داستان کوتاه چیدن پشم قوچ‌ها یا کندن پوست بره‌ها

داستان کوتاه چیدن پشم قوچ‌ها یا کندن پوست بره‌ها

می‌گویند «اسعد پاشا As'ad Pasha al-Azm» والی دمشق میان سال‌های ۱۷۴۳ تا ۱۷۵۷ میلادی، به‌سبب کمبود شدید خزانه‌ی ولایت نیازمند پول شد. اطرافیانش پیشنهاد کردند که بر بافندگان دمشق مالیات تازه‌ای وضع کند.
اسعد پاشا پرسید: به‌گمان شما این مالیات چه اندازه درآمد خواهد داشت؟
گفتند: پنجاه تا شصت کیسه طلا.
اسعد پاشا گفت: اما اینان مردمانی کم درآمدند، از کجا چنین مبلغی بیاورند؟
گفتند: زیور و جواهر زنان‌شان را خواهند فروخت، ای مولای ما.
اسعد پاشا گفت: چه می‌گویید اگر من همان مبلغ را به روشی بهتر به‌دست آورم؟
همه خاموش ماندند!
روز بعد، اسعد پاشا پنهانی پیغامی برای مُفتی فرستاد و او را شبانه فراخواند. وقتی مفتی آمد، به او گفت: دانسته‌ایم که از دیرباز در خانه‌ات رفتاری ناشایست داری، شراب می‌نوشی و برخلاف شریعت عمل می‌کنی. من در اندیشه‌ام این ماجرا را به استانبول گزارش کنم، اما خواستم نخست تو را آگاه کنم تا حجتی بر من نباشد!
مفتی که از شنیدن این سخنان هراسان و درمانده شده بود، به التماس افتاد و پیشنهاد پول داد. نخست هزار سکه‌ی زر پیش نهاد، اما اسعد پاشا نپذیرفت. مبلغ را دو برابر کرد، باز هم رد شد. سرانجام بر شش هزار سکه توافق کردند.
فردای آن روز قاضی را فراخواند و به همان شیوه او را متهم ساخت که رشوه می‌گیرد و از مقامش برای منافع شخصی بهره می‌برد. قاضی نیز به زاری افتاد و همانند مفتی پول پیشنهاد کرد. وقتی رقم پیشنهادی‌اش به اندازه‌ی مبلغ پرداختی مفتی رسید، او را رها کرد.
پس از آن نوبت محتسب، نقیب، شیخ‌التُجار و ثروتمندان بزرگ رسید. سپس اطرافیانش را گرد آورد، همان‌ها که پیشنهاد داده بودند برای گردآوری پنجاه کیسه طلا مالیات تازه‌ای وضع کند. به آنان گفت: آیا شنیده‌اید که اسعد پاشا در شام مالیات تازه‌ای وضع کرده باشد؟
گفتند: نه، نشنیده‌ایم.
گفت: با این‌حال، من به‌جای پنجاه کیسه‌ای که شما وعده می‌دادید، دویست کیسه گرد آورده‌ام.
همه شگفت‌زده پرسیدند: چگونه این کار را کردی، ای مولای ما؟
اسعد پاشا پاسخ داد: چیدن پشم قوچ‌ها بهتر از کندن پوست بره‌هاست!

 

برگرفته از کتاب امثال و حکم، نوشته‌ی علی اکبر دهخدا
نگاره: Alazm (facebook.com)
گردآوری: فرتورچین

۰
از ۵
۰ مشارکت کننده