استادکار ماهری در دهکدهی شیوانا بود که میتوانست گاریهایی با چرخهای محکم و روان بسازد، طوریکه سالها برای صاحبش بچرخد و مشکلی پیش نیاید. این استاد درودگر که دوستی دیرینهای با شیوانا داشت، مردی چهل ساله بود که هم در زمینهی نجاری و درودگری و هم در رشتهی آهنگری تبحری خاص داشت و هیچکس در آن سرزمین به اندازهی او ماهر نبود.
روزی کالسکهی افسر امپراتور در گودالی افتاد و چرخهایش شکست. به ناچار کالسکه را نزد استاد درودگر آوردند تا تعمیرش کند. اتفاقا شیوانا هم در کارگاه درودگر نشسته بود و با او صحبت میکرد. افسر امپراتور که مردی سنگدل و بیرحم بود، وقتی وارد کارگاه شد، استاد درودگر را شناخت و با خنده و نیشخند گفت: روزگار را میبینی جناب شیوانا! من و این درودگر از کودکی در یک محله همسایه بودیم. او به یادگیری فن و صنعت پرداخت و من به دربار امپراتور رفتم. در طی این سالها من نردبان ترقی و موفقیت را یکی یکی بالا رفتم و به این مقام که میبینی رسیدم، اما این درودگر در این دهکده فقیر ماند و باید شب و روز زحمت بکشد. به نظر تو من موفقتر نبودم؟!
شیوانا با تبسم گفت: کسی که میخواهد از نردبان موفقیت بالا برود، اول باید ببیند این نردبان را به کدام دیوار تکیه داده است. هر دوی شما از نردبان بالا رفتید. این دیواری که نردبانتان را به آن تکیه دادهاید، تعیین میکند شما موفق بودید یا نه! درودگر از بابت کسب درآمد مستقل است و شاید درآمدش به اندازهی تو نباشد، اما در سختترین شرایط و در هر شرایطی که باشد میتواند از پس معاش خود برآید. این دیوار اوست. آیا تو اگر از دربار امپراتور رانده شوی و کارت دیگر به درد امپراتور نخورد، باز هم میتوانی در هر شرایطی از پس معاش خود برآیی؟ اگر چنین است، تو هم موفق بودهای! ولی به یاد داشته باش موفقیت اسمی است که روی دیوار میگذارند، نه پلههای نردبان!
نگاره: Rawpixel.com
گردآوری: فرتورچین