داستان کوتاه ما هستیم که نیاز به تغییر داریم

داستان کوتاه ما هستیم که نیاز به تغییر داریم

خانم معلم همیشه پالتویش را شبیه زن‌های درباری روی شانه‌اش می‌انداخت. آن روز مادرِ دخترک را خواست. او به مادر گفت: متاسفانه باید بگم که دخترتون نیاز به داروهای آرام‌بخش داره. چون دخترتون بیش‌فعاله و مشکل حاد تمرکزی داره و اصلا چیزی یاد نمی‌گیره.
ترس به قلب مادر زد و چشمانش در غم خیس خورد. انگار داشت چنگ می‌زد به گلوی خودش، اما حرف خانم معلم را قبول کرد. وقتی همه چیز همان‌طور شد که معلم خواسته بود، دخترک گفت: خجالت می‌کشم جلوی بچه‌ها دارو بخورم.
خانم معلم پیشنهاد داد، وقت بیکاری که دختر باید دارو مصرف کند، به بهانه‌ی آوردن قهوه‌ی خانم معلم، به دفترش برود و قرصش را بخورد. دختر خوشحال قبول کرد.
مدت‌ها گذشت و سرمای زمستان، تن زرد پاییز را برفی کرد. خانم معلم دوباره مادرش را خواست. این بار تا جا داشت از دخترک و هوش سرشارش تعریف کرد. در راه برگشت به خانه، مادر خیلی بالاتر از ابرها سیر می‌کرد. لبخندزنان به دخترش گفت: چقدر خوبه که نمره‌هات عالی شده، چطور تونستی تا این حد تغییر کنی؟!
دختر خندید و گفت: مامان من همه چیز رو مدیون خانم معلمم هستم.
چطور؟
هر روز که براش قهوه می‌آوردم، قرص رو تو فنجون قهوه‌اش می‌انداختم. این‌جوری رفتار خانم معلم خیلی آروم شد و تونست خوب به ما درس بده.

 

خیلی وقت‌ها، تقصیر را گردن دیگران می‌اندازیم. در حالی که این ما هستیم که نیاز به تغییر داریم...!!

 

نگاره: Juicy_fish (freepik.com)
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۳ مشارکت کننده