ضرب‌المثل‌های فارسی: حرف ف

ضرب‌المثل‌های فارسی: حرف ف

در این بخش از مجله‌ی اینترنتی روز تازه، برگزیده‌ای از ضرب‌المثل‌های فارسی با «حرف ف» را می‌خوانید.

 

فاتح احساس خستگی نمی‌کند.
فاتحه‌اش خوانده است.
فال بد بر زبان بد باشد.
فال و تماشا.
فتیله را از گوش در آوردن.
فحش خورش خوبه.
فحش رو که بندازی زمین، صاحبش برمی‌داره.
فراموشی هم نعمتی است.
فراوان سخن باشد، آگنده گوش.
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان - آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست؟ (ناصرخسرو)
فردا هم روز خداست.
فرزند بی‌ادب مثل انگشت ششم است، اگر ببری درد دارد، اگر هم نبری زشت است.
فرزند عزیز دردونه، یا دنگه یا دیوونه.
فرزند عزیز نور دیده - از دبه کسی ضرر ندیده.
فرزند کسی نمی‌کند فرزندی - گر طوق طلا به گردنش بربندی.
فرزند هنر باش، نه فرزند پدر؛ فرزند هنر، زنده کند نام پدر.
فرشش زمین است و لحافش آسمان است.
فریاد کشیدن روش بی‌خردان است.
فضول را به جهنم بردند گفت: هیزمش تر است.
فضیلت تنها نیست، حتما همسایگانی دارد.
فقر، قوم و خویش ندارد.
فقط بلبل قدر گل را می‌داند.
فقط دست بگیر داره، دست بده نداره.
فقط ساعات طلایی هستند که به شمارش در می‌آیند.
فقط مرده است که سخن نمی‌گوید.
فقیر در جهنم نشسته است.
فکر کرده علی‌آباد هم شهری است.
فکر نان کن که خربزه آب است.
(معنی: در اندیشه‌ی کارهای با ارزش باش و کارهای بیهوده را رها کن. این ضرب المثل درباره‌ی کسانی به‌کار می‌رود که کارهای کوچک و کم‌ارزش را برتر از کارهای بزرگ و باارزش می‌دانند.(داستان کوتاه فکر نان کن که خربزه آب است))
فلانی اجاقش کوره.
فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه.
فلک فلک، به همه دادی منقل، به ما ندادی یک کلک.
فلنگ را بستن.
فواره چون بلند شود، سرنگون شود. (مصرع نخست: اقبال خصم هر چه فزونتر شود نکوست.)
(معنی: این ضرب‌المثل برای کسانی کاربرد دارد که گنجایش جایگاه و مقام خود را ندارند. هرگاه کسی دست به کاری بزند که بیشتر از جایگاه و توانایی او باشد و پا را از گلیم خود فراتر نهد و از جایگاه خود به جایی برتر و بالاتر پرواز نماید این ضرب المثل کاربرد پیدا می‌کند. همچنین گاهی این ضرب المثل درباره‌ی مخالفان و دشمنان به‌کار می‌رود. بدین‌گونه که اگر مخالف و دشمن در راه پیشرفت، بیش از اندازه پیش برود این ضرب المثل گفته می‌شود. (داستان کوتاه فواره چون بلند شود، سرنگون شود))
فوت کوزه‌گری. (معنی: این ضرب المثل برای کسی به‌کار می‌رود که بسیاری چیزها را می‌داند، ولی یک چیز مهم را نمی‌داند؛ یا همه چیز را برای انجام کاری می‌داند، ولی نکته‌ی مهم و شگرد اصلی را نمی‌داند. (داستان کوتاه فوت کوزه‌گری))
فهمیدی شوخی، نفهمیدی جدی.
فیل خوابی می‌بیند و فیل‌بان خوابی.
فیل زنده‌اش صد تومنه، مرده‌شم صد تومنه.
فیل و فنجان.
فیل هوا کردن.
فیلش یاد هندوستان کرده است.

 

گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۵ مشارکت کننده