ضرب‌المثل‌های فارسی: حرف چ

ضرب‌المثل‌های فارسی: حرف چ

در این بخش از مجله‌ی اینترنتی روز تازه، برگزیده‌ای از ضرب‌المثل‌های فارسی با «حرف چ» را می‌خوانید.

 

چاقو دسته‌ی خودش را نمی‌بُرد.
چاه باید از خودش آب داشته باشد.
چاه کَن همیشه ته چاه است.
(معنی: کسی که بدخواه دیگران باشد، خود نیز دچار سختی و گرفتاری خواهد شد. این ضرب المثل زمانی به‌کار برده می‌شود که کسی فریبکاری کند و برای دیگران دام بگذارد، ولی سرانجام در دام بدی‌های خودش بیافتد و پیامد کارهایش به خودش برگردد. (داستان کوتاه چاه کن همیشه ته چاه است))
چاه مَکن بهر کسی، اول خودت، دوم کسی.
چاه می‌نماید و راه نمی‌نماید.
چاه نکنده منار دزدیده.
چاه ویل.
(معنی: ویل واژه‌ای‌ست که در قرآن کریم بسیار آمده است و معنای آن وای بر یا نفرین بر است. همچنین ویل معنای دیگری هم پیدا کرده است. ویل چاهی در دوزخ است که گناهکاران را در درون آن می‌ریزند. می‌گویند این چاه به اندازه‌ای ژرف است که هر اندازه گناهکار درون آن بریزند پر نمی‌شود. برای همین این اصطلاح زمانی به‌کار برده می‌شود که پایانی برای چیزی یا کاری پنداشته نشود. برای نمونه هنگامی که فراهم کردن هزینه‌های زندگی برای مردم سخت می‌شود، این اصطلاح را به‌کار می‌برند تا بگویند هر کاری می‌کنند نمی‌توانند چاه هزینه‌های زندگی را پر کنند. این اصطلاح برای آدم‌های آزمند نیز به‌کار برده می‌شود. زیرا همان‌گونه که هر چه در چاه ویل می‌ریزند پر نمی‌شود، چاه بی‌پایان آزمندان نیز هرگز پر نمی‌شود.)
چپ اندر قیچی.
چپ چپ نگاه کردن.
چپ می‌ره راست میاد.
چرا آدم از تنگ موری برود که دزد بزندش.
چرا توپچی نشدی.
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی.
چراغ را نتوان دید جز به نور چراغ.
چراغ ظلم تا صبح نمی‌سوزد.
چراغانی پارسال.
چراغی را که ایزد برفروزد - هر آن کس پف کند ریشش بسوزد. (ابوسعید ابوالخیر)
(معنی: این ضرب المثل نشان دهنده‌ی پیروزی حق بر باطل است و کنایه از کسانی است که به‌وارون فرمان‌های خداوند رفتار می‌کنند و زیان می‌بینند. همچنین این ضرب المثل کنایه از کسانی است که کوشش می‌کنند نان دیگران را که با سختی بسیار به‌دست آورده‌اند و خدا به آنان داده، ببرند، ولی پیروز نمی‌شوند. (داستان کوتاه چراغی را که ایزد برفروزد))
چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است.
چشته خور بدتر از میراث خوره.
چشم بسته غیب می‌گوید.
چشم تنگ دنیادار را - یا قناعت پر کند یا خاک گور. (سعدی)
چشم چشم را نمی‌بیند.
چشم حسود کور.
چشم داره نخودچی، ابرو نداره هیچی.
چشم دیدن کسی را ندارد.
چشم زدن.
چشم و دل سیر.
چشم و گوش بسته.
چشم‌هایش آلبالو گیلاس می‌چیند.
چشم و هم چشمی.
چشمت روز بد نبیند.
چشمش را ببین، دلش را بخوان.
چشمش هزار کار می‌کنه که ابرویش نمی‌دونه.
چشمم آب نمی‌خورد.
چشم‌ها را درویش کردن.
چغندر تا پیاز شکر خدا.
(معنی: این ضرب المثل زمانی به‌کار برده می‌شود که کسی به گرفتاری‌ای دچار شود که می‌توانست بدتر از آن هم رخ دهد. (داستان کوتاه چغندر تا پیاز شکر خدا))
چغندر گوشت نمی‌شه، دشمنم دوست نمی‌شه. (یا چغندر گوشت نمی‌شود، دشمن هم دوست نمی‌شود.) (معنی: همان‌گونه که چغندر همانند گوشت، یک وعده‌ی غذایی به‌شمار نمی‌رود، دشمنی هم که از دوستی دم می‌زند، هرگز مانند یک دوست راستین نخواهد بود. پس باید هشیار بود و گول ظاهر مهربان دشمن را نخورد.)
چنار در خانه‌اش را نمی‌بیند.
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند.
چنته خالی شدن.
چند کلمه هم از مادر عروس بشنو.
چنگی به دل نمی‌زند.
چنین آتش که باشد سر به سر دود - همان بهتر که خاکستر شود زود. (فخرالدین اسعد گرگانی)
چو آب استاده شد یابد عفونت.
چو بد کردی مباش ایمن ز آفات - که واجب شد طبیعت را مکافات. (نظامی)
چو به گشتی، طبیب از خود میازار - چراغ از بهر تاریکی نگه‌دار. (سعدی)
(معنی: هنگامی که بیماری‌ات خوب شد، پزشک را از خودت ناراحت نکن. گمان نکن چون خوب شدی، دیگر بیمار نمی‌شوی، چراغ را برای زمان تاریکی نگهدار و قدرشناس باش و در اندیشه‌ی آینده باش. شاید بیماری هر آن از راه برسد و دوباره نیازمند او شوی.)
چو دخلت نیست خرج آهسته‌تر کن - که می‌گویند ملاحان سرودی - اگر باران به کوهستان نبارد - به سالی دجله گردد خشک رودی. (سعدی)
چو فردا شود، فکر فردا کنیم.
(معنی: این ضرب المثل زمانی به‌کار می‌رود که بگویند نباید اندیشیدن به سختی‌هایی که نیامده، انگیزه‌ای شود تا اکنون را از دست بدهیم. (داستان کوتاه چو فردا شود، فکر فردا کنیم))
چو گل بسیار شد پیلان بلرزند.
چو نوشیدن از دست جانان بود - هر آبی که هست آب حیوان بود. (امیرخسرو دهلوی)
چوب تر را چنان که خواهی پیچ - نشود خشک جز به آتش راست. (سعدی)
چوب تو آستین کردن.
(معنی: این ضرب المثل را زمانی به‌کار می‌بریم که بخواهیم به کسی هشدار دهیم، با نیرومندتر از خودش درگیر نشود، زیرا شکست خورده و کیفر خواهد شد. این هشدارها بیشتر این‌گونه گفته می‌شود: «با او در نیفت که چوب توی آستینت می‌کند.» یا «او نیرومند است. هماورد و هم‌زورش نیستی و چوب توی آستینت می‌کند.» در گذشته کسانی را که گناه یا لغزشی انجام می‌دادند، به شیوه‌های گوناگونی کیفر می‌کردند. یکی از این کیفرها چوب توی آستین ‌کردن گناه‌کار بود. کیفر چوب درون آستین کردن بدین‌گونه انجام می‌گرفت که دست‌های آدم گناه‌کار را به‌حالت افقی باز می‌کردند و چوب سفتی را درون یک آستینش کرده و از آستین آن یکی دستش می‌گذراندند. سپس مچ دست‌هایش را با ریسمان به چوب می‌بستند. با این کار او به هیچ روی نمی‌توانست با دست‌هایش کاری انجام دهد و حشره‌های گذندرسان را از خود دور کند. هرگاه بینی یا جایی از بدنش می‌خوارید، به اندازه‌ای فریاد می‌زد تا از حال می‌رفت. آدم گناه‌کار را ساعت‌ها بدین‌گونه در یک فضای باز می‌گذاشتند تا به اندازه‌ای رنج بکشد که هم خودش دیگر کار بد انجام ندهد و هم برای دیگران پندآموز گردد. از آن زمان این کیفر رفته‌رفته به‌گونه‌ی ضرب‌المثل بر سر زبان‌ها افتاد.)
چوب خدا صدا نداره، هر کی بخوره دوا نداره.
چوب خط پر شدن.
چوب دو سر طلاست.
چوب را که برداری، گربه دزد فرار می‌کنه.
چوب لای چرخ کسی گذاشتن.
چوب معلم گُله، هر کی نخوره خُله.
(معنی: خشم آموزگار نه از سر آزار، که خود مهربانی‌ست و هر کس آن را نیازموده باشد، به‌راستی چیزی نیاموخته است. همچنین کیفر آموزگار با انگیزه‌ی یادگیری دانش‌آموز و به سود او انجام می‌شود، وگرنه دانش‌آموزی که درس نخواند و برای تنبلی‌اش کیفر نشود، نادان خواهد ماند.)
چوپان بی‌مزد.
چوسی آمدن.
چون خشت به آسیا بری خاک آری.
چون دوست دشمن است، شکایت کجا برم.
چون قضا آید طبیب ابله شود.
چه برایش آب بیاوری، چه کوزه‌اش را بشکنی.
چه خوشست میوه فروشی - گر کس نخرد خودت بنوشی.
چه عزایی‌ست، که مرده‌شور هم گریه می‌کنه.
چه علی خواجه، چه خواجه علی.
چه کشکی، چه پشمی.
(معنی: این ضرب المثل برای کسانی به‌کار می‌رود که در زمان سختی‌ها از خود چیزی می‌گویند، ولی پس از چاره‌جویی بر پیمان خویش استوار نبوده و گفته‌ی خود را به‌کار نمی‌بندند. (داستان کوتاه چه کشکی، چه پشمی))
چه کشکی، چه دوغی.
چه مردی بود کز زنی کم بود. (مصرع نخست: چو از راستی بگذری خم بود.) (عنصری)
چهار چشم نگاه کردن.
چهار دیواری اختیاری.
(معنی: هر کس در میان چهار دیوار خانه‌اش آزاد است. این ضرب المثل بیشتر در پاسخ به همسایه یا کسی گفته می‌شود که از آزار همسایه‌اش گله‌مند است. همسایه‌ی آزار دهنده با این مثل، بهانه آورده و می‌گوید: این خانه برای خودم است و اختیار آن در دست من است، پس می‌توانم هر کاری که خواستم در خانه‌ام انجام دهم. (داستان کوتاه چهار دیواری اختیاری))
چهار میخه کردن.
چهار نعل تاختن.
چهارشنبه یکی پول گم می‌کنه، یکی پیدا می‌کنه.
چیزی که شده پاره، وصله بر نمی‌داره.
چیزی که عوض داره گله نداره.
(معنی: نباید از کینه‌توزی رنجید. اگر کسی به دیگری ستم کند و همان ستم را نیز به او بکنند، نباید گلایه کند، زیرا برابر ستم خودش را دریافت کرده است. (داستان کوتاه چیزی که عوض داره گله نداره))

 

گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۲ مشارکت کننده