بودا به دهی سفر کرد. زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد. بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد.
کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت: «این زن، هرزه است به خانهی او نروید.»
بودا به کدخدا گفت: « یکی از دستانت را به من بده.»
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت. آنگاه بودا گفت: «حالا کف بزن.»
کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: «هیچ کس نمیتواند با یک دست کف بزند.»
بودا لبخندی زد و پاسخ داد: هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند.
بنابراین مردان و پولهایشان است که از این زن، زنی هرزه ساختهاند. برو و به جای نگرانی برای من نگران خودت و دیگر مردان دهکدهات باش.
نگاره: DuongNgoc-HoangPhapPagoda (pixabay.com)
گردآوری: فرتورچین
۵
از ۵
۳ مشارکت کننده