داستان کوتاه بز خری کردن

داستان کوتاه بز خری کردن

روزی ملانصرالدین گاوش را به بازار برد تا بفروشد. ملا تصمیم گرفت گاوش را خوب بشوید و آب و علف تازه به او بدهد تا بخورد و سر حال بیاید تا وقتی به بازار مال‌فروش‌ها رفت بتواند گاوش را به قیمت بسیار خوبی بفروشد و همین کار را هم کرد. ملا با دقت گاوش را شُست و حسابی به او غذا داد. سپس افسار گاوش را گرفت و به‌سمت بازار به راه افتاد. در تمام طول مسیر با خود فکر می‌کرد که چه تعریفی از گاوش بکند تا جالب به‌نظر برسد و گاوش را با قیمت بهتری بخرند.
در بازار مال‌فروش‌ها همیشه عده‌ای دلال بودند و کارشان این بود که ارزش کالای فروشنده را پایین بیاورند و به اصطلاح مال را ذلیل کنند. بعد از آن‌که کالا را بی‌ارزش و غیرمفید نشان دادند، همان کالا را با نصف قیمت و یا کمتر بخرند تا وقتی خریداری برای آن کالا پیدا شد آن را چند برابر بفروشند و از این راه سود کسب کنند. وقتی ملانصرالدین با گاوش وارد بازار شد، گروهی از این دلال‌ها فهمیدند ملا ساده‌لوح است و اطلاعی از این زدوبندها ندارد. تصمیم گرفتند کاری کنند تا بتوانند گاو ملا را با قیمت کمی از او بخرند.
ابتدا دلال اولی خود را به ملا رساند، سلام کرد و گفت: عمو بزت را می‌فروشی؟ ملانصرالدین که گاوش را خیلی دوست داشت و چون به پول احتیاج داشت می‌خواست آن را بفروشد، ناراحت شد و گفت: این بز نیست، مگر نمی‌بینی گاو به این درشتی را؟ و ملا به راه خود ادامه داد. بعد از آن دلال دومی سر راه ملا قرار گرفت و گفت: همشهری بزت چند؟ ملانصرالدین که هنوز از حرف مرد قبلی عصبانی بود، نگاهی غضب‌آلود به مرد کرد و گفت: مگر گاو را نمی‌بینی؟ من بز ندارم. مرد گفت: این که بز است. من بز دیدم که قیمت آن را از تو پرسیدم. ملا باز توجهی نکرد و به راه خود ادامه داد. تا این‌که دلال سوم و چهارم و پنجم هم به سراغ ملا آمدند و گفتند: بزت چند؟
ملا گوشه‌ای از بازار نشست و نگاهی به گاوش انداخت بعد به خودش گفت: از کودکی به من گفته‌اند این حیوان گاو است. ولی امروز همه گاو من را بز می‌بینند. شاید تو همه‌ی این سال‌ها به من اشتباه می‌گفتند و این حیوان یک بز هست. مگر می‌شود، پنج نفر خریدار همه به من گفتند: بزت چند؟ و وقتی من گفتم: این حیوان گاو است همه تعجب کردند و گفتند: ما بز می‌بینیم. حتما من اشتباه می‌کنم.
خلاصه ملانصرالدین بعد از این‌که خوب فکر کرد حاضر شد گاوش را به اسم بز بفروشد. به سراغ همان دلال‌ها رفت و گاوش را به قیمت یک بز فروخت. بعد از این‌که ملا گاوش را فروخت، دلال‌ها خوشحال بودند که نقشه‌ی خود را عملی کردند. پس افسار گاو را گرفتند و آن را در طویله‌ی خود بستند تا فردا گاوی را که به اسم بز خریدند، به اسم گاو بفروشند و سود را میان خود تقسیم کنند. از آن به بعد هر کس بخواهد کالای دیگران را بی‌ارزش جلوه دهد، می‌گویند بز خری می‌کند.

 

این ضرب المثل درباره‌ی کسانی به‌کار می‌رود که کالای دیگران را کم‌ارزش نشان می‌دهند تا سود بیشتری برای‌شان داشته باشد.

 

برگرفته از کتاب ضرب المثل و داستان‌هایشان (معنی ضرب المثل و ریشه‌های آن)، نوشته‌ی الهه رشمه.
نگاره: Brgfx (freepik.com)
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۲ مشارکت کننده