داستان کوتاه دو قورت و نیمش هم باقیه

داستان کوتاه دو قورت و نیمش هم باقیه

چون حضرت سلیمان بعد از مرگ پدرش داود به رسالت و پادشاهی رسید از خداوند خواست که همه‌ی جهان و موجودات آن و همه‌ی زمین و زمان و عناصر چهارگانه و جن و پری را بدو بخشد. چون حکومت جهان بر سلیمان مسلم شد روزی از پیشگاه قادر مطلق خواست که اجازه دهد تمام جانداران را به صرف یک وعده غذا دعوت کند. حق تعالی او را از این کار بازداشت و فرمود: «رزق و روزی تمام جانداران عالم با اوست و سلیمان از عهده‌ی این کار برنخواهد آمد. بهتر است زحمت خود زیاد نکند.»
ولی سلیمان بر اصرار خود افزود و استدعای وی مورد قبول واقع شد و خداوند به همه‌ی موجودات زمین فرمان داد تا فلان روز به ضیافت بنده‌ی محبوبش بروند. سلیمان هم بی‌درنگ به افراد خود دستور داد تا آماده‌ی تدارک طعام برای روز موعود شوند. وی در کنار دریا جایگاه وسیعی ساخت و دیوان هم انواع غذاهای گوناگون را در هفتصد هزار دیگ پختند. چون غذاها آماده شد سلیمان بر تخت زرینی نشست و علمای اسرائیل نیز دور تا دور او نشسته بودند از جمله آصف ابن برخیا وزیر کاردان وی.
آن‌گاه سلیمان فرمان داد تا جمله‌ی موجودات جهان برای صرف غذا حاضر شوند. ساعتی نگذشت که ماهی عظیم‌الجثه از دریا سر برآورد و گفت: «خدای تعالی امروز روزی مرا به تو حواله کرده است بفرمای تا سهم مرا بدهند.»
سلیمان گفت: «این غذاها آماده است مانعی وجود ندارد و هر چه می‌خواهی بخور.»
ماهی با یک حمله تمام غذاها و خوراکی‌های آماده شده را بلعید و گفت: «یا سلیمان، سیر نشدم غذا می‌خواهم.»
سلیمان چشمانش سیاهی رفت و گفت: «مگر رزق روزانه‌ی تو چقدر است؟ این طعامی بود که برای تمام جانداران عالم مهیا کرده بودم؟»
ماهی عظیم‌الجثه در حالی که از گرسنگی نای دم زدن نداشت به سلیمان گفت: «خداوند عالم روزی مرا روزی سه بار و هر دفعه سه قورت تعیین کرده است. الان من نیم قورت خورده‌ام و دو قورت و نیم دیگر باقی مانده که سفره تو برچیده شد.»
سلیمان از این سخن مبهوت شده و به باری تعالی گفت: «پروردگارا، توبه کردم. به درستی که روزی دهنده‌ی خلق فقط تویی!»
این ضرب المثل درباره‌ی کسی است که حرصش را معیاری نباشد و بیش از میزان شایستگی انتظار مساعدت داشته باشد. عبارت مثلی بالا از جنبه‌ی دیگر هم مورد استفاده و اصطلاح قرار می‌گیرد و آن موقعی است که شخص در ازای تقصیر و خطای نابخشودنی که از او سر زده، نه تنها اظهار انفعال و شرمندگی نکند بلکه متوقع نوازش و محبت و نازشست هم باشد. در این گونه موارد است که اصطلاحا می‌گویند: «دو قورت و نیمش هم باقیه.»

 

همین داستان به‌گونه‌ای دیگر:
در زمان سلطنت حضرت سلیمان، روزی آن حضرت تصمیم گرفتند به شکرانه‌ی ثروت زیادشان یک روز تمامی موجودات زنده را غذا دهند. حضرت از خدا خواست این اجازه را به او بدهد. خداوند به او جواب داد: تهیه‌ی غذا برای همه‌ی موجودات زنده خیلی سخت است و در حد توان تو نیست. ولی حضرت سلیمان به واسطه‌ی قدرتی که داشت گفت: من می‌توانم و خداوند اجازه داد تا او یک روز غذای همه‌ی موجودات زنده‌ی عالم را تهیه کند.
برای انجام این کار حضرت سلیمان از حیوانات زیادی کمک گرفت، آن‌ها را به شهر و کشورهای مختلف فرستاد تا غذا تهیه کنند. هشت ماه کار جمع‌آوری غذاهای مختلف طول کشید. او از حیوانات تحت فرمانش خواست تا تمامی موجودات زنده را برای روز میهمانی دعوت کنند. کم کم به روز میهمانی نزدیک می‌شدند کوه‌های عظیمی از غذا در محل میهمانی ساخته شده بود. تا این‌که یک روز نهنگی از دریا سر درآورد و چشمش به این همه غذا افتاد. از حضرت سلیمان پرسید: چه خبر است؟ چرا این همه غذا این‌جا جمع کرده‌اید؟ حضرت فرمودند: مگر به شما خبر نرسیده؟ قرار است یک وعده‌ی غذا همه‌ی موجودات عالم این‌جا جمع شوند و با هم غذا بخورند.
نهنگ گفت: پس چرا ما ماهی‌های ته دریا را فراموش کردید؟ حضرت فرمودند: فکر می‌کنم حیوانات، شما را که در دریا پنهان هستید فراموش کردند. از تو می‌خواهم که به اعماق دریا روی و آن ماهی‌ها را هم برای این میهمانی دعوت کنی. نهنگ گفت: من گرسنه‌ام می‌توانم غذا بخورم و دوباره به اعماق دریا برگردم؟ حضرت فرمودند: هر چقدر می‌خواهی از این غذاها بخور و هر چه سریع‌تر برو و دوستانت را برای میهمانی دعوت کن. نهنگ در یک چشم برهم زدن مقدار زیادی از مواد غذایی انبار شده را بلعید. نزدیکان حضرت سلیمان تعجب کردند که ماهی این همه غذا را در یک آن خورد. حضرت فرمودند: تو همیشه این‌قدر غذا می‌خوری؟ ماهی گفت: من روزی سه وعده غذا می‌خورم، هر وعده یک قورت. این‌که تازه نیم قورت بود. کمی رفع گرسنگی کردم بروم تا ته دریا و برگردم، بقیه غذایم را بخورم. تازه دو قورت و نیمش باقی مانده.
حضرت سلیمان با فکر به ابعاد عظمت و بزرگی خداوند که هر روز چقدر دقیق به احوال تمام موجودات رسیدگی می‌کند، از هوش رفت و اطرافیان آبی به سر و روی حضرت زدند و ایشان را به‌هوش آوردند. حضرت سلیمان رو به درگاه باری تعالی کرد و گفت: خدایا توبه! روزی دهنده به موجودات زنده فقط تو هستی. این کار فقط در توان توست و برازنده‌ی جایگاه خدایی توست.

 

این ضرب المثل درباره‌ی آدم‌های قدرنشناسی به‌کار می‌رود که هر چه امکانات از دیگران بگیرند باز هم ناراضی‌اند.

 

برگرفته از کتاب ضرب المثل و داستان‌هایشان (معنی ضرب المثل و ریشه‌های آن)، نوشته‌ی الهه رشمه.
نگاره: Pxfuel.com
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۳ مشارکت کننده