بهرام گرامی، معروف به بهرام قصاب، میلیاردر ایرانی است که بزرگترین کورهی آجرپزی خصوصی در منطقهی تمبی مسجد سلیمان را با بیش از دویست هزار سفال و آجر، وقف خیریه کرده است. او داستان جالبی از زمانی که در فقر زندگی کرده است، بازگو میکند.
میگويد: من در خانوادهای بسیار فقیر و در روستای گلی خون در حوالی پاگچ امام رضا زندگی میکردم. هنگامی که از بچههای مدرسه خواستند که برای رفتن به اردو یک ریال با خود بیاورند، خانوادهام به رغم گریههای شدید من، از پرداخت آن عاجز ماندند. یک روز قبل از اردو، در کلاس به یک سوال درست جواب دادم و معلم من که از اهالی کلگیر بود و از وضعیت فقر خانوادهی ما هم آگاه بود، بهعنوان جایزه به من یک ریال داد و از بچهها خواست برایم کف بزنند. غم و غصهی من، تبدیل به شادی شد و بهسرعت با همان یک ریال در اردوی مدرسه ثبت نام کردم.
دوران مدرسه تمام شد و من بزرگ شدم و وارد زندگی و کسب و کار شدم و به فضل پروردگار، ثروت زیادی هم بهدست آوردم و بخشی از آن را وارد اعمال خیریه نمودم، در این زمان به یاد آن معلم کلگیری افتادم و با خود فکر میکردم که آیا آن یک ریالی که به من داد، صدقه بود یا جایزه؟ به جواب این سوال نرسیدم و با خود گفتم: نیتش هر چه که بود، من را خیلی خوشحال کرد و باعث شد دیگر دانش آموزان هم نفهمند که دلیل واقعی دادن آن یک ریال چه بود.
تصمیم گرفتم که او را پیدا کنم و پس از جستجوی زیاد، او را در بازار نمره یک یافتم. در زندگی سختی بهسر میبرد و قصد داشت که از آن مکان هم کوچ کند! بعد از سلام و احوالپرسی به او گفتم: استاد عزیز، تو حق بزرگی به گردن من داری. او گفت: من اصلا به گردن کسی حقی ندارم. من داستان کودکی خود را برایش بازگو نمودم و او به سختی به یاد آورد و خندید و گفت: لابد آمدهای که آن یک ریال را به من پس بدهی؟ گفتم: آری و با اصرار زیاد، او را سوار بر ماشین خود کردم و بهسمت یکی از ویلاهایم در چم آسیاب به راه افتادم.
هنگامی که به ویلا رسیدم، به استادم گفتم: استاد، این ویلا و این ماشین را باید به پاداش آن یک ریال از من قبول کنی و مادامالعمر هم حقوق ماهیانهای نزد من خواهی داشت. استاد که خیلی شگفتزده شده بود گفت: اما این خیلی زیاد است. من گفتم: به اندازهی آن شادی و سروری که در کودکی در دل من انداختی نیست. من هنوز هم لذت آن شادی را در درون خودم احساس میکنم.
مرد شدن، شاید تصادفی باشد، ولی مرد ماندن و مردانگی، کار هر کسی نیست. همه میتوانند پولدار شوند، اما همه نمیتوانند بخشنده باشند، که پولداری یک مهارت است و اما بخشندگی یک فضیلت.
نگاره: -
گردآوری: فرتورچین