داستان کوتاه معلم و فراش

داستان کوتاه معلم و فراش

معلمی با خواهر فراش مدرسه ازدواج کرد. گاهی اوقات معلم غیبت می‌کرد و از فراش که برادرزنش بود می‌خواست به جایش به کلاس برود. این‌قدر این کار تکرار شد که فراش تقریبا شده بود آقا معلم.
بعد از مدتی آقا معلم شد رئیس آموزش و پرورش و برادر خانمش را به مدیریت مدرسه منصوب کرد. بعد از مدتی معلم داستان ما شد مدیر کل استان و برادر خانمش را به ریاست آموزش و پرورش منصوب کرد. چندی گذشت و از مقام مدیر کلی شد وزیر آموزش و پرورش و برادر خانمش را به مدیر کلی منصوب کرد.
چندی گذشت و وزیر آموزش و پرورش دستور تحقیق و تفحص درباره‌ی مدارک تحصیلی کارکنان و مدیران را صادر کرد و فراش که مدرک ابتدایی بیشتر نداشت آشفته شد و به شوهرخواهرش زنگ زد و گفت:
چکار می‌کنی؟ تو که می‌دانی من چند کلاس ابتدایی بیشتر ندارم و اگر این دستور را اجرا کنی بدبخت می‌شوم.
شوهر خواهر گفت: اصلا نگران نباش، من شما را به ریاست هیئت تحقیق و تفحص منصوب کرده‌ام.

 

نگاره: Gstudioimagen (vecteezy.com)
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۴ مشارکت کننده