داستان کوتاه شعر بنی آدم و معلم بی‌توجه

داستان کوتاه شعر بنی آدم و معلم بی‌توجه
معلم اسم دانش‌آموز را صدا کرد، دانش‌آموز پای تخته رفت. معلم گفت: شعر بنی آدم را بخوان. دانش‌آموز شروع کرد: بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه کش شلوار و راز پیشرفت بعضی‌ها

داستان کوتاه کش شلوار و راز پیشرفت بعضی‌ها
یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان می‌رفته، یهو می‌بینه یک موتورگازی ازش جلو زد! خیلی شاكی می‌شه، پا رو می‌گذاره رو گاز، با سرعت دویست تا از بغل موتوره رد می‌شه.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه مردی که جهنم را خرید

داستان کوتاه مردی که جهنم را خرید
در قرون وسطا کشیشان بهشت را به مردم می‌فروختند و مردم نادان هم با پرداخت مقدار زیادی پول قسمتی از بهشت را از آن خود می‌کردند. فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج می‌برد دست به هر عملی زد...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه لبخند اگزوپری

داستان کوتاه لبخند اگزوپری
بسیاری از مردم کتاب شاهزاده کوچولو اثر اگزوپری را می‌شناسند. اما شاید همه ندانند که او خلبان جنگی بود و با نازی‌ها جنگید و کشته شد. قبل از شروع جنگ جهانی دوم اگزوپری در اسپانیا با دیکتاتوری فرانکو می‌جنگید.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه یعقوب لیث صفاری و اجرای عدالت

داستان کوتاه یعقوب لیث صفاری و اجرای عدالت
شبی هر چه کرد، خوابش نبرد، غلامان را گفت: حتما به کسی ظلم شده، او را بیابید. پس از کمی جست و جو، غلامان باز گشتند و گفتند: سلطان به سلامت باشد، دادخواهی نیافتیم. اما سلطان را دوباره خواب نیامد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه گلدان شمعدانی

داستان کوتاه گلدان شمعدانی
توی مبل فرو رفته بودم و به یکی از مجلات مُدی که زنم همیشه می‌خرید نگاه می‌کردم. چه مانکن‌هایی، چقدر زیبا، چقدر شکیل و تمنابرانگیز. زنم داشت به گلدان شمعدانی که همیشه گوشه‌ی اتاق است ور می‌رفت.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه تاجر آمریکایی و ماهیگیر مکزیکی

داستان کوتاه تاجر آمریکایی و ماهیگیر مکزیکی
یک تاجر آمریکایى نزدیک یک روستاى مکزیکى ایستاده بود که یک قایق کوچک ماهیگیرى از بغلش رد شد که توش چند تا ماهى بود! از مکزیکى پرسید: چه‌قدر طول کشید که این چند تا رو بگیرى؟
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه حرف مرد یکی است

داستان کوتاه حرف مرد یکی است
در زمان‌های قدیم مردم می‌گفتند که سن چهل سالگی، سن پختگی در رفتار و کردار و نهایت رشد عقلی، اجتماعی فرد است. در آن زمان چهل سالگی آن‌قدر اهمیت داشت که در بعضی از شهرها با این‌که جشن تولد مرسوم نبود.
دنباله‌ی نوشته