در زمان پادشاهی خسرو پرویز، ایرانیان شهر اسکندریه در کشور مصر را محاصره کردند. رومیان در صدد نجات دادن ثروت شهر برآمدند و آن را در چند کشتی نهادند. اما باد مخالف وزید و کشتیها را به جانب ایرانیان راند. این مال فراوان را به تیسفون فرستادند و به نام «گنج بادآورد موسوم شد.»
اما به روایت دیگر که مورد تصدیق غالب مورخان اسلامی است، نوبتی فوکاس قیصر روم، اموال بیاندازهی خویش را از بیم دستبرد مخالفان در هزار کشتی (البته کشتیهای بادبانی آن زمان) بهسوی یکی از مواضع محکم کارتاژ فرستاد. این اموال سبک وزن و گرانبها عبارت بود از زر، گوهر، مروارید، یاقوت و دیباهای گوناگون که باد مخالف کشتیها را به سوی اردوی ایرانیان برد و خسرو پرویز این گنج را «گنج بادآورد» نامید و گفت: «من بدین گنج سزاوارترم که باد این را سوی من آورده است». باربد موسیقیدان نامدار ایران، آهنگ معروف گنج بادآورد را به افتخار دست یافتن به این گنج ساخته است.
میگویند دو بار اموال فراوانی از خزانهی خسرو پرویز به سرقت رفت؛ و یک بار هم در سال ۶۲۸ میلادی بود که هرقل یا هراکلیوس تیسفون را غارت کرد، که اتفاقا همه از این «گنج بادآورد» بوده است و به همین مناسبت از باب طنز و عبرت گفتند: «بادآورده را باد میبرد.» و این عبارت از آن تاریخ ضربالمثل گردیده است.
همین داستان ولی بلندتر:
چند صد سال پیش جنگی میان ایران و امپراطوری رم درگرفت و بهانهی شروع جنگ میان این دو امپراطوری این بود که گویا در یکی از درگیریهای مرزی میان سپاهیان دو کشور پدرزن خسرو پرویز پادشاه ایران توسط یکی از سربازان هراکلیوس کشته شده بود. خسروپرویز به این بهانه لشکر بزرگی را جمعآوری کرد و دستور حملهی این سپاه به مرزهای رم را صادر کرد. سپاهیان ایران خیلی سریع توانستند قسطنطنیه پایتخت رومیان را بهدست آورند. هراکلیوس که دید سپاهیان ایرانی خیلی به او نزدیک شدهاند، برای اینکه همهی داراییهای امپراطوری روم بهدست ایرانیان نیفتد، دستور داد تمام طلا، جواهرات و سکههای سلطنتی را جمع کنند و در صندوقهایی بریزند. سپس به کشتی سوار کنند تا از طریق دریا به جزیرهای امن برسانند، تا پادشاه روم بتواند بعدها به آنها دست پیدا کند.
ماموران امپراطوری روم با سرعت زیادی دستورات هراکلیوس را اجرا کردند. آنها طلا و جواهرات و سکهها را بار کشتی کردند و بهطرف جزیرهای متروکه به حرکت درآمدند. چند ساعتی از حرکتشان در دریا نگذشته بود که ابرهای سیاه در آسمان پدیدار شدند و کم کم باد و توفان شدیدی شروع شد. با وزیدن هر باد کشتی پیچ و تابی میخورد و در دل دریا مسیرش را تغییر میداد. ناخدا تمام تلاش خود را میکرد تا کشتی را قبل از اینکه با صندوقهای پر از طلا و جواهراتش غرق شود به خشکی برساند.
کشتی آنقدر در دریا پیچ و تاب خورد تا سالم ماند و فردای آن روز به خشکی نزدیک شد. همهی افراد روی کشتی خوشحال بودند که بالاخره به یک خشکی رسیدند و از مرگ نجات پیدا کردند. آنها نمیدانستند که این خشکی دقیقا همان جایی است که آنها را مجبور به فرار از کشورشان کرده بود. کشتی به سواحل جنوبی ایران نزدیک میشد. سربازان ایرانی که دیدند از دور کشتی امپراطوری روم به آنها نزدیک میشود، سریع سنگر گرفتند تا بتوانند از خودشان در برابر دشمن دفاع کنند. ولی هر چه کشتی نزدیکتر شد، دیدند خبری از تیر و جنگ نیست تا اینکه کشتی رومی در ساحل ایران پهلو گرفت.
سربازان رومی مجبور شدند تمام صندوقهای طلا، جواهرات و سکههایی که همراهشان بود را به ایرانیان تقدیم کنند. ایرانیان که میدیدند بدون جنگ و خونریزی صاحب ثروت زیادی شدهاند سر از پا نمیشناختند و چند روز به پایکوبی و شادی پرداختند. خسرو پرویز با شنیدن این خبر بینهایت خوشحال شد و دستور داد صندوقهای طلا و جواهرات را در خزانهی امپراطوری ایران جاسازی کنند.
چند ماهی از این اتفاق پیروزمندانه گذشته بود که یک روز صبح خسرو پرویز با صدای فریادی که از سمت خزانهی قصر به گوش میرسید از خواب بیدار شد. از نگهبانان قصر در مورد علت سروصدا سوال کرد و نگهبانان پاسخ دادند دزدی که انگار مدتها مشغول حفر تونلی از بیرون به خزانهی قصر شاهی بوده، دیشب به خزانه وارد شده و موفق شده مقدار زیادی از طلاها و جواهرات خزانه را با خود ببرد. خسرو پرویز سریع به سربازانش دستور داد در شهر بگردند تا بتوانند دزد را پیدا کنند و بعد از آن به همسرش گفت: خوب مال بادآورده را باد هم میبرد.
این ضرب المثل زمانی بهکار میرود که فردی بدون هیچ زحمتی، مال و ثروت فراوانی بهدست میآورد، ولی به یکباره آن را از دست میدهد.
برگرفته از کتاب ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشههای آن)، نوشتهی الهه رشمه.
نگاره: Chakiris.club
گردآوری: فرتورچین