سفارت عثمانی در ایران از نظر تبادل فرهنگ بین سنی و شیعه بسیار اهمیت داشت. اما برخی سعی در برهم زدن روابط این دو کشور داشتند. در زمان قاجار در کنار سفارت حکومت عثمانی در تهران مسجد کوچکی وجود داشت. امام جماعت آن مسجد میگوید: «شخص روضهخوانی را دیدم که هر روز صبح به مسجد میآمد و روضهی حضرت زهرا را میخواند و به خلیفهی دوم و به اهل سنت ناسزا میگفت و این در حالی بود که افراد سفارت عثمانی و تبعهی آن که اهل سنت بودند برای نماز به آن مسجد میآمدند.
روزی به او گفتم: «تو به چه دلیل هر روز همین روضه را میخوانی و همان ناسزا را تکرار میکنی؟ مگر روضهی دیگری بلد نیستی؟»
او در پاسخ گفت: «بلدم. ولی من یک نفر بانی دارم که روزی پنج ریال به من میدهد و میگوید همین روضه را با این کیفیت بخوان.»
از او خواستم مشخصات و نشانی بانی را بـه من بدهد. وقتی نشانی داد، فهمیدم کـه بانی یک کاسب مغازهدار اسـت. به سراغش رفتم و جریان را از او پرسیدم. او گفت: نه من بانی نیستم! شخصی روزی دو تومان بـه من می دهد تا در آن مسجد چنین روضهای خوانده شود. پنج ریال بـه آن روضهخوان میدهم و پانزده ریال را خودم برمیدارم!
با تعجب باز جریان را پیگیری کردم، سرانجام با یازده واسطه معلوم شد کـه از طرف سفارت انگلستان روزی ۲۵ تومان برای این روضهخوانی با این کیفیت مخصوص، برای ایجاد تفرقه بین ایران شیعی و حکومت عثمانی سنی داده میشود که پس از طی مراحل و دست بـه دست گشتن، پنج ریال برای آن روضهخوان بیچاره میماند.
برگرفته از کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی، نوشتهی محمدحسین محمدی.
نگاره: -
گردآوری: فرتورچین