داستان کوتاه نان اینجا، آب اینجا، کجا بروم بهتر از اینجا؟

داستان کوتاه نان اینجا، آب اینجا، کجا بروم بهتر از اینجا؟

در روزگاران قدیم، مرد جوانی بود که به‌دنبال کار می‌گشت و چند روزی را در کارگاه آهنگری کار کرد. سپس با خود گفت: من نمی‌توانم روزانه این همه وقت دم کوره‌ی سوزان کار کنم و به فولاد گداخته پتک بکوبم. او چند روزی را با مزد این چند روز کار در خانه خورد و خوابید و بعد دوباره به‌دنبال کار گشت. پسرک این بار از کارگاه کفاشی سردرآورد و چند روزی آن‌جا کار کرد. بعد از چند روز با خود گفت: من نمی‌توانم مدت طولانی این‌جا کار کنم. هر روز میخ و سوزن در انگشتم فرو می‌رود و دستم را زخمی می‌کند، در ثانی بوی چرم تازه، حال من را بد می‌کند. پس دوباره بعد از چند روز مزدش را گرفت و به خانه رفت. چند روزی را فقط خورد و خوابید تا پول‌هایش تمام شد و دوباره این کار را ادامه داد تا جایی که همه‌ی مشاغل را امتحان کرد. ولی در هیچ شغلی زیاد دوام نیاورد و چون پول نیاز داشت به‌دنبال کارهای خلاف و دزدی که زحمت کمتری داشت کشیده شد.
مدتی با پول دزدی روزگار گذراند تا این‌که عاقبت دستگیر شد و قاضی حکم به زندانی شدن او داد. روزهای اول ماندن در زندان برایش سخت بود، ولی مدتی که گذشت از زندان خوشش آمد. خیلی برایش خوب بود، می‌توانست راحت بخورد و بخوابد بدون این‌که لازم باشد کار کند و زحمت بکشد. تازه در زندان سرپناهی داشت که لازم نبود کرایه‌اش را بپردازد. با خود گفت: این‌جا بهترین جا برای من است. باید کاری کنم که من را مدت بیشتری در زندان نگه دارند. پسر جوان همین کار را هم کرد و چند روز پایانی محکومیتش با یکی از زندانبان‌ها درگیر شد و او را کتک زد. این کار باعث شد او را دوباره پیش قاضی بردند و باز قاضی مدتی او را به زندان محکوم کرد.
بعد از مدتی این کار به عادت این مرد تنبل تبدیل شد. زندانبان‌ها و کارکنان دادگاه کم کم متوجه شدند که مرد زندانی این کار را با هدف ماندن در زندان انجام می‌دهد و این خبر را به ریاست زندان رساندند. رئیس زندان، زندانی را صدا کرد و به او گفت ما متوجه شدیم که تو چندین سال است، وقتی مدت کمی تا آزادیت باقی مانده، کار خلافی انجام می‌دهی تا دوره‌ی حبس تو تمام نشده، مدتی به آن اضافه شود. این کار تو یعنی چه؟ تمام متهمان به دادگاه می‌آیند و از قاضی می‌خواهند دوره‌ی حبس آن‌ها را در زندان کاهش دهد تا بتوانند با آزادی زندگی کنند، ولی تو برخلاف همه‌ی مردم عمل می‌کنی؟
مرد تنبل لبخندی زد و گفت: دیگران را نمی‌دانم، ولی برای من آب اینجا و نان اینجاست، کجا بروم بهتر از اینجا؟ این بار قاضی برای این‌که واقعا او را تنبیه کند، دستور داد او را آزاد کنند و به او گفت: اگر یک‌بار دیگر کار خلاف از تو سر بزند این بار تو را برای بیگاری و راه‌سازی به‌جای دوری می‌فرستم.

 

این ضرب المثل درباره‌ی آدم‌های تنبل به‌کار برده می‌شود؛ کسانی که هیچ رنجی نمی‌کشند و هیچ کوششی نمی‌کنند.

 

برگرفته از کتاب ضرب المثل و داستان‌هایشان (معنی ضرب المثل و ریشه‌های آن)، نوشته‌ی الهه رشمه.
نگاره: Fhoomp@ (twitter.com)
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۳ مشارکت کننده