من به نظافت و ترتیب خانه بسیار اهمیت میدهم. در آن حد که وقتی دو پسرم شروع به دویدن و بازی در خانه میکنند استرس عجیبی مرا فرا میگیرد و از این میترسم که نکند پای آنها به وسیلهای بخورد و دکوراسیون خانه را به هم بزنند. حساسیت من در حدی شده بود که زمانی که پسرها چراغ خواب مرا به زمین انداختند با آنها اتمام حجت کردم که دیگر حق ندارند در خانه بازی کنند. اما هر بار که به دو پسرم تذکر میدهم و یا ازشان عصبانی میشوم، یاد خاطرهای از مادر شوهرم میافتم. میتوانم بگویم او اسطورهی صبر و استقامت و زنی بسیار مهربان و ملایم است.
اول عید پارسال طبق معمول همهی نوهها و فرزندان در خانهی او دور هم جمع شده بودند. مادر شوهرم صاحب ۸ نوه است و دور هم جمع شدن این همه بچهی پر جنب و جوش و شیطان از نظر من میتواند یک فاجعه باشد. درست یک ماه از عوض کردن فرشهای خانهی مادر میگذشت. او بعد از ۲۵ سال سر کردن با فرشهای قدیمی، فرشهای نو و زیبایی خریده بود.
مادر به همهی ما یک لیوان شربت آلبالوی خنک که خودش درست کرده بود داد. هم گرم صحبت و تبریک عید بودیم که ناگهان لیوان از دست سارا دختر برادر شوهرم افتاد و تمام محتوای آن روی فرشهای جدید خانه ریخت. سارا به شدت ترسیده بود و در حالی که گریه میکرد به آشپزخانه بهسوی مادر رفت و در آغوشش قرار گرفت و با بغض گفت: مادربزرگ من لیوان شربتم را روی فرشهای تازهات ریختم.
پاسخ مادر تلنگری به همهی ما بود. او به سارا گفت: اشکالی نداره عزیزم، الان بهت یک لیوان شربت دیگر میدهم.
برگرفته از کتاب سوپ جوجه برای تقویت روح زنان، نوشتهی جک کنفیلد، مارک ویکتور هنسن، جنیفر رید و مارسی شیموف.
نگاره: Alter_photo (istockphoto.com)
گردآوری: فرتورچین