داستان کوتاه شایعه پراکنی

داستان کوتاه شایعه پراکنی

زنی در مورد همسایه‌اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد. بعد از مدت کمی همه‌ی اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند. همسایه‌اش از این شایعه به شدت صدمه دید و دچار مشکلات زیادی شد. بعدها وقتی که آن زن متوجه شد که آن شایعاتی که ساخته همه دروغ بوده و وضعیت همسایه‌اش را دید، از کار خود پشیمان شد و سراغ مرد حکیمی رفت تا از او کمک بگیرد، بلکه بتواند این کار خود را جبران کند.
مرد حکیم به او گفت: به بازار برو و یک مرغ بخر آن را بکش و پرهایش را در مسیر جاده‌ای نزدیک محل زندگی خود دانه به دانه پخش کن. آن زن از این راه حل متعجب شد، ولی این کار را کرد. فردای آن روز حکیم به او گفت: حالا برو و آن پرها را برای من بیاور. آن زن رفت ولی پنج تا پر بیشتر پیدا نکرد.
مرد حکیم در جواب تعجب زن گفت: انداختن آن پرها ساده بود، ولی جمع کردن آن‌ها به همین سادگی نیست، همانند آن شایعه‌هایی که ساختی، که به سادگی انجام شد، ولی جبران کامل آن غیر ممکن است. پس بهتر است از شایعه‌سازی دست برداری.

 

نگاره: Pxfuel.com
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۵ مشارکت کننده
یاسر گفت:
شایعه خبری‌ست که میان مردم پخش شده و راست و دروغ بودن آن روشن نیست.