آنتونی رابینز ماجرایی رقتانگیز از دوران بچگیاش بهخاطر دارد. زمانی که آنتونی کودکی بیش نبود، پدر و مادرش سخت کار میکردند تا بتوانند خانواده را سر پا نگهدارند. متاسفانه وضعیت مالی آنها چندان رو به راه نبود. یک سال، در شب شکرگزاری که هیچ پولی برای تهیهی غذای مخصوص آن شب نداشتند معجزهای رخ داد. شخصی درب خانهیشان را زد و جعبهای پر از غذاهای کنسروی و یک بوقلمون بزرگ به آنها داد. مردی که بستهها را با خود آورده بود گفت که این هدایا از طرف کسی است که میداند شما دست نیاز بهسوی کسی دراز نمیکنید. او دوستتان دارد و دلش میخواهد جشن شکرگزاری بسیار خوبی داشته باشید.
آنتونی هرگز آن روز را فراموش نمیکند. بنابراین هر سال هنگام جشن شکرگزاری به فروشگاه میرود، مایحتاج یک هفته را تهیه کرده و به خانوادهای بیبضاعت و آبرودار میدهد. هنگامی که میخواهد غذاها را تحویل بدهد، خود را بهعنوان یکی از کارکنان یا پادوی فروشگاه معرفی میکند و هیچ کس متوجه نمیشود که او خودش آنها را تهیه کرده. او همیشه یادداشتی روی بستهها میچسباند: این هدیه از طرف کسی است که دوستتان دارد و به شما اهمیت میدهد. او امیدوار است روزی از چنان ثروتی بهرهمند شوید که خود برای خرید، عازم فروشگاه شده و شکرانهی این موهبت الهی را با خرید مایحتاج برای فردی نیازمند بهجا آورید.
نگاره: Mike Pont/WireImage (gettyimages.com)
گردآوری: فرتورچین