روزی پسری نزد شیوانا آمد و به او گفت که یکی از افسران امپراتوری مزاحم او و خانوادهاش شده است و هر روز به نحوی آنها را اذیت میکند. پسر جوان گفت که افسر گارد امپراتور مبارزی بسیار جنگاور است و در سراسر سرزمین امپراتوری کسی سریعتر و پُرشتابتر از او حرکات رزمی را اجرا نمیکند. به همین خاطر هیچ کس جرات مبارزه با او را ندارد. این افسر نامش برقآسا است و آنچنان حرکات رزمی را بهسرعت اجرا میکند که حتی قویترین رزمآوران هم در مقابل سرعت ضربات او کم میآورند. من چگونه میتوانم از خودم و حریم خانوادهام در مقابل او دفاع کنم؟!
شیوانا تبسمی کرد و گفت: او را به مبارزه دعوت کن و در نبردی مردانه او را سرجایش بنشان!
پسر جوان لبخند تلخی زد و گفت: چه میگوئید؟ او برقآسا است و سریعتر از برق ضربات خود را وارد میسازد. من چگونه میتوانم به سرعت به او ضربه بزنم؟
شیوانا با همان لحن آرام و مطمئن خود گفت: او را به مبارزه دعوت کن و در نبردی مردانه سر جایش بنشان! برای تمرین ضربهزنی برقآسا هم فردا نزد من آی تا به تو راه سریعتر جنگیدن را بیاموزم .
فردای آن روز پسر جوان لباس تمرین رزم به تن کرد و مقابل شیوانا ایستاد. شیوانا از جا برخاست به آهستگی دستانش را بالا برد و با چرخش همزمان بدن و دست و سر و کمر و پاهایش ژست مردی را گرفت که قصد دارد به پسر جوان ضربه بزند. اما نکته اینجا بود که شیوانا حرکت ضربهزنی را با سرعتی فوقالعاده کم و تقریبا صفر انجام داد. یک ضربهی شیوانا به صورت پسر نزدیک یک ساعت طول کشید. پسر جوان ابتدا مات و مبهوت به این بازی آهستهی شیوانا خیره شد و سپس با بیتفاوتی در گوشهای نشست.
یک ساعت بعد وقتی نمایش ضربهزنی شیوانا به اتمام رسید. شیوانا از پسر خواست تا با سرعتی بسیار کمتر از او همان ضربه را اجرا کند. پسر با اعتراض فریاد زد که حریف او سریعترین مبارز سرزمین امپراتور است. آن وقت شیوانا با این حرکات آهسته و لاکپشتوار میخواهد روش مبارزه با برق آسا را آموزش دهد؟ اما شیوانا با اطمینان به پسر گفت که این تنها راه مبارزه است و او چارهای جز اطاعت را ندارد.
پسر به ناچار حرکات رزمی را با سرعتی فوقالعاده کم اجرا نمود. یک حرکت چرخیدن که در حالت عادی در کسری از ثانیه قابل انجام بود به دستور شیوانا در دو ساعت انجام شد. روزهای بعد نیز شیوانا حرکات جدید را با همین شکل یعنی اجرای حرکات چند ثانیهای در چند ساعت آموزش داد.
سرانجام روز مبارزه فرا رسید. پسر جوان مقابل افسر امپراتور ایستاد و از او خواست تا دست از سر خانواده اش بردارد. افسر امپراتور خشمگین بدون هیچ توضیحی دست به شمشیر برد و به سوی پسر جوان حمله کرد. اما در مقابل چشمان حیرتزدهی سربازان و ساکنین دهکده پسر جوان با سرعتی باور نکردنی سر و صورت افسر را زیر ضربات خود گرفت و در یک چشم بههم زدن، برقآسا را بر زمین کوبید. همه حیرت کردند و افسر امپراتور ترسان و شرمزده از دهکده گریخت.
پسر جوان نزد شیوانا آمد و از او راز سرعت بالای خود را پرسید. او به شیوانا گفت: ای استاد بزرگ! من که تمام حرکات را آهسته اجرا کردم، چگونه بود که هنگام رزم واقعی این قدر سریع عمل کردم؟
شیوانا خندید و گفت: تک تک اجزای وجود تو در تمرینات آهسته تمام جزئیات فرمهای مبارزه را ثبت کردند و با فرصت کافی ریزهکاری های تک تک حرکات را برای خود تحلیل کردند. به این ترتیب هنگام رزم واقعی بدن تو فارغ از همه چیز دقیقا میدانست چه حرکتی را به چه شکل درستی باید انجام دهد و به طور خودکار آن حرکت را با حداکثر سرعت اجرا کرد. در واقع سرعت اجرای حرکات تو به خاطر تمرین آهستهی آن بود. هر چه تمرین آهستهتر باشد، سرعت اجرا در شرایط واقعی بیشتر است.
در زندگی هم اگر میخواهی بهترین باشی باید عجله و شتاب را کنار بگذاری و تمام حرکات را ابتدا بهصورت آهسته مسلط شوی. فقط با صبر و حوصله و سرعت پایین است که میتوان به سریعترین و پیچیدهترین امور زندگی مسلط شد. راز موفقیت آنها که سریعترین هستند همین است. تمرین در سرعت پایین. به همین سادگی.
نگاره: Bahar Ipomiarto (vecteezy.com)
گردآوری: فرتورچین