کرد به جمع کردن اثاث خانه. پیرزن که بیدار بود صدایش کرد و گفت: ننه نشان میده شما جوان خوبی هستید و از ناچاری دزدی میکنی. آن وسایل سنگین رو ول کن بیا این النگوهای طلا رو به شما بدم. فقط قبل از همه چیز، خوابی که قبل از آمدن شما دیدم رو برام تفسیر کن.
دزد گفت: خوب چی خواب دیدی؟
پیرزن گفت: خواب دیدم که همهی اهل محل در یک باغ بزرگی در حال دویدن بودیم که من داخل نهر افتادم و برای بیرون آوردن من از نهر با صدای بلند پسرم عبود را صدا میکردم: عبود... عبوووود... بیا کمک... عبوووود... عبووووووووود... بیا کمک...
پسرش عبود با صدای مادر پیرش از خواب بیدار شد و مثل موشک از طبقهی بالا آمد پایین و دزد را گرفت و شروع کرد به زدن او.
پیرزن به پسرش گفت: ننه بسه دیگه نزنش.
دزد گفت: بذار بزنه، آخه منه پدرسگ برای دزدی آمدم یا تعبیر خواب؟
نگاره: Pngegg.com
گردآوری: فرتورچین